فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر شهيد محمد حسین حداديان
در يازدهمين جشنواره فيلم عمار.
به جوان و نوجوان اعتماد داشته باشید به اینها بها بدهید هر جا که جوانان بودند ما موفق بودیم. در پیروزی انقلاب،در جنگ و غیره
مسئولین نترسند اینها جوانان خودمان هستند.
جشنواره عمار چون یک جشنواره مردمی ست موفق است و مقلب القلوب است. دغدغه من فقط جوانان هستند.
🔰 لوح | کفش پای سلیمانی به سر قاتل او شرف دارد
🔻حضرت آیتالله خامنهای: «کفش پای سلیمانی هم بر سرِ قاتل او شرف دارد.» ۹۹/۰۹/۲۶
@seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره شنیده نشده حاج قاسم سلیمانی از فرش قدیمی و کهنهی منزل امام خامنهای
#امام_خامنه_ای
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید
#جمعه
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_امریکا
#مرگ_بر_اسراییل
@seyyedebrahim
"شهید محمد حسین علم الهدی"
🍃 سال ۱۳۳۷ در خانه مجاهد و عالم بزرگ #اهواز، آیت الله مرتضی علم الهدی، پسری به دنیا آمد که وجودش را با نام محمد حسین متبرک کردند. کودک عاشق قرآن و عترت شد و بعدها #معلم و مجری احکام قرآن و مطیع عترت و #ولایت.
.
🍃 دشمنان وجود پرتلاشش را تحمل نکردند. دستگیرش کردند و با شکنجه های طاقت فرسا زندگی را بر او سخت کردند.با آمدن رهبر انقلاب به کشور، محمد حسین رها شد. شکنجه گرش نمیدانست در دادگاه انقلاب محاکمه خواهد شد و فکرش را هم نمی کرد که محمد حسین او را خواهد#بخشید!
محمد حسین سرخوش از پیروزی بر استکبار، به استقبال رهبرش رفت و با بزرگان#انقلاب برای ساختن خرابیهای کشور تلاش کرد. 💪
.
🍃 بار دیگر وجود دشمنان از سه قشر غربی و شرقی و ضد انقلاب داخلی قلبش را جریحه دار کردند. تصمیم گرفت وارد دانشگاه مشهد، در رشته تاریخ شود و مقابل دشمنان فرهنگی و منافقین که قصد داشتند #انقلاب را به سود خود منحرف کنند، بایستد. موفق هم شد ولی این بار دشمنان از راه نظامی وارد شدند. محمد حسین به اهواز رفت. نیروهای سپاهی ومردمی و دانشجویان پیرو خط امام را در منطقه #هویزه در برابر دشمن به صف کرد. دو روز جنگ طاقت فرسا با ارتش مجهز بعثی و در نهایت رسیدن به پیروزی!
.
🍃 اما سرانجام در ۱۶ دی ماه سال ۵۹، نرسیدن نیروی کمکی و مهمات وعده داده شده از سوی بنی صدر، محمد حسین و سیصد یار مجاهدش را به زیر تانک برد😢
.
✍نویسنده: #نادره_عزیزی_نیک
📅تاریخ تولد : ۱۳۳۷
📅تاریخ شهادت : ۱۶ دی ۱۳۵۹
🥀مزار شهید:هویزه
@seyyedebrahim
❤️شهید علی صیاد شیرازی❤️
✅پیشنهاد دانلود
#شهید_صیاد_شیرازی
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
امشب راس ساعت ۲۱
از جبهه برميگشتم، وقتی رسيدم ميدان خراسان هيچ پولی همراهم نبود، به سمت خانه در حرکت بودم اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول ميخواهند، تازه اجاره خانه را چه كنم؟ به چه کسی رو بيندازم؟
خواستم بروم خانه برادرم، امااو هم وضع خوبی نداشت سر چهارراه عارف ايستاده بودم، با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند من اصلا نميدانم چه كنم!
در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم سوار بر موتور به سمت من آمد، خيلی خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد، چند دقيقه ای صحبت كرديم وقتی ميخواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتي؟ گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولی مهم نيست دست کرد توی جيب و يک دسته اسکناس درآورد گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم، خودت احتياج داری. گفت: اين قرض الحسنه است هر وقت حقوق گرفتی پس ميدی، بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت، آن پول خيلی برکت داشت خيلی از مشکلاتم را حل کرد، تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم، خيلی دعايش کردم آن روز خدا ابراهيم را رساند مثل هميشه حلال مشكلات شده بود.
🌷شهید #ابراهیم_هادی🌷
یاد شهدا باصلوات🌷
🌹🍃🌹🍃
@seyyedebrahim
📸 نشریه انگلیسی دِویک سال ۲۰۲۱ را اینجوری به آمریکاییها تبریک گفت
"ممكن است كساني پيدا بشوند كه از درونِ خانه ي شما، پاسخ جنايتهايتان را بدهند."
به ۲۰۲۱ خوش آمدید...
اینبار ترامپ نه! سردار قاآني در خاک آمریکا...
@seyyedebrahim
نفس عمیقی کشیدم ... و تصمیم گرفتم باهاش حرف بزنم ... داشتم به آدمی اعتماد می کردم که کمتر از 24 ساعت بود که اون رو می شناختم ...🙂
- من اونقدر پولدار نیستم که برای تفریح، سفر خارجی برم ... این سفر برای من تفریحی و توریستی نیست ... اومدم ایران که شانسم رو برای پیدا کردن یه نفر امتحان کنم ...😇
- برای پیدا کردی کی اومدی؟ ...
- مهدی ... آخرین امام شما ... پسر فاطمه زهرا ...💔
جا خورد ... می شد سنگینی بغض رو توی گلوش حس کرد ... و برای لحظاتی چشم هاش به لرزه در اومد ...😥
- تو گفتی اصلا باور نداری خدایی وجود داره ... پس چطور دنبال پیدا کردن کسی اومدی که برای باور وجودش، اول باید به وجود خدا باور داشته باشی؟ ...🤨
📢📢📢انتشار رمان واقعی به قلم شهید مدافع حرم😱😱😱
رمانی که شهید در اواسط نوشتنش شهید میشن💔بدو بیا تو کانالمون و رمان مردی در آیینه رو بخون
@seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل دوازدهم..( قسمت ۷)🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
کمی بعد لنگان لنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانه ام. گفت: یک عمر منتظر شنیدن این جمله بدوم قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر همه نگفته بودی. دلم را می لرزانی و می فرستی ام دم تیغ. من هم تو را دوست دارم. اما چه کنم؟! تکلیف چیز دیگری است. کمی مکث کرد. انگار داشت فکر می کرد. بین رفتن و نرفتن مانده بود. اما یک دفعه گفت: برای دو سه ماهتان پول گذاشته ام روی طاقچه. کمتر غصه بخور. به بچه ها برس. مواظب مهدی باش. او مرد خانه است. گفت: اگر واقعا دوستم داری نگذار حرفی که به امام زده ام و قولی که داده ام پس بگیرم. کمکم کن تا آخرین لحظه سر حرفم باشم. اگر فقط یک ذره دوستم داری قول بده کمکم کنی. قول دادم و گفتم: چشم. از سر راهش کنار رفتم و او با آن پای لنگ رفت. گفته بودم چشم اما از درون داشتم نابود می شدم. نتوانستم تحمل کنم. قرآن جیبی کوچکی داشتیم آن را برداشتم و دویدم توی کوچه. قرآن را توی جیب پیراهنش گذاشتم. زیر بغلش را گرفتم تا سر خیابان او را بردم. ماشینی برایش گرفتم. وقتی سوار ماشین شد انگار خیابان و کوچه روی سرم خراب شد. تمام راه برگشت را گریه کردم. این اولین باری بود که یک هفته بعد از رفتنش هنوز رشته زندگی دستم نیامده بود دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت. مدام با خود می گفتم: قدم گفتی چشم و باید منتظر از این بدترش باشی. از این گوشه اتاق بلند می شدم و می رفتم آن گوشه می نشستم. فکر می کردم هفته پیش صمد اینجا نشسته بود این وقت ها داشتیم با هم ناهار می خوردیم این وقت ها بود فلان حرف را زد خاطرات خوب لحظه هایی که کنارمان بود یک آن تنهایم نمی گذاشت.
خانه حزن عجیبی گرفته بود. غم و غصه یک لحظه دست از سرم بر نمی داشت. همان روزها بود که متوجه شدم باز حامله ام. انگار عصه بزرگ تری از راه رسیده بود باید چه کار می کردم چهار تا بچه. من فقط بیست و دو سالم بود. چطور می توانستم با این سن کم چرخ زندگی را بچرخانم و مادر چهار تا بچه باشم. خدایا دردم را به کی بگویم. خدا کاش می شد کابوسی دیده باشم از خواب بیدار شوم. کاش بروم دکتر، آزمایش بدهم و حامله نباشم. اما این تهوع، این خواب الودگی، این خستگی برای چیست. دو سه ماهی را در برزخ گذراندم شک بین حامله بودن و نبودن. وقتی شکمم بالا آمد دیگر مطمئن شدم کاری از دستم بر نمی آید. توی همین اوضاع و احوال جنگ شهرها بالا گرفت. دم به دقیقه مهدی را بغل می گرفتم خدیجه و معصومه را صدا می زدم و می دویدیم زیر پله های در ورودی. با خودم فکر می کردم با این همه اضطراب و کار یعنی این بچه ماندنی است.
آن روز هم وضعیت قرمز شده بود. بچه ها را توی بغلم گرفته بودم و زیرپله ها نشسته بودیم. صدای ضد هوایی ها آن قدر زیاد بود که فکر می کردم هواپیماها بالای خانه ما هستند. مهدی ترسیده بود و یک ریز گریه می کرد. خدیجه و معصومه هم وقتی می دیدند مهدی گریه می کند بغض می کردند و گریه شان می گرفت. نمی دانستم چطور بچه ها را ساکت کنم. کم مانده بودم خودم هم بزنم زیر گریه. با بچه ها حرف می زدم برایشان قصه می گفتم بلکه حواسشان پرت شود اما فایده ای نداشت در همین وقت در باز شد و صمد وارد شد بچه ها اول ترسیدند مهدی از صمد غریبی می کرد چسبیده بود به من و جیغ می کشید.
صمد، خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید اما هر کاری می کرد مهدی بغلش نمی رفت. صدای ضد هوایی ها یک لحظه قطع نمی شد صمد گفت: چرا اینجا نشسته اید؟ گفتم: مگر نمی بینی وضعیت قرمز است. با خنده گفت: مثلاً آمده اید اینجا پناه گرفته اید اتفاقا اینجا خطرناک ترین جای خانه است بروید توی حیاط بنشینید از اینجا امن تر است. دست خدیجه و معصومه را گرفت و بردشان توی اتاق. من هم را برداشتم و دنبالش رفتم. کمی بعد وضعیت سفید شد. صمد دوشی گرفت لباسی عوض کرد چای خورد و رفت بیرون و یکی دوساعت بعد با یکی از دوستانش با چند کیسه سیمان و چند نبشی آهن برگشت.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#انتقام_سخت
#ترور
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ...
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
❤️شهید علی صیاد شیرازی❤️
✅پیشنهاد دانلود
#شهید_صیاد_شیرازی
❤️علی صیاد شیرازی در سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز استان خراسان دیده به جهان گشود. او پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و دبیرستان وارد دانشکده افسری و در سال ۱۳۴۶ موفق به اخذ دانشنامه لیسانس از آن دانشکده شد.❤️
#زندگی_نامه
💛صیاد شیرازی پس از طی دوره تخصصی توپخانه در آمریکا با درجه ستوان یکم و سمت استادی، در مرکز آموزش توپخانه اصفهان به تدریس پرداخت و در همان شرایط در جهت سازماندهی نظامیان انقلابی فعالیت خود را آغاز کرد.💛
#زندگی_نامه
🧡از مهمترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میتوان به تهیه طرحهای عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگانهای مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد. شهر سنندج با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران توانست پس از ۲۱ روز مقاومت و دفاع از سوی مدافعان خویش، کاملاً از تصرف و تسلط نیروهای ضدانقلاب خارج شود.🧡
#زندگی_نامه
💚شهید صیاد پس از پیام امام خمینی مبنی بر شناسایی نیروهای مخلص ارتش طاغوت، شناخته شد و به خاطر توان بالای سازماندهی اش مورد توجه حضرت امام و یاران انقلاب اسلامی قرار گرفت.💚
#زندگی_نامه
🖤شهید صیاد شیرازی معتقد بود: «هدف ما اشغال یک سرزمین یا یک شهر خاص نیست و منظور دفاع از پشت مرزهایمان و یا اشغال تمام عراق نیست. دفاع ما تا موقعی که هیچ خطری ما را تهدید نکند ادامه خواهد یافت...».🖤
#زندگی_نامه
💕ساعت ۶ و ۴۵ دقیقه صبح روز شنبه ۲۱ فروردین ماه ۱۳۷۸، که تیمسار صیاد شیرازی با اتومبیل خود به قصد عزیمت به محل کارش از خانه خارج شده بود، مورد سوء قصد عوامل تروریست منافقین قرار گرفت و به شدت مجروح شد. اهالی محل که از این حادثه مطلع شدند بلافاصله او را به بیمارستان فرهنگ انتقال دادند که متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، در بیمارستان به شهادت رسید.💕
#زندگی_نامه
#زنگ_زندگی
⏰کتاب "آخرین گلوله صیاد" و "افلاکیان زمین"زندگی نامه و خاطراتی از شهید بزرگوار صیاد شیرازی را بازگو میکند⏰
#زنگ_زندگی
❤️پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم.
خداوندا ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج)، زنده، پاینده و موفق بدار. آمین یا رب العالمین – من الله التوفیق❤️
#وصیت_نامه
💓سه شهید بزرگوار که سپهبد بودند و به شهادت رسیدند (تنها شهدایی که در درجه سپهبدی به شهادت رسیدند)💓
جالب این جا است که هر کدام ۲۰ سال ۲۰ سال به شهادت رسیدند🌷
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_علی_صیادشیرازی
#شهید_ولی_الله_قرنی
شادی روح مطهرشان .....
صلوات✨✨✨