eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
747 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
64 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز ... روز ساقی کربلا‌‌... روز شرمندگی ... روز اشک های خالی... روز دستان افتاده بر ..‌‌.. روز ناامیدی شیر امیر عالم‌‌‌... روز روضه و بی کسی... در این روز شیرمردی از جنس آسمان به اقتدا میکند و در راه دفاع از خواهر او جانش را گرو میگذارد تا نگذارد باز به زینبِ عباس جسارت شود...😭😭 روزی که میرفت همه میدانستند قرار است روز حضرت برای خودش او را گلچین کند... هنوز فریاد های دلیرانه *نحن شیعه علی ابن ابیطالب*او که دل دشمن را میلرزاند در سراسر شهر شنیده میشود.... امسال روز زمینی او و روز تولد اش باهم یکی شده است و هردوی آن روز تاسوعاست.... همان نشانی که خودش میخواست‌.... از شیعه بودن فقط اسم آن را یدک نکشید، را گرو گذاشت تا مهدی بدون یاور نماند.... تمام تلاشش را کرد تا امام زمانش شود تا عمه امامش شود.‌‌ جانش را وسط گذاشت تا به همگان نشان دهد علی راه عاشقی را مثل عباس طی میکند... میگذر و با خونش راه عاشقی اش را رنگین میکند این شیر مرد شهید زاده است شهیدی که جانباز فتنه ۸۸ بود و آن جا با تمام قوت به میدان آمد تا خطی بر امنیت اسلامی اش نیفتد،با تمام وجود پای امر ولی اش ایستاد و در آخر هم با شهامت در راه دفاع از حرم در روز تاسوعا و با اقتدا به علمدار کربلا به خیل عظیم پیوست... 💠راهش تا ابد پر رهرو باد💠 @seyyedebrahim
✍ درد (ع) دو گونه است: ☑️یک درد، دردی است که از شمشیر ابن‌ملجم در فرق سرش احساس می‌کند. و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه شب‌های خاموش به دل کشانده و به ناله درآورده است. ☑️ ما تنها بر دردی می‌گرییم که از شمشیر ابن‌ملجم در فرقش احساس می‌کند. اما، این درد علی نیست؛ 🔻دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، است، که ما آن را نمی‌شناسیم! باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را؛ که علی درد شمشیر را احساس نمی‌کند، ما درد علی را احساس نمی‌کنیم... : ج۲۶، ص۲۱ @seyyedebrahim
🔹 آزارم می‌داد، ولی می‌دانستم اعتراضم بی‌فایده است. هنوز تو رودربایستی با تو بودم‌. 🔺گاز و ماشین‌لباسشویی هم وصل نبود و باید می‌ماندی و این‌ها را راه می‌انداختی، اما تو رفتی و من هم نکردم. 💠یک هفته شد...، دو هفته شد... و من فهمیدم خیلی و من باید خودم به یکی تلفن بزنم که از بیرون بیاید و این کارها را انجام بدهد. ✨مادرت فهمید و گفت: «سمیه جان، مصطفی در خانه که بود دست به سیاه‌وسفید نمی‌زد، تو به بگیر!» ❇️اما من نمی‌آمد، چون می‌دانستم برای ساخته شده‌اند. 🔺این‌طور کارها به دست‌وپایت تار می‌تنید و پایگاه برایت در بود. 📚برگرفته از کتاب ... انتشارات @seyyedebrahim
🔹 آزارم می‌داد، ولی می‌دانستم اعتراضم بی‌فایده است. هنوز تو رودربایستی با تو بودم‌. 🔺گاز و ماشین‌لباسشویی هم وصل نبود و باید می‌ماندی و این‌ها را راه می‌انداختی، اما تو رفتی و من هم نکردم. 💠یک هفته شد...، دو هفته شد... و من فهمیدم خیلی و من باید خودم به یکی تلفن بزنم که از بیرون بیاید و این کارها را انجام بدهد. ✨مادرت فهمید و گفت: «سمیه جان، مصطفی در خانه که بود دست به سیاه‌وسفید نمی‌زد، تو به بگیر!» ❇️اما من نمی‌آمد، چون می‌دانستم برای ساخته شده‌اند. 🔺این‌طور کارها به دست‌وپایت تار می‌تنید و پایگاه برایت در بود. 📚برگرفته از کتاب ... انتشارات @seyyedebrahim
چه قدر عجیب است این ؛ غروب‌هایش... این تکرار و و تنهایی ولی خدا... تو بگو چند بارِ دیگر باید تاریخ تکرار شود؟ تا کِی باید پشتِ در برود و در گودی قتلگاه...؟! تو بگو چند بارِ دیگر باید "ولی خدا" قربانی شود تا بشر بیدار ش‌ود از این خواب طولانی... جمعه یعنی غربت و ولی خدا به وسعت یک تاریخ!