9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت میسوخت
هیئت، میان "وای مادر" داشت میسوخت
دیوار دم میداد؛ در بر سینه میزد
محراب مینالید؛ منبر داشت میسوخت
جانکاه قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاه تر آیات کوثر داشت میسوخت
آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت میسوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب میخواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت میسوخت
آمد صدای سوت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت میسوخت
سربند یازهرای محسن غرق خون بود
سجاد، از سجده که سر برداشت، میسوخت
باید به یاران شهیدم میرسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت میسوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت میسوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گُل میداد و خنجر داشت میسوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرنها در داشت میسوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت میسوخت
#حسن_بیاتانی
#شعر
#فاطمیه
#نهاد_رهبری
#دانشگاه_علوم_پزشکی_قم
✅ @muqnahad
🇮🇷کانال «خانواده موفق »در ایتا
@sh37233392
#شعر 📜
آقای من دوام بیاور... تمام شد
لب تشنهٔ به اشک شناور تمام شد🍂
کم دست و پا بزن تهِ گودالِ بیکسی
شمر آمدهست دست به خنجر، تمام شد🍂
دیگر رباب چشم به چشمت نمیشود
دیگر خجالت از علیاصغر تمام شد🍂
فهمیده خواهرت که تو چندیست رفتهای
عمر تو نیز با علیاکبر تمام شد🍂
قربان لب گشودن و لب بستنت حسین
ای ماهیِ به خاک شناور، تمام شد🍂
چیزی نمانده است ببین فاطمه رسید
تنها سه چار ضربهٔ دیگر تمام شد🍂