eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
748 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
64 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 🔰دفعه دوم که اومده بود سوریه یه خورد تو دستش. همه طبق معمول تو این فکر بودن که الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یه ماشین برمی گرده عقب که به دستش رسیدگی کنه و خون ازش نره 🔰ولی دیدیم خیلی و بدون هیچ ترسی و بدون اینکه درد رو توی چهره اش نشون بده رفت یه گوشه نشست و شروع کرد به بیرون آوردن ترکش با ناخنگیر! 🔰می گفت: نمی تونم برم عقب کار رو زمینه؛ بعدشم دستشو کرد و پاشد . چون فرمانده بود تمام تلاششو می کرد که حتی یه ذره هم احساس درد و ضعف تو چهره اش معلوم نباشه و روحیه بقیه نشه. 🌷 @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
... اگر عاشــــق "خدا" شدے.. دوان دوان بسوے فدا شدن در راه معشـوقت خواهی دوید .. و این کسانے ست ڪہ در فکر جـــــاودانہ شدن اند.. سلام! صبحت بخیر علمدار...🌹 @seyyedebrahim
✨ یک تابلو آیة‌الکرسی تو اتاق پذیرایی بود. عکس بچه‌ها، همراه نوه‌ها دورتادورش بود. 🔺 یه روز دیدم عکس نیست، خیلی ناراحت شدم. به بچه‌ها گفتم: "کسی عکس مصطفی رو ندیده؟!" 🔹 همه اظهار بی‌اطلاعی کردند... 🔸 اون زمان خود سوریه بود...خیلی شدم. بعد از چند روز مصطفی اومد، خیلی خوشحال شدم. بعد بهش گفتم که عکسش رو گم کردم...😔 🔺 چیزی نگفت؛ فقط یه لبخند زد...💕 🔹 بعد از چند روز اومد، گفت: "مامان برات یه عکس آوردم توپ! جون میده برای...." 🔺 نذاشتم ادامه بده... ▪️ بهش گفتم: "نمی‌خوام...! ببرش." 🔸 عذرخواهی کرد... 🔹 وقتی عکسش رو دیدم واقعا دلم ریخت... ✅ این عکس آخرین عکسی بود که از دستش گرفتم، خودش این عکس رو خیلی دوست داشت و من دیوانه‌ی این عکس شدم... 🌸 نقل از @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بوسه پدر شهید بابایی بر پای فرزند شهیدش 💐شادی روح خلبان شهید عباس بابایی صلوات 🌷 شهید بابایی گرامی باد @seyyedebrahim
سالروز شهادتتان مبارک سربازان بی ادعای حیدر کرار ع الحق که حسین وار جنگیدید و علی وار ب شهادت رسیدید و دلاورانه بسوی رسول الله ص شتافتید درود خدا بر شما
سالروز عروجت مبارک عمو عباس دلاورم
|💛| هروقت حاجے از منطقه به منزل مے‌آمد بعد از اینکه با من احوالپرسے مےکرد با همان لباس‌خاکے‌بسیجے به نماز مےایستاد... یڪ‌روز به قصد شوخے گفتم: تو مگر چقدر پیش ما هستے که به محض آمدن نماز میخوانے؟! نگاهےکرد و گفت: هروقت تو را مے‌بینم احساس مےکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم...🌸 °• @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃بسم رب الشهدا 🌹🍃با نام خدا و با مدد از حضرت اباصالح المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🌺🍃و تشکر از شهید به پیشواز مهمان امروز میریم و شروع میکنیم معرفی شهید بزرگوار 🌸مصطفی ردانی پور🌸 سلام بر شما ای شهید
من درسال1337 هجری ‌‌شمسی دریکی ازخانه های قدیمی منطقه (پشت مسجدامام)درشهراصفهان متولدشدم😇 پدرم از راه کارگری ومادرم ازطریق قالی بافی مخارج زندگیمون روتامین وآبرومندانه زندگی میکردیم 🙂 و ازعشق ومحبت سرشاری نسبت به ائمه ی اطهار(ع)وحضرت زهرا(ع)برخورداربودیم😊 تآ آنجا که باهمان درآمد ناچیز جلسات روضه خوانی ماهانه درمنزلمان برگزارمیشد💝
درشش سالگی به مغازه های کفاشی می رفتم ودرایام تحصیل نیز نیمی از روز رو به کارمشغول بودم .خانواده ام مقید و متدین بودن.تحصیل درهنرستان را دوست نداشتم به خاطر جو طاغوتی وفاسد آن زمان نمیتوانستم تحمل کنم و ازمحیط آنجا فاصله گرفتم و بامشورت یکی ازعلما به تحصیل علوم دینی پرداختم🙂 سال اول طلبگی را درحوزه ی علیمه ی اصفهان سپری کردم و پس از آن برای ادامه ی تحصیل وبهره مندی ار محضر فضلا وبزرگان راهی شهرقم شدم ودرمدرسه ی حقانی به درس خواندن مشغول شدم😇 مدرسه ی حقانی درآن زمان بنا به فرموده ی شهید بهشتی (ره)پذیرای طلابی بود که ازجهت اخلاقی و ایمانی وتلاش نمونه بودند .من که از تدین ،اخلاق حسنه،بینش وهمت والایی برخودار بودم به عنوان محصل دراین حوزه پذیرفته شدم☺️
پس ازپیروزی انقلاب اسلامی وتشکیل سپاه من باعضویت درشورای فرماندهی سپاه یاسوج فعالیت همه جانبه ای خود راآغارکردم 🙂 بابهره گیری ازارتباط باحوزه ی علیمه ی قم درجهت ارایه ی خدمات فرهنگی به آن منطقه ای محروم ،حداکثر تلاشم رو کردم ودرمدت مسئولیت یک ساله ام درسمت فرماندهی سپاه یاسوج،به سهم خودم اقدامات موثری را به انجام رساندم😌 من حتی درایام تعطیل ازکاروکوشش غافل نبودم حدود شش سال مشغول کسب علوم دینی بودم . با نفس گرفتن انقلاب اسلامی باتمام وجوددرجهت ارشاد وهدایت مردم وارد عمل ‌شدم وبااستفاده ازفرصت ها برای تبلیغ به مناطق محروم کهکیلویه وبویراحمدویاسوج سفرمی کردم و درسازماندهی وهدایت حرکت خروشان مردم مسلمان آن خطه تلاش می کردم
#عکس #شهید_مصطفی_ردانی_پور
درگیری با خوانین منطقه و مبارزه باافرادی که به کشت تریاک مبادرت می کردند ازجمله کارهای اساسی بود که نقش تعیین کننده ای درسرنوشت آینده ی این مردم مستضف بود😊 با درک شرایط حساس انقلاب اسلامی،دوسال ازحوزه ودرس جداشده بودم و باواگذاری مسئولیت به یکی ازبرادران به دامان حوزه علیمه بازگشتم تا بر بنیه ی علمی خود بیفزایم. هنوزچندماهی از بازگشتم به قم نگذشته بود که حرکت های ضداتقلاب درکردستان وبعضی از مناطق کشور شروع شد ومن نمی توانستم زمزمه های ‌شوم تجزیه طلبی و مزدوران استکبار جهانی وجنایات آنان را در به شهادت رساندن وسربریدن جهادگران مظلوم وپاسداران قهرمان تحمل کنم😔وبه منظور مقابله باجریانات منحرف وآگاهی بخشی به مردم وبازگرداندن امنیت وثبات کردستان به این خطه رفتم
یک سال تمام به همراه نیروهای جان برکف و رزمنده برای سرکوبی اشرار ونابودی ضدانقلاب وبرملا کردن چهره ی کثیف آنان تلاش وفعالیت میکردم🙂 و درجلسه ای که به اتفاق نماینده ی حضرت امام (ره) وامام جمعه ی اصفهان ،خدمت حضرت امام (ره)مشرف شده بودم در مورد رفتن به کردستان کسب تکلیف کردم وحضرت امام فرمودند[شمابایدبه کردستان بروید وکارکنید]🌺 ودرآنجا ،هم به کارتبلیغ وترویج احکام اسلام مشغول بودم وهم به عنوان مجاهد فی سبیل الله درجنگ باضدانقلاب شرکت می کردم ☺️ و در بالابردن روحیه ی رزمندگان اسلام درآن شرایط حساس و بحرانی نقش به سزایی داشتم☺️
با تجربه ای که از کار در جبهه های کردستان داشتم،سلاح بر دوش به تقویت روحیِ رزمندگان می پرداختم😇با برگزاری مجالس دعا و وعظ و ارشاد،نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان داشتم😌به دلیل اخلاص و تعهدی که داشتم مسوؤلیت های خطیری را به عهده گرفتم و در اولین عملیات بزرگ که توسط سپاه اسلام انجام شد.(عملیات فرماندهء کل قوا)،نقش به سزایی داشتم🙂در عملیات شکست محاصره ی آبادان و طریق القدس_که مناطق وسیعی از سرزمین اسلامی از چنگال غاصبان رهایی یافت_با سمت فرماندهی گردان، فعالانه انجام وظیفه میکردم و در هر دو عملیات مجروح شدم😎
خاطره ی جانفشانی من در کنار برادر همرزمم،فرمانده ی دلاور جبهه های نبرد،شهید حسن باقری در"چزابه"در اذهان رزمندگان اسلام فراموش نشدنی است😇همواره در عملیات ها حضور فعالانه داشتم،صحنه های نبرد"عین خوش" فداکاری ها و دلاوری های من و همرزمانم در عملیات فتح المبین است،که در کنار شهید خرازی_فرمانده ی تیپ امام حسین علیه السلام_رزمندگان اسلام را هدایت میکردیم😌 در همین عملیات برادر کوچکترم شهید شد و من هم به شدت مجروح شدم و در نهایت دستم معلول شد🙂در همین حال که دستم در گچ بود رفتم عملیات بیت المقدس شرکت کردم😅بعد از اون در عملیات رمضان فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را به عهده گزفتم،که چند یگان رزمی سپاه را اداره میکردم،به طوری که شگفتی فرماندهان نظامی_اعم از ارتش و سپاهی_را از اینکه یک روحانی فرماندهی سه لشکر را عهده دار است و با لباس روحانی وارد جلسات نظامی می شود و به طرح و توجیه نقشه ها می پردازد را برانگیخت😇
در عملیات محرم و والفجر۱و والفجر۲شرکت کردم،و تا لحظه ی شهادت هرگز جبهه را ترک نکردم و فرمان امام عظیم الشأن را در هر حال بر هر چیزی مقدم می دانستم😍در کمتر از سه سال سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه طی کردم که این ناشی از همت،پشتکار و تلاش من بود☺️من که تا حالا همسری انتخاب نکرده بودم.در اجرای سنت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پیمان زندگی مشترک خود را با همسر یکی از شهدای بزرگوار،پس از تشرف به محضر امام امت منعقد کردم😌😇 و سه روز بعد از ازدواج،به جبهه برگشتم... در توصیه ی دیگران به تقوی و خصایل والای اسلام تلاش زیادی داشتم،مخصوصا به کسانی که مسؤولیت داشتند همواره یادآوری میکردم که👌کسانی که با خون شهدا و ایثار و استقامت و تلاش سربازان گمنام،عنوانی پیدا کرده اند مواظب خود باشند،اخلاق اسلامی را رعایت کنندو بدانند هر که بامش بیش،برفش بیشتر.👌 من معتقدم باید در راه خدا نسبت به برادران رفتاری محبت آمیز داشت♥️ و همانگونه که از خدا انتظار بخشش می رود.گذشت از دیگران نیز باید در سرلوحه ی برنامه ها قرار گیرد😇 دو هفته بعد از ازدواجم در عملیات والفجر۲ در تاریخ ۱۵/۵/۱۳۶۲به آرزوی همیشگی خود رسیدم و به وصال محبوب نایل آمدم. و جسمم در منطقه ی حاج عمران مظلومانه بر زمین ماند و روحم به معراج پرکشید.و تا به حال در زمره ی شهدای مفقودالجسد هستم.. جمله ای از اولین وصیت نامه ی من آخه من چندین بار تا حد شهادت مجروح میشدم و وصیت نامه مینوشتم😊 🌹عمامه ی من کفن من است🌹
#عکس #شهید_مصطفی_ردانی_پور
خب حالا خاطراتی از خودم بهتون بگم😇😎 تب کرده بودم.هزیان میگفتم.می گفتند سرسام گرفتم،دکترها جوابم کرده بودند،فقط دو سالم بود😢پیچیده بودند گذاشته بودنم یه گوشه،همسایه ها جمع شده بودن،مادرم چند روز یک سره گریه میکرد و می گفت"مصطفی مرده که خوب نمیشه"😔 صبح زود،درویشی آمد دم در،گفت:"این نامه را برای مصطفی گرفتم،برات عمرشه"😊💚 هفت،هشت سالم بیشتر نبود،ولی راهم نمی دادند😕چادر مشکی سرم کرده بودم،رفتم تو،یک گوشه نشستم،روضه بود،روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها،مادرم سفت و سخت سفارش کرده بود:"پا نشی بیای دنبال من،دیگه مرد شدی،زشته،از دم در برت می گردونند."روضه که تموم شد،همان دم در چادر را برداشتم و زدم زیر بغلم و دِ بدو.😂