⭕ اسباببازیایِ داغونِ بچههامون!
شاید باورش براتون سخت باشه اما سومین صنعت پرسود دنیا، صنعت اسباببازیه. یعنی بعد از اسلحهسازی و لوازم آرایش، بزرگترین #بازار مربوط به بچهها و خانوادههاست! مطابق با آمار سال 2013 سالانه 85 میلیارد دلار در این صنعت گردش مالی وجود داره و البته این فقط آمار رسمی هست که داره منتشر میشه. حالا چی میخوام بگم؟! متن رو تا انتها بخونید 👇
ببینید هر کنش و واکنشِ ما یک پیغام هم در کنارش داره. فرض کنید داریم از خیابون رد میشیم، خط عابر در فاصله بیست، سی متری ماست اما حال نداریم بریم از روش رد بشیم! حالا ما داریم به بقیه چه پیغامی میدیم؟! (من دیگه حرفی ندارم 😂)
در مورد خرید هم دقیقاً همین طوری هست. من هر انتخابی که میکنم دارم به بازار (اعم از سیاستگذار، تولیدکننده، توزیعکننده، فروشنده و ...) یک پیام میدم که این جنس خوبه، بازم تولید کن و اگر من نخرمش دارم پیام عکس این رو میدم و طبیعتاً بازار میفهمه که باید یک تغییری توی محصول (اعم از توی خود محصول، توی نحوه توزیعش، توی بازاریابیش، خدمات پس از فروشش و ...) بده.
ما در هر خریدی سعی میکنیم تا حد ممکنه هوشمندانه برخورد کنیم، مثلاً بین ده تا رب گوجه فرنگی اونی رو انتخاب میکنیم که به صرفهتر هست. یعنی قیمتش با کیفیتش تناسب داره و تقریباً در مورد اکثر خریدهامون داریم همین تیپی عمل میکنیم اما متأسفانه در یک جنس خریدِ خیلی مهم این توجه رو نداریم! کجا؟!
👈 اسباببازی!!
اسباببازی قراره عاملِ #رشد_کودک باشه اما در اکثر موارد ما در خلاف جهت رشد کودک خرید میکنیم و طبیعتاً این پیغام رو هم به بازار میدیم که بازم تولید کن!
نمیدونم خاطرتون هست یا نه ولی چند سال پیش هر جا میرفتیم یه گونی کوچولو بود که ازش دم یه #گربه بیرون زده بود. بعد وقتی بهش دست میزدیم شدیداً شروع میکرد به تکون خوردن، انگار که اون گربه میخواست فرار کنه و بپره بیرون! خانوادههام با ذوق و شوق فراوون اینو میخریدن و برای بچهی خودشون یا فامیل هدیه میبردن!! ☹️☹️
من خودم چند جا دیدم این گونیِ گربه رو دست بچه میدادن، بچه هم زَهره تَرَک میشد و در میرفت و بقیه هم قاهقاه میخندیدن! 🥺 هم آسیب به کودک و هم پیام به بازار!
ما حتی تعریف درستی هم از #اسباب_بازی نداریم! برای ماها اسباببازی یعنی همونی که تو مغازهها میفروشن در حالی که عموماً ضعیفترین نوع اسباببازیها اونایی هستن که داریم براشون پول میدیم!
یعنی چی؟! مطلب بعدی رو بخونید!
👈 حتما شمام تجربهای از این اسباببازیای داغون! دارید خصوصا دوران بچگی. بهشون قدری فکر کنید
#اسباب_بازی
#حمید_کثیری 👇👇
Join 👉 @hamidkasiri_ir
هدایت شده از کانال حمید کثیری
یکی از اساتید تعریف میکردن که یکی از اقوامشون بچه چهار ساله رو گذاشته بود مدتها نقد تئاتر از شبکه چهار دیده بود! و این بچه توی چهار سالگی خیلی فنی؛ نیم ساعت نقد تئاتر میکرد!
خلاصه مادر با کلی افتخار این رو به استاد گفته بود و ایشون هم خیلی صادقانه گفته بودن این برای بچه خوب نیست. طبیعتاً به مادر اون کودک برخورده بود و فکر میکرد احساس حسادت باعث این حرف شده چون بقیه جاها وقتی این بچه رو دیده بودن، کلی کیف کرده بودن!
این مادر رفت و سه سال بعد برگشت. مدرسه بعد از سه ماه گفته بود پسرتون باید بره مدرسه کودکان استثنایی! چون مغز کودک متعادل رشد نکرده بود. اصطلاحاً بخشی از مغز دچار تورم شده بود! و درمان این بچه بیش از یک سال طول کشید تا یه بچه کاملاً عادی و معمولی بشه، نه یک ذره بیشتر!
یه بارم حدود شش ماه پیش مادری بهم مراجعه کرد که کودک سه و نیم سالهاش لکنت گرفته بود! بررسی که کردیم دیدیم با دلسوزی تمام میخواستن کودک رو زود بزرگ کنن! این بچه برای هر چیزی سیدی آموزشی دیده بود. روزی دو ساعت هم سیدی آموزش زبان انگلیسی میدید! حدود سه ماه طول کشید تا بچه طی یک دوره بازیدرمانی به شرایط قبل برگرده.
از این دست مثالها هم برای من زیاد اتفاق افتاده هم کلی از اساتید شنیدم. 😣 خیلی ساده بدونیم که بچههای ما قراره بچگی کنن و هر چیزی رو که باید یاد بگیرن در آینده یاد میگیرن! اصلاً دیر نمیشه ...
باور کنیم اون چیزی که باعث رشد بچهها میشه لزوماً بازی فکری نیست، کار روی نیمکره سمت چپ نیست، #زبان_دوم نیست، #موسیقی نیست، ریاضیات و جدول ضرب نیست، خوندن و نوشتن نیست بلکه #تحرک، #دستورزی، #تجربه توی محیط، #کشف، #بازی و #شاد بودنه.
میدونم خیلی کیف میده بچه چهار ساله در مورد تمام حیوانات کلی اطلاعات داشته باشه که آدم بزرگها هم ندارن، یه چیزایی بگه که بقیه کف کنن 😳 اما این لزوما به #رشد همهجانبه کودک کمک نمیکنه! که در اکثر اوقات آسیب هم میزنه.
اینم بگم و تمام! پارسال یه مادری بهم مراجعه کرد که کودک رو توی یه #مهد_قرآنی وسط شهر نوشته بود. اونجا قرار بود بچه تا پنج سالگی حافظ کل قرآن بشه لذا به مادر گفته بودن روزی یه صفحه عین کپسول به خوردش بده وگرنه حافظ نمیشه! 🥺🥺
من نمیدونم اون بچه اگرم #حافظ_قرآن بشه، خدا و کتاب خدا چه جایگاهی تو زندگیش داره؟!
ما حق نداریم بچهها رو از کودکیشون جدا کنیم. بچهها هر چی کودکتر، بهتر! هر چی تعطیلتر بهتر! دنبال بچههای شسته رُفته و عصا قورت داده نباشیم. هیچ حُسنی نداره که بچه شبیه آدم بزرگها بشه ...
اگرچه خیلیها با این مطلب مخالفن اما توصیه میکنم مطلب بعدی رو هم حتما بخونید 😉
#موانع_رشد
#آموزش
#حمید_کثیری 👇👇
Join 👉 @hamidkasiri_ir
هدایت شده از کانال حمید کثیری
#منهای_کودک
در کوران جنگ جهانی دوم، جایی که آدمهای زیادی روزانه به دلایل مختلف جان خودشون رو از دست میدادن، افراد خیلی زیادی هم بودند که در حال بروز و به فعلیت رسوندن استعدادهاشون بودند. #ویکتور_فرانکل یکی از اینها بود.
اون در سختترین شرایط انسانی در جنگ جهانی دوم و در اردوگاه نازیها چندین سال زندانی بود. شرایط انسانی بسیار وحشتناکی براش وجود داشت، روزانه افراد زیادی از اردوگاه میرفتند و دیگه برنمیگشتند و خیلی از افراد فقط به همین خاطر و ترس از اینکه دفعه بعد اسم اونها یا اعضای خانوادهشون برای رفتن خونده بشه دِق میکردند! خیلی اتفاق میافتاد که کل آذوقهی یک هفته؛ فقط و فقط صد و بیست تا صد و پنجاه گرم نون باشه! برخورد زندانبانها بسیار بد بود و بدتر اینکه خیلی از اونها از دل خود زندانیها انتخاب میشدند. هر چی پستتر، آدمفروشتر و حیوانتر بودند، درجات بالاتری هم داشتند. کلاً هیچ امیدی به خارج شدن از اردوگاه وجود نداشت، همه چیز سیاهِ سیاهِ سیاه بود ...
درست در همین شرایط؛ ویکتور فرانکل با یه نگاه متفاوت با قضایا روبرو شد. همه چیز برای اون یه جور دیگه معنا میشد و اون به جای ناراحتی از نگهبانی که زنندهترین برخوردها رو با اون و سایر زندانیها میکرد، دلش براش میسوخت و به روند تغییر اون آدم به حیوان فکر میکرد! کتاب «انسان در جستجوی معنا» رو دقیقاً در همون دوران نوشت و یه روز مأمورای نازی اون کتاب رو پیدا کردند و با خودشون بردند! اون کتاب حاصل کل مشاهداتش در اون دوران بود، حاصل پردازش نظریه #معنادرمانی یا #لوگوتراپی روی خودش و دیگران، یه جورایی حاصل عمرش تا اون زمان بود. وقتی کتاب رو از دست داد با خودش فکر کرد تنها دلیلی که باعث میشه امید به زندگی داشته باشه اینه که کتابش رو دوباره بنویسه و البته دوباره نوشت و مکتب معنادرمانی رو پایهریزی کرد. مکتبی که قرار بود کمک بکنه به بهبود زندگی انسانهای خیلی زیادِ دیگهای که توی اردوگاه نبودن ...
پَس، پیش و در دل هر بحرانی نقاط روشن بسیاری وجود داره و دقیقاً اگر بحرانها نباشند زمینه برای رشد انسانها به وجود نمیاد. مهم اینه که در اینجور مواقع نه تنها درک مقصر و مظلوم نداشته باشیم بلکه #درک_مسئول داشته باشیم. یعنی در همه حال مسئولانه فکر کنیم که الآن چه کارهایی رو باید برای مراقبت از خودمون و دیگران و بهبود شرایط انجام بدیم.
این روزها همه ناراحتیم و به خاطر اتفاقات این چند روز داغ سنگینی به دل همه وارد شده. طی کمتر از دو هفته؛ سه اتفاق سخت در کشور ما به وجود اومده و هضمش برای خیلیامون سخت بوده و احتمالاً حالا حالاها هم توی گلوی جامعه گیر کنه اما چیزی که مهمه اینه که یاد بگیریم در اینجور مواقع هم درک مسئول داشته باشیم برای مراقبت از خودمون و اطرافیانمون. در اینجور مواقع هم نقاط سفید و روشن خیلی خیلی زیادی هست که باید اونها رو هم دید. برخی بلدند در اینجور مواقع در کنار نکات منفی، نکات مثبت دیگهای هم که اطرافشون هست رو ببینند اما برخی دیگه بلدند نقاط سیاه رو هم روشن ببینند، یعنی در دل خود سیاهیها، سفیدیها رو ببینند.
یکی از اساتید تعریف میکرد که بعد از #زلزله_بم، یه کلاس با افرادی که زنده مونده بودند گذاشتم. جایی که هر کسی خونه و زندگیش رو از دست داده بود، اعضای خانوادهاش فوت کرده بودند و بعضاً هنوز زیر آوار بودند و خودشون در شرایط بسیار سخت جسمی و روانی بودند. ازشون پرسیدم چه نکات مثبتی میببنید؟! اولش همه گفتند بابا ول کن، آخه الآنم مگه نکته مثبتی وجود داره و ... اما در پایان همون کلاس یک تخته نکات مثبت نوشته در اومده بود و حال همه خوبتر شده بود، چون یاد گرفته بودند میشه نکات مثبت رو در عین این #بحران بزرگ هم دید.
حالا ماها اگه نمیبینیم، سعی کنیم یه بار دیگه و یه جور دیگه ببینیم، همونطور که بچههای کلاس توی بم دیدن.
#حمید_کثیری 👇👇
Join 👉 @hamidkasiri_ir
ما حدود بیست سال پیش یه پیکان جوانان داشتیم (البته گوجهای نبود، بِژ بود 😁) که توی حیاط پارک میکردیم. من حدوداً ده ساله بودم که هر روز ظهر به بهونهی تمیز کردن یا اینکه روشنش کنم یه وقت باطریش نخوابه 😉 میرفتم تو ماشین.
یادمه تابستون اِنقدر هوا گرم بود که نمیشد پنج دقیقه توی حیاط بمونی بعد من تو اون گرما میرفتم توی ماشین و تقریبا سونای خشک میگرفتم! اصلاً اینکه خیس عرق میشدم و حسابی سرخ سرخ میشدم رو دوست داشتم، همین الآنم نمیدونم چرا!!
از اونجایی که مامانها همه چیز رو میدونن و خیلی باهوشن، مامان ما همون روز اول، دوم فهمید ما نقشهمون چیه و فقط به من میگفت گرمازده میشی یا مریض میشیها، اما #ممانعت نمیکرد. منم تقریباً هر روز کارم این بود و الآن نمیدونم چرا ازش یه خاطره خوب توی ذهنم دارم و البته نمیدونم چرا سنسورهام از همون موقع خراب شده!! یعنی خیلی به گرما و سرما حساس نیستم، حداقل عین بقیه آدما نیستم. تابستونم میتونم با پتو بخوابم و برعکس! 🤪
حالا چی میخوام بگم؟!
خیلی برامون پیش اومده که بچهمون بخواد؛
👈 چهله تابستون کاپشن بپوشه و بیاد بیرون
👈 وسط زمستون با تیشرت بیاد
👈 زیر بارون بدو بدو کنه + شامپو 😁
👈 امروز جلوی دستشویی بخوابه
👈 روی لبه جوب راه بره
👈 با شورت ورزشی بیاد مهمونی
👈 با دمپایی بیاد خونه خاله
👈 کفش زردا رو با لباس بنفشا بپوشه
👈 موهاش رو چَپَرو شونه کنه
👈 با لباس بره حمام
👈 و ...
⭕️ اینجا برخورد ما چی میتونه باشه؟! میتونیم عین یه مادر و پدر دلسوز و مهربون؛ چون نتیجه این کار کودک رو میدونیم اجازه ندیم خودش تجربه کنه و بفهمه پنج دقیقه هم نمیشه توی تابستون کاپشن پوشید! یا از ترسِ حرف دیگران نگذاریم بچه با کفش زردا بیاد مهمونی! یا ...
✅ میشهام اجازه بدیم خودش تجربه کنه ولو اشتباه باشه و نتیجهی کارش رو دوست نداشته باشه. بگذریم که من توی خیلی از مثالهایی که زدم اساساً مشکلی نمیبینیم، مثلاً با دمپایی بریم مهمونی چی میشه؟! 😏
این تجربیات هستند که هر کدوم دارن موجب رشد ذهن کودک و شکلگیری اتصالات سیناپسی جدید میشن و از اونجایی که وقتی بچهها بزرگتر میشن امکانِ این جور تجربیات خیلی کمتر میشه عملاً داریم بچهها رو توی گلخونهای که خودمون فکر میکنیم دما و هواش مناسبه بزرگ میکنیم که لزوماً چیز خوبی نیست.
(قطعاً آدم بزرگا خیلی از این کارها رو نمیکنن. مثلاً فکر کنید یه مرد شصت ساله داره لبه جوب پروانه میزنه و کجکج راه میره. تقریباً که نه؛ تحقیقاً همه میگن طرف خُله! 🤭)
تو این پست قرار نبود بحث علمی و فنی بشه که این تجربیات، به چه نحوی داره ذهن کودک رو رشد میده و ...
✍ #حمید_کثیری
پی نوشت: اصلا آب و غذا رو از بچه ها بگیرید، تجربه کردن و ریسک کردن و کشف کردن رو نه
🔵@seza_sabkezendegi