#حاجت
چشم هایش را بست، دست روی سینه گذاشت
تر شد و به شعله بسوخت آنکه در دل غم فراوان داشت
آن طرف تر میان همهمه ها، یکی گفت شفا گرفت
روی پای خود راه رفت او که دیگر درد نداشت
باز هم صدای نقاره...
عاشقی خسته از تکرار، باز هم جامانده
کاروان سمت کربلا عازم، او ذکر یالیتنا خوانده
رو به گنبد طلایی تو، گفت جان مادرت اما
نیمه ماند حرفش چون، زیر دین قبلی اش مانده
مادرش را دوست می دارد...
حج اولش شدی و دلبری کرده ای آقا
دور آخر تمام حاجت او، شده دیدن بابا
پدرش را بخاطر قرض، بردهاند زندان
خادمت گرفت رضایترا، شده آزاد او همین حالا
آقا محبتش به همه ست...
شده ام بازهم غمگین، داری آقا بازهم بیمار
گفت: کجا رفت آقا؟ تا که از خواب شد بیدار
گریه میکرد و ناله سر میداد، او دگر نوکرت شده بود
آن مسیحی که شیعه شد آخر، در کنار خانهٔ دلدار
تو طبیب عالمین هستی...
حالم آقا کمی بهتر شد، چقد آقا کرم داری
با نگاه پر مرحمتت، حاجت همه را دادی
میدانم که میدانی، حاجتم را اما
باز هم میگویم، کربلا کربلا آری
حاجتم را روا کردی...
#سیدبشیر
@M_A_N313
@seyyedbashir