امروز #تاسوعاست...
روز ساقی #عطشان کربلا...
روز شرمندگی #آب...
روز اشک های #مشک خالی...
روز دستان افتاده بر #خاک....
روز ناامیدی شیر #پسر امیر عالم...
روز روضه #تنهایی و بی کسی...
در این روز شیرمردی از جنس آسمان به #عباس اقتدا میکند و در راه دفاع از خواهر او جانش را گرو میگذارد تا نگذارد باز به زینبِ عباس جسارت شود...😭😭
روزی که میرفت همه میدانستند قرار است روز #تاسوعا حضرت #عباس برای خودش او را گلچین کند...
هنوز فریاد های دلیرانه *نحن شیعه علی ابن ابیطالب*او که دل دشمن را میلرزاند در سراسر شهر شنیده میشود....
امسال روز #تولد زمینی او و روز تولد #آسمانی اش باهم یکی شده است و هردوی آن روز تاسوعاست....
همان نشانی که خودش میخواست....
از شیعه بودن فقط اسم آن را یدک نکشید،#خونش را گرو گذاشت تا مهدی بدون یاور نماند....
تمام تلاشش را کرد تا #عباس امام زمانش شود
تا #مدافع عمه امامش شود.
جانش را وسط گذاشت تا به همگان نشان دهد
#شیعه علی راه عاشقی را مثل عباس طی میکند...
میگذر و با خونش راه عاشقی اش را رنگین میکند
این شیر مرد شهید #تاسوعا
#شهیدمصطفی_صدر زاده است
شهیدی که جانباز فتنه ۸۸ بود و آن جا با تمام قوت به میدان آمد تا خطی بر امنیت #نظام اسلامی اش نیفتد،با تمام وجود پای امر ولی اش ایستاد و در آخر هم با شهامت در راه دفاع از حرم در روز تاسوعا و با اقتدا به علمدار کربلا
به خیل عظیم #شهدا پیوست...
💠راهش تا ابد پر رهرو باد💠
@seyyedebrahim
✍ درد #علی(ع) دو گونه است:
☑️یک درد، دردی است که از #زخم شمشیر ابنملجم در فرق سرش احساس میکند.
و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل #نخلستانهای_اطراف_مدینه کشانده و به ناله درآورده است.
☑️ ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابنملجم در فرقش احساس میکند.
اما، این درد علی نیست؛
🔻دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، #تنهایی است، که ما آن را نمیشناسیم!
باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را؛
که علی درد شمشیر را احساس نمیکند،
ما درد علی را احساس نمیکنیم...
#دکتر_علی_شریعتی
#مجموعه_آثار: ج۲۶، ص۲۱
#یک_لقمه_فکر
@seyyedebrahim
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_همسر_شهید
🔹 #تنهایی آزارم میداد، ولی میدانستم اعتراضم بیفایده است. هنوز تو رودربایستی با تو بودم.
🔺گاز و ماشینلباسشویی هم وصل نبود و باید میماندی و اینها را راه میانداختی، اما تو رفتی و من هم #اعتراضی نکردم.
💠یک هفته شد...،
دو هفته شد...
و من فهمیدم خیلی #گرفتاری و من باید خودم به یکی تلفن بزنم که از بیرون بیاید و این کارها را انجام بدهد.
✨مادرت فهمید و گفت: «سمیه جان، مصطفی در خانه که بود دست به سیاهوسفید نمیزد، تو به #کارش بگیر!»
❇️اما من #دلم نمیآمد، چون میدانستم #مردان_بزرگ برای #کارهای_بزرگ ساخته شدهاند.
🔺اینطور کارها به دستوپایت تار میتنید
و #کارهای_فرهنگی پایگاه برایت در #اولویت بود.
📚برگرفته از کتاب #اسم_تو_مصطفاست... انتشارات #روایت_فتح
@seyyedebrahim
#خاطرات_شهید_مصطفی_صدرزاده
#خاطرات_همسر_شهید
🔹 #تنهایی آزارم میداد، ولی میدانستم اعتراضم بیفایده است. هنوز تو رودربایستی با تو بودم.
🔺گاز و ماشینلباسشویی هم وصل نبود و باید میماندی و اینها را راه میانداختی، اما تو رفتی و من هم #اعتراضی نکردم.
💠یک هفته شد...،
دو هفته شد...
و من فهمیدم خیلی #گرفتاری و من باید خودم به یکی تلفن بزنم که از بیرون بیاید و این کارها را انجام بدهد.
✨مادرت فهمید و گفت: «سمیه جان، مصطفی در خانه که بود دست به سیاهوسفید نمیزد، تو به #کارش بگیر!»
❇️اما من #دلم نمیآمد، چون میدانستم #مردان_بزرگ برای #کارهای_بزرگ ساخته شدهاند.
🔺اینطور کارها به دستوپایت تار میتنید
و #کارهای_فرهنگی پایگاه برایت در #اولویت بود.
📚برگرفته از کتاب #اسم_تو_مصطفاست... انتشارات #روایت_فتح
@seyyedebrahim
چه قدر عجیب است این #جمعهها؛ غروبهایش...
این تکرار #تاریخ و #غربت و تنهایی ولی خدا...
تو بگو چند بارِ دیگر باید تاریخ تکرار شود؟
تا کِی #فاطمه_سلاماللهعلیها باید پشتِ در برود و #حسین_علیهالسلام در گودی قتلگاه...؟!
تو بگو چند بارِ دیگر باید "ولی خدا" قربانی شود تا بشر بیدار شود از این خواب طولانی...
جمعه یعنی غربت و #تنهایی ولی خدا به وسعت یک تاریخ!