برای نماز جماعت صبح داخل صحن مقدس حضرت امیرالمومنین «علیه السلام» آماده شده بودم
عینک روی چشمام نبود و خواب آلودم بودم ، به بهانه اینکه قبل از شروع نماز چُرت نزنم ایستاده بودم و دورو اطراف رو نگاه میکردم که بیبینم آشنایی هم پیدا میکنم ، هوا تاریک بود اما احساس کردم انتهای صف پشت سریم دو نفر دارن بهم نگاه میکنن و یکی شون سرش رو یه ذره پایین گرفته ببینه میشناسمش یا نه ، اما چون عینک رو چیشام نبود و دیدم خیلی ضایع هست روشون نگاهمو میخ کردم سَرَم رو برگردوندم و بعد یک دقیقه مکث دوباره سَرَم رو برگردوندم بیبینم آشنا بودن یا نه که دیدم آقا محمد انصاری اینبار یه ذره دست بلند کردن و منم کُلی از دیدنشون ذوق زده شدم و بعد از آخرین دیدارمون تو سالگرد شهید علی خلیلی دوباره همو زیارت کردیم ...
بعد از نماز صبح تا دم طلوم اومدن تو جمعمون نشستن و صحبت کردیم و با بچه های همسفرمون خوشو بش کردن ، خیلی چسبید مخصوصا وقتی فهمیدم که خودشون با مسئولیت خودشون یه کاروان راه انداخته بودن و قهرمانای ورزشی المپیک و مسابقات جهانی رو که اکثراً بار اولشون بود اومده بودن زیارت رو برای اربعین آورده بودن ...
خیلی کار قشنگ و بجایی بود و دورهمی خاطره انگیزی در حرم حضرت مولا تو این سفر برامون رَقَم خورد
#اربعین
#نجف
#کربلا
#مشایه
#محمد_انصاری
اربعین 1401 حرم بابای عالم حضرت علی «علیه السلام»