«آه! که چه منبر رشکبرانگیزی!»
همان ساعاتی که فرمانده داشت این کلمات را بر زبان جاری میکرد:
«انَّ المؤمن یُجاهد بنفسه و سیفه و لسانه؛
مؤمن جهاد میکند،
گاهی با جان خودش، میرود جبهه،
گاهی با شمشیر خودش، از سلاح استفاده میکند و
گاهی با زبان خودش.
جهاد با زبان یکی از انواع مهمّ جهاد است و
گاهی اوقات از جهاد با جان هم
تأثیرش بیشتر است...»
یکی از سربازان فرمانده،
داشت آخرین نفسهایش را نذر این راه میکرد؛
روز میلاد مادرش به انتها نرسیده بود که سید از سِجن دنیا پرکشید... آه که چهقدر سیدِ ما، مادری بود... مادرش چه کشیده، چه کشیده در این دوران سخت بیماری؛
سید طاقت دیدن درد مادر نداشت، قصه برعکس شد... سید جلوی چشمان مادر آب شد... اوج عشق مادرش را میشد در سفر حجی ببینی که مادر بعدازسالها انتظار تقدیم سید کرده بود...
گواهی میدهم
سید درد کشید، اما لب به ناله وانکرد؛
سید نفسهایش را برای رضای مولا خرج میکرد؛
سید نفسنفسِ کلامش، منبرش، روضههایش، خرج مولا بود؛
سید در همین دوران کسالت، منبرش تعطیل نشد؛ از هیأتهای بزرگ تا روضههای خانگی، سید کم نگذاشت...
اصلاً روی منبر نفس تازه میکرد، انگار که هنگام منبر، مشغول شیمیدرمانی باشد، زنده میشد.
آه! که چه منبر رشکبرانگیزی! او منبر را زندگی میکرد.
حیات او به جهادش بود، او مرد تکلیف بود، مرد جهاد بود، مجاهد بود... مجاهد جهادتبیین...
سید تا آخرین نفس از جهادتبیین دست نکشید...
آری،
جهاد ادامه دارد...، تا آخر...
جهاد با نفْس؛ تا آخرین قطره خون
جهاد با سیف؛ تا آخرین فشنگ
جهاد با لسان؛ تا آخرین نفَس
#سیدرضا_محبوبی
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2