5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلخوشم به مستحبی که جوابش واجب است ❣️
اول هفته سلامی سوی کرب و بلا
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
👨🧕
❄️⃢ ☃🌟@setaresho7
⇧اینجا،#ستـــــــاره شو
ستاره های حسینی
سلام اول هفته تون عالی
روزهای پایان سال تون پر از هیجان 😍
#انگیزشی
👨🧕
❄️⃢ ☃🌟@setaresho7
⇧اینجا،#ستـــــــاره شو
👌دوستانتون پیشنهاد دادند که برای تست هوش تا اخر شب شنبه ها فرصت ارسال پاسخ بدیم
برای خوشحال کردنتون 😍😁
پاسخ تست هوش یکشنبه ها میزارم کانال که تا اخر شب شنبه فرصت داشته باشین
و روز گذاشتن #چالش و #مسابقه را هم عوض میکنیم روزهای #چهارشنبه چالش رو میزاریم که تا سه شنبه بعد همه جواب بدهند حتی اونا که اخر هفته ها میان فعال میشن ✌️😍
╭─━─━─• · · · ➣
#منبرمجازی🎙
.
.
🦋..↷
دوتا منبر گوشدادے،سہتا کتابخوندے
چهار تا توئیتخوندی از اینور و اونور
فکر کردے کار تمومه و شدیـے عالِم!!؟
احساس بـےنیازے بهـت دست دادهــ❗️
+ نہ رفیق :)
زوده ھنوز بہ یك رکعت شیطان برسے …
۶۰۰۰ سال بندگے شوخے نیست...!
اندکی تفکر‼️
👨🧕
❄️⃢ ☃🌟@setaresho7
⇧اینجا،#ستـــــــاره شو
25.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↻✂️📏✏️••||
.
.#حوصلتون_سر_نره🙃🙂
نقاشی برای کنار دفتر یا سررسیدهاتون 😊
👨🧕
❄️⃢ ☃🌟@setaresho7
⇧اینجا،#ستـــــــاره شو
#رمان
#قسمت_پنجاه_و_هفت
برهان رو به اهالی یاغ قرآن کرد و گفت: مقصد بعدی ما دریای سکونه. دریایی ارام و بدون حرکت.
باید از مسیر رودخانه بریم و با صدایی خشک و جدی ادامه داد: محمد جواد سریع تر قدم بردار🙄
محمد جواد متوجه نگاه نگران برهان شده بود. سریع خودش را به برهان رساند و در پشت سرش قدم برداشت. برهان متوجه حضور محمدجواد در کنارش شد اما به روی خودش نیاورد. محمدجواد صدایش را صاف کرد و گفت: «اتفاقی افتاده؟» 🧐
برهان با ابروهایی در هم رفته گفت: هنوز نه... فقط ...
بعد سکوت کرد.😶
محمد جواد با برهان همقدم شد و پرسید فقط چی؟
- مراقب استوانه باش😦
-استوانه؟ چرا؟ مگه توش چیه؟
برهان بدون هیچ حرفی پرواز کرد.
انگار از گفتن مسئلهی مهمی بیم داشت🤭🥺
محمد جواد بیش از این نمیتوانست کنجکاوی اش را پنهان کند🤔
از نبود برهان استفاده کرد و از صف خارج شد در گوشه ای نشست و استوانه را از کوله اش بیرون آورد.
درون استوانه یک برگه بود.📃
برگه را بیرون آورد نفسش بالا نمیآمد.
خیلی هیجان زده بود.
برگه را باز کرد و با تعجب دید برگه سفید بود😐 و چیزی در آن نوشته نشده بود در حالی که خیلی تعجب کرده بود😳 برگه و استوانه را در کولهاش گذاشت.
باورش نمیشد که سیمرغ یک کاغذ سفید خالی به او داده باشد.
دوباره به گروه برگشت و منتظر شد تا در یک فرصت مناسب از برهان درباره ی برگه بپرسد...
ادامه دارد.....
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#محمدجوادوشمشیرایلیا
#داستان
👨🧕
🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7