✨﷽✨
✅ حکایتی از آیتالله بروجردی که دلها را تکان میدهد
آیتالله بروجردی در اواخر عمر خود، با وجود خدمات بسیار، از خالی بودن دست خود در پیشگاه خدا ابراز نگرانی میکنند.
حکایتی تأملبرانگیز از آیتالله بروجردی (رضوان الله علیه) پرده از دغدغهای عمیق در دل یک عالم بزرگ برمیدارد. ایشان با وجود خدمات فراوان، همواره نگران خلوص اعمال خود بودهاند و در احوالات ایشان آمده است:
مرحوم آقای زاهدی که هم مباحثهی حضرت امام و آیتالله سید احمد زنجانی بودند و این چند نفر با هم رفیق بودند، میبینند مرحوم آقای بروجردی کنار کرسی زمستان نشستهاند و مغموم هستند.
خدمت ایشان عرض میکنند: چرا؟
ایشان میفرمایند که اواخر عمر من است و دستم خالی است و چیزی ندارم.
این آقایان عرض میکنند: آقا! شما اینهمه خدمات در ایران و خارج از ایران انجام دادید.
ایشان میفرمایند «وَأخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ»؛ آن کسی که بناست این اعمال را بپذیرد و ناقد این اعمال هست بصیر و دقیق است.
ناقد همان است که فلزات را بررسی و عیارش را مشخص میکند که چقدر ناخالصی دارد.
در روایات هست که گاهی اعمال انسان تا آسمان هفتم میرود، ولی ملائکهای که در آنجا هستند، آنها را به سبب ناخالصی که دارد، بر میگردانند. البته اینها مراتب عالیه هست و دشواری کار نباید ما را مأیوس کند.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
✍آیت الله جوادی آملی:
هر سحر فرشتهها میگویند : هل من تائبٍ؟
هل من داعٍ؟
اينها مأموران الهی اند و می گویند:
آيا کسی هست توبه کند، ما قبول کنيم؟ آيا کسی هست از ما چيزی بخواهد؟
در شب های طولانی زمستان سحرهای با فضیلتش را از دست ندهید که به هرکس هرچه دادند در سحرها دادند.
✨﷽✨
✅هیچ عملی را کوچک نشماریم
یکی از علمای اهل بصره میگوید: روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی بر گرسنگی صبر کردم پس تصمیم گرفتم خانهام را بفروشم و به جای دیگری بروم. در راه یکی از دوستانم به اسم ابانصر را دیدم و او را از فروش خانه با خبر ساختم. پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت: برو و به خانوادهات بده. به طرف خانه به راه افتادم در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمیتواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند. آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمیکنم. گفتم: این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. به خدا قسم چیز دیگری ندارم و در خانهام کسانی هستند که به این غذا محتاجترند. اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه برمیگشتم. روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر میکردم.
که ناگهان ابو نصر را دیدم که از خوشحالی پرواز میکرد و به من گفت: ای ابا محمد چرا اینجا نشستهای؟! در خانهات خیر و ثروت است! گفتم: سبحان الله! از کجا ای ابانصر؟ گفت: مردی از خراسان از تو و پدرت میپرسد و همراهش ثروت فراوانی است. گفتم: او کیست؟ گفت: تاجری از شهر بصره است. پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد. سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که به دست آورده. خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بینیاز ساختم. در ثروتم سرمایهگذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم میکردم. ثروتم کم که نمیشد زیاد هم میشد. کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائکه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم. شبی از شبها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شدهاند. و مردم را دیدم که گناهانشان را بر پشتشان حمل میکنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل میکند.
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند. گناهانم را در کفهای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد. سپس یکی یکی از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند. چون در زیر هر حسنه (شهوت پنهانی) وجود داشت. از شهوتهای نفس مثل: ریا، غرور، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم. چیزی برایم باقی نماند و در آستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم. آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند: این برایش باقی مانده! و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم. سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریههای آن زن را به خاطر کمکی که به او کرده بودم، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت: نجات یافت. بله دوستان من، خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کار خیری را خالصانه برای خدای تعالی انجام دهیم.
📚کتاب وحی القلم
آیت الله العظمی جوادی آملی:
«اين حسد از آن بدترين #بيماريها و ويروسهای درونی است كه اگر كسی آن را در اوايل درمان نكند معالجه اش در اواخر بسيار مشكل است.»
📚درس تفسیر سوره یوسف جلسه۸
✍میرزا اسماعیل دولابی :
دل معصوم است و خطا نکرده است؛ روی دل را آشغال گرفته است که در آخرالزمان آن آشغالها را هم خداوند با ابتلائات کنار میزند و روی دل و فطرت را تمیز میکند؛ امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هم که میآید، معلّم فطرت است.
✍آیت الله حسن زاده:
هر کس زارع و مزرعه خود است و نیت ها و اعمالش ، بذرهایش. بنگر تا در مزرعه خویش چه می کاری.
هدایت شده از مهدی فتوره چی
✍چنان خشوع و معنویتی در همین فراز ماندگار استاد مرحوم عبدالمنعم طوخی نهفته است که در وصف نمیگنجد. قطعه ای که باید بارها با گوش دل و جان شنید و مستفیض شد!
✨سوره مبارکه رعد آیات 28الی 29
⚡️اجرا شده در مسجد الاحمدی طنطا
🌷کانال تلاوتهای جاویدان
هدایت شده از زندگی مومنانه
﷽|
پیغمبر اسوه؛ مغناطیسی نیرومند
پیامبران در عین آنکه در نزدیکترین مقام و منزلت به کمال مطلق هستی و خدای متعال قرار دارند، آنقدر مردمی هستند و آنقدر در برابر مردم جلوۀ عادی دارند که مردم آنها را روزبهروز بیشتر یکی از خودشان و با خودشان مییابند؛ زبانشان زبان مردم است، اندیشهها و تصوراتشان، اندیشهها و تصوراتی مردمفهم است، عمل و رفتارشان چنان است که با مردم است و مردم آن را بهخوبی درمییابند و میبینند که میشود او الگو و اسوه باشد:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».
انبیا در بُعد هدایت، هم هادی هستند و راه را نشان میدهند و هم امام و راهبرند و مردم را بهدنبال خویش میکشانند و میبَرند. با زور و تحمیل که نمیشود کسی را هدایت کرد و مردم را امامت کرد؛ بلکه کشش و جاذبهای دارند که انسانها را به همراه خود میکشانند. پیغمبر اسوه است، اما اسوه، یک مغناطیس نیرومند است که میتواند بُرادهها را به همراه خود بکشاند و حتی به آنها خاصیت مغناطیس بدهد.
📚سیدمحمد حسینی بهشتی، پیامبری از نگاهی دیگر، صص۲۴۲/ تشکیلات بهشتی، ص۳۳۷
مبعث پیامبر اکرم حضرت محمد(ص) مبارکها باد
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
🔹و تشاء انت من البشائر قطرة
🔸و تو از خبرهای خوب قطرهای میخواهی
🔹و يشاء ربك ان يغيثك بالمطر
🔸و پروردگارت میخواهد که تو را با باران یاری کند
🔹و تشاء انت من الأماني نجمة
🔸و تو از آرزوها ستارهای میخواهی
🔹و يشاء ربك ان يناولك القمر
🔸و پروردگارت میخواهد ماه را به تو دهد
🔹و تشاء انت من الحياة غنيمة
🔸و تو از زندگی ثروت بیرنج میخواهی
🔹و يشاء ربك ان يسوق لك الدرر
🔸و پروردگارت میخواهد که مرواریدها به سویت هدایت کند
🔹تظل تسعى جاهدا في همة
🔸با عزم و اراده، به سخت تلاش کردن ادامه خواهی داد
🔹و الله يعطي من يشاء إذا شكر
🔸و خدا به هر آنکه میخواهد اگر شکرگذار باشد میبخشد
🔹والله يمنع ان اراد بحكمة
🔸و خداوند اگر بخواهد از روی حکمت مانع میشود
🔹لابد أن ترضى بما حكم القدر
🔸باید از آنچه تقدیر برایت مقرر ساخته خشنود شوی
✨﷽✨
✅قیامت حاضر
وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) فرمود جهنم همچنین بهشت به شما نزدیک_تر_از_بند_کفش شماست؛ این قدر نزدیک است! انسان تا نفسش بند آمد می فهمد کجاست، هنوز جسد او را نَشُستند می فهمد کجاست، معلوم می شود این قدر نقد است!
بهشت_نقد است، جهنم_نقد است، فرمود این از بند کفش شما به شما نزدیک تر است، این نسیه نیست.
تعبیر قرآن کریم هم این نیست که ما قیامت را ایجاد می کنیم، نه، قیامت الآن هست، آن گاه در آن روز، این بر می خیزد. فرمود: ﴿یوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ﴾ _ ﴿السّاعَةُ﴾ یعنی قیامت _ این هست، الآن موجود است؛ منتها آن روزی که #روز_معاد است، میگویند این ساعت، قیام می کند. ﴿یوْمَ یقُومُ النّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ﴾ است، ﴿یوْمَ یقُومُ اْلأَشْهَادُ﴾ است، ﴿یوْمَ یقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکةُ صَفّاً﴾ است، ﴿یوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ﴾ است، پس الآن هست؛ منتها آن روز، این نشسته بر می خیزد.
خب پس بهشت_و_جهنم_نقد است، اگر نقد شد هیچ کس نمی تواند بگوید من یواشکی امضا کردم به کسی نگو یا حالا شما رفیق ما بودی این مالیات را کم بده! آدم باید خیلی_عوام باشد که بگوید حالا به کسی نگو، یعنی چه به کسی نگو؟!
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی