eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
748 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
64 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گسترده شهیدآوینی(روزانه)
💠توییت زینب سلیمانی " ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. ◾باخت ترامپ قمار باز و جایتکار آمریکا امری نیست که خوشحالی خود را از آن پنهان کنیم. ◾احمق یکی که مشاورانی احمق تر به او گفته بودند با افریدن آن شب شوم و سیاه آینده انتخاباتی خود را تضمین می کند؛ غافل از اینکه خداوند در کمین نشسته و خون سردار قهرمان ایرانیان او را به یکی از نفرت انگیز ترین سیاستمداران جهان تبدیل خواهد کرد.چنانکه حتی مردم جامعه خودش، افول و رسوایی اش را جشن بگیرند. ◾جهان از یاد نمیبرد که سرباز ملت ایران گفت: "ترامپ قمار باز من حریف تو هستم" و هم او حالا بر اریکه عرش ایستاده و نجوا میکند "و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون" و تازه این اول راه هست و مسیر "انتقام سخت" تازه گشوده شده است. ◾اما خوشحالی از رفتن ترامپ جنایتکار هرگز به معنای رضایت از روی کار آمدن کسی نیست که خود از بانیان داعش است و شهادت سردار ما را "اجرای عدالت" خواند.آن که تقاص خون حاج قاسم را خواهد داد آمریکا در کلیت و تمامیت آن است. و الا اینها که می آیند و می روند به تعبیر آن سید حکیم "سرشان به قدر بند کفش حاج قاسم نمی ارزد". @seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل سوم..( قسمت ۳)🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 شب ها بزرگترهای دو خانواده می نشستند و تصمیم می گرفتند چطور مراسم را برگزار کنند؛ اما من و صمد هنوز دو کلمه درست و حسابی با هم حرف نزده بودیم. یک شب خدیجه من را به خانه شان دعوت کرد. زن برادرهای دیگرم هم بودند. برادرهایم به آبیاری رفته بودند و زن ها هم فرصت را غنیمت شمرده بودند برای شب نشینی. موقع خواب یکی از زن برادرهایم گفت: قدم برو رختخواب ها را بیاور. رختخواب های توی اتاق تاریکی بود چراغ نداشت اما نور ضعیف اتاق کناری کمی آن را روشن می کرد. وارد اتاق شدم و چادر شب را از روی رختخواب کنار زدم. حس کردم یک نفر توی اتاق است. می خواستم همان جا سکته کنم از بس که ترسیده بودم. با خود فکر کردم: حتما خیالاتی شده ام. چادر شب را برداشتم که صدای حرکتی را شنیدم. قلبم می خواست بایستد . گفتم: کیه؟ اتاق تاریک بود و هر چه می گشتم، چیزی نمی دیدم. منم. نترس دیگر، بگیر بنشین، می خواهم باهات حرف بزنم. صمد بود می خواستم دوباره در بروم که با عصبانیت گفت: باز می خواهی فرار کنی گفتم بنشین. اولین باری بود که عصبانیتش را می دیدم گفتم: تو را به خدا برو. خوب نیست الان آبرویم می رود. می خواستم گریه کنم. گفت: مگر چه کار کرده ایم که آبرویمان برود. من که سر خود نیامدم. زن برادرهایت می دانند. خدیجه خانم دعوتم کرده. آمده ام با هم حرف بزنیم. نا سلامتی قرار است ماه بعد عروسی کنیم. اما تا الان یک کلمه هم حرف نزده ایم. من شده ام جن و تو بسم الله. اما محال است قبل از این که حرف هایم را بزنم و حرف دل تو را بشنوم، پای عقد بیایم. خیلی ترسیده بودم. گفتم الان برادرهایم می آیند. خیلی محکم جواب داد: اگر برادرهایت آمدند، من خودم جوابشان را می دهم. فعلاً تو بنشین و بگو من را دوست داری یا نه؟! از خجالت داشتم می مردم. آخر این چه سئوالی بود. توی دلم خدا را شکر می کردم. توی آن تاریکی درست و حسابی نمی دیدمش.جواب ندادم.دوباره پرسید: قدم! گفتم مرا دوست داری یا نه؟ اینکه نشد. هر وقت مرا می بینی، فرار کنی بگو ببینم کس دگیری را دوست داری؟ وای... نه... نه به خدا. این چه حرفیه. من کسی را دوست ندارم. خنده اش گرفت. گفت: ببین قدم جان من تو را خیلی دوست دارم. اما تو هم باید من را دوست داشته باشی. عشق و علاقه باید دو طرفه باشه. من نمی خواهم از روی اجبار زن من بشوی. اگر دوستم نداری بگو. باور کن بدون اینکه مشکلی پیش بیاید،همه چیز را تمام می کنم. همان طور سرپا ایستاده و تکیه ام را به رختخواب ها داده بودم. صمد رو به رویم بود. توی تاریکی محو می دیدمش. آهسته گفتم: من هیچ کسی را دوست ندارم. فقط فقط از شما خجالت می کشم. نفسی کشید و گفت: دوستم داری یا نه؟ جواب ندادم. گفت: می دانم دختر نجیبی هستی. من این نجابت و حیایت را دوست دارم. اما اشکالی ندارد اگر با هم حرف بزنیم اگر قسمت شود می خواهیم یک عمر با هم زندگی کنیم. دوستم داری یا نه؟ جواب ندادم: گفت جان حاج آقایت جوابم را بده . دوستم داری؟ آهسته جواب دادم: بله ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀
💔‌ هواۍِ تو... تنـهـا هوائیست... ڪه هوۍٰ نیست... ♥️ @seyyedebrahim
🌴✨🌴✨🌴✨🌴✨🌴✨🌴 🌻 زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ بی خون خدا مرده ای بیش نیست، 🌻و سر مبارک امام شهید بر فراز نی رمزی است میان خدا و عشاق!! 🌻 یعنی که این است بهای دیندار.... 🌷🌷 @seyyedebrahim 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🔹رسول الله (ص) فرمودند: ✨یَبلُغُ مِن رَدِّ المَهدِىِّ المَظالِمَ حَتّى لَو کانَ تَحتَ ضِرسِ‏ اِنسانٍ شَى‏ءٌ اِنتَزَعَهُ حَتّى یَرُدَّهُ کار امام مهدى( ع) در بازپس گرفتن به آنجا رسد که اگر در بُنِ دندان انسانى حق فردى دیگر نهاده باشد، آن را بازپس گرفته و (به صاحب حق) بر مى‏ گرداند. 📚ملاحم ابن طاووس ،ص ۶۸ ،ب ۱۳۹ عقد الدرر، ص، ۳۶ ،ب ۳ @seyyedebrahim
🌷شهید مدافع حرم:سید احسان حاجی حتم لو 2⃣
همسر بزرگوار شهید✨ احساس کردم احسان، می خواهد مطلب مهمی را به من بگوید ولی در چشمانش تردید را می دیدم. 🌸 با لبخند به صورت من نگاه کرد و گفت: «می دونم امشب اولین روز مشترک زندگی ما است و شاید گفتن این مطلب اصلا درست نباشد. ولی لازم است یک مطلب مهم را با شما درمیان بگذارم.»🍃 نگاهی به او انداختم. کنجکاو و منتظر بودم تا بشنوم این مطلب مهم چیست که انقدر او را پریشان کرده است؟ در ادامه صحبت هایش چنین گفت: «بزرگترین آرزوی من شهادته. می خواهم این را بدونی و دعا کنی به آرزویم برسم.»🌹🕊 نمی دانم چرا آن لحظه اصلا از حرفش تعجب نکردم، و اصلا ناراحت نشدم. در کلامش و نگاهش عمق و معنای حرفش را فهمیدم.🌈 از همان شهدایی که کنارشان بودیم، دلم را قرص و محکم کردم. با آرامشی عجیب به او گفتم: «حالا که بزرگترین آرزویت شهادت است، امیدوارم به آرزوی قلبی ات برسی.»🌷 پنج سال و دو ماه از آن روز گذشت و احسان به آرزویش که همانا شهادت بود رسید.🍂 @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... سپیده ، نور توست و آفتاب، تشعشعی کوچک از نگاهت و آسمان جلوه ی صبرت و باران ،زلال کرامتت و بهار ، نسیمی از کویت ... و من هر صبح که سلامت می کنم عطر تمامی خوبی ها ، تمامی روشنی ها و تمامی امیدها در وجودم می پیچد ... ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘
🔴 با مرقومه تقدیرآمیز رهبر معظم انقلاب منظومه بلند افشین علا برای حاج قاسم منتشر می‌شود 🔸 مثنوی بلند سروده شده از سوی افشین علا به مناسبت سالگرد شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی از سوی انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر می‌شود. 🔹 پس از اتمام سرایش اثر نسخه‌ای از آن از سوی افشین علا به محضر رهبر معظم انقلاب تقدیم شد. رهبر معظم انقلاب پس از مطالعه این منظومه روایی که به سبک روایی و حماسی سروده شده است، انگشتری متبرک به افشین علا هدیه داده و در هامش متن اشعار مرقوم فرمودند: 🔹بسمه‌تعالی 🔹رسا و خوش‌لفظ و معنا سروده شده است، منظومه ماندگاری خواهد شد ان‌شاالله. این قریحه و این توفیق را به آقای افشین علا تبریک می‌گویم. 🔹 در بخشی از این مثنوی می‌خوانیم: افتاد كمان آرشي ديگر در آتش كين، سياوشي ديگر... از پا ننشست تا كه جان‌َش بود تا تير اُميد در كمان‌َش بود 🔹 این منظومه در قالب کتابی با تصویرگری استاد محمدحسین صلواتیان در قالب کتاب راهی بازار نشر می‌شود. @seyyedebrahim
بے عشق پلید مے شوے باور ڪن.. با عشق سعید مے شوے باور ڪن.. خود را ڪه شبیه گردانی.. یڪروز مے شوے باور ڪن.. ☘☘☘ @seyyedebrahim
خاطره ای از بحث که می شود می گوید: مادر من یک زن فوق العاده است. خبر بابا که رسید رفت و دو رکعت نماز خواند. همه ما را آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدلله که وقتی شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند. همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد که آرام شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند ... خبر را هم که شنید همین طور .... دلم سوخت وقتی دیدمش ... مثل شده بود ... خون ها را شسته بودند ولی جای زخم ها و پارگی ها بود ... جای کبودی و خون مردگی ها ... تصاویر و بابا و با هم یکی شده بودند و یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم... باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی را آرام کرد، وقتی صورت را بوسید ، گفت : ببین دشمن چه بلایی سر آورده .... البته هنوز به ارباً اربا نرسیده .. «لا یوم کیومک یا اباعبدالله » باز خجالت آراممان کرد . 🌺 @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ترامپ انتخابات را خواهد باخت.. نیمه ی نخست این کلام مبارک سید محقق شد... مانده است نیمه ی دیگر آن... سیدحسن توی جمله بعدیش پیش بینی مهمتری داره. " اگر ترامپ در انتخابات شکست بخورد، که انشالله خواهد خورد، آزادی قدس در تیررس قرار خواهد گرفت... @seyyedebrahim
جایت کنارمان خالیست💔 مثل نبات کنارچای🍬☕️ مثل بوی گل شب بو وقت شکفتن🌺 مثل نم نم باران در پاییز🍂🍁☔ مثل شکوفه های درخت سیب دربهار🌼🌸 مثل طعم شربت پرتقال درتابستان مثل پیاز داغ ،نعنای روی آش نذری🍃🍵 مثل طلوع هرروز آفتاب در صبح🌞 مثل سوسوی ستارگان درشب🌛 مثل دانه های بلورین برف در زمستان❄ همینقدر ساده🤷‍♀🤷‍♀ همینقدرمهم😎😎 همینقدرحیاتی😍😍 💞 تقدیم به برادر شهیدم رسول