کار دستم داد آخر قلب ناپاکم ،
حسین (ع)
اربعین ، پاےپیاده ،
رفت از
دستم که رفت.......
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
.
.
- الـٰی أیـنْ؟!
+ الیكَ دائمـاً. .
- بـه کجا؟!
+همیشـه به سوی تُ. .♥️💫
#دم_اذانی
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
#منتظرانه ✨
میگفت بعدِ نماز هرڪی
یه دعاے مسـتـجـاب داره ↯
{دعابرافرج آقا یادمون نرهـ}
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
↷✨#ʝσɨŋ↓
°| ❥• @sh_hadadian74 🏴
.💛🌸. . .
.
.
| #انگیزشی🌱
هر روز يك پيغام با اين مضمون از طرف خدا داريم:
من دُرُستِش ميكنم. به من اعتماد كن.🌺🍃💫
.
.
.💛🌸. . .
••••••
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
↷✨#ʝσɨŋ↓
°| ❥• @sh_hadadian74 🏴
••••••
#منتظرانه🌹🍃
❤️شنیده ام ڪہ
قرار استـــ جمعہ برگردے😞
💚ڪدام جمعہ؟
نمےشداشاره مےڪردے!!😭💔
#بیاتاجوانمـ_بده_رخ_نشانمـ🍂
#اللہم_عجڸ_لولیڪ_الفرج❤
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
↷✨#ʝσɨŋ↓
°| ❥• @sh_hadadian74 🏴
[السـلامعلیـڪیاصـاحبالزمـان]
اللهـمعجـللولیـڪالفـرج🌿
بـراے سلامتـے و تعجیـل در ظهـور آقامـون #٣شاخہگݪصلـوات🌹📿
به نیـابت از شهیـد #محمدحسین_حدادیان🌸
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
•| #شھـــღـــيدانہ|•
خیلی ها فقط سنشون بالا رفته ولی بزرگ نشدن ؛
بعضی ها هم؛ حتی با سن پایین؛ بزرگ شدن و بزرگ هستن ...
میتونه سیزده سالت باشه ، ولی بزرگ باشی؛ خیلی بزرگ
مثل یک شهید ، مثل یک #حسینفهمیده ...
اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفرَج🌤
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
↷✨#ʝσɨŋ↓
°| ❥• @sh_hadadian74 🏴
#آقاےفرماندھ
وقتےحضرتآقا گفتن
«بہ جوانها امیدوارم!...»
یعنے ناامیدی گناه کبیرهست‼️
تمام...🕊✨
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"قرارنبودکہآفتبہباغمابزند
پسربزرگنکردمکہدستوپابزند..."
وداع پدرِ داغدیده #شهیدنویدصفری با پیکر فرزند شهیدش💔✨
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 انتشار خبر نسل کشی با #واکسن از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران!
🔺به مراحل حساس بزرگترین #جنگ بیولوژیکی نزدیک می شویم.
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
#امام_زمان_جان_دلم 💚
برای دلت ؛
و
بی قراری هایش ؛
وَالْعَصْرِ میخوانم
و
تکرار میکنم ؛
وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ..💔
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
#تلنگر‼️
#لقمهی_حرام حتّی در نسلِ آدم هم اثر میذاره:
🌱امام صادق(ع) فرمود:
كسبُ الحرام يَبينُ فی الذُّريّة.
اثرِ مالِ حرام، در ذريه و فرزندانِ انسان آشكار میشود.
📚الکافی، ج ۵، ص ۱۲۵.
اگر امروز #مواظبِ لقمهی غذات نباشی،
فردا مجبوری مواظبِ
➖ حجابِ دخترت..
➖ غیرتِ پسرت..
➖ حیایِ همسرت..
و.... باشی!
چون #لقمهی_حرام شروعِ همه مصیبتهاست.
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
#سخن_بزرگان ✔️
#منتظرانه ✔️
به قول #حاجحسین_یکتا رفاقت با مهدی «عج» خیلی سخت نیست !
توی اتاقتون یه پشتی بزارین....آقا رو دعوت کنین
یه خلوت نیمه شب کافیه..
آقا خیلی وقته چشم انتظارمونه 😞
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
↷✨#ʝσɨŋ↓
°| ❥• @sh_hadadian74 🏴
💠چند روایت از یک قصه💠
🔸سکانس اول:
تو عملیات بودیم که پشت بیسیم گفتند یکی از بچه ها شهید شده و سه چهار تا زخمی...
بعد از یک مدتی گفتند: نه! شهید نشده!!
همین طوری پیش رفت تا شب، توی هیئت، وسط سینه زنی، خبر شهادت #شهید_امین_کریمی را دادند
همه بهم ریختیم
🔹سکانس دوم:
شب تاسوعا بود...
جلو در هییت بودم که محمدرضا زنگ زد.
خیلی ناراحت بود، گفت: "الان از عملیات برگشتیم... "عبدالله باقری" زخمی شده، "امین کریمی" هم شهید شد...
به شوخی بهش گفتم: "بابا همه رفیقات شهید شدن تو سالمی میخوای برگردی ضایع س!😂 حداقل یه خطی بنداز یا به بچه ها بگو یه تیری تو پات بزنن بگی جانباز شدم😅"
گفت: "آره اتفاقا تو فکرش بودم..."
🔸سکانس سوم:
دو روز بعد، با محمدرضا که صحبت میکردم بهش گفتم: "یکی با اسم "کریمی" شهید شده"
گفت: "آره با ما بود، البته تیممون جداست ولی خیلی میدیدمش... از وقتی شهید شده حال و هوای بچه ها خیلی تغییر کرده...
چون خبر شهادتش رو توی هییت شب تاسوعا به بچه ها دادن..."
خوب موقعی گفتند...😢
بعضیا همون موقع با همون حالشون حاجتشون رو گرفتن، شاید محمدرضا هم...😔
🔹سکانس آخر:
وقتی خبر شهادت "امین کریمی" رو شنیدم اولین چیزی که ذهنم رو مشغول کرد این بود که اگه یک وقت محمدرضا شهید شه چی...😥
و از اون موقع بود که خیلی جدی تر به شهادت محمدرضا فکر کردم...
چه می دونستیم انقدر نزدیکه...😭
چه می دونستیم انقدر جدی تو فکرش بود...😓
شهید کریمی شب تاسوعا و محمدرضا 29 محرم...
🔺نقل از تعدادی از دوستان #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
امروز سالگرد شهادت قمری شهید هست 💔
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
↷✨#ʝσɨŋ↓
°| ❥• @sh_hadadian74 🏴
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
#رمان #دمشق_شهرِ_عشق #پارت_چهل_و_هشتم 📚 تازه میفهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپید
#رمان
#دمشق_شهرِ_عشق
#پارت_چهل_و_نهم
📚 سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه میکردم و مصطفی جان کندنم را حس میکرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد.
جای لگدشان روی دهانم مانده و از کنار لب تا زیر چانهام خونی بود، این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخمها برایش کهنه نمیشد که دوباره چشمانش آتش گرفت.
📚 هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت محرم شدنمان پرده شرمش را پاره نکرده و این زخمها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید و صورتم را روی شانهاش نشاند.
خودم نمیدانستم اما انگار دلم همین را میخواست که پیراهن صبوریام را گشودم و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم :«مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده! دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!»
📚 صورتم را در شانهاش فرو میکردم تا صدایم کمتر به کسی برسد، سرشانه پیراهنش از اشکهایم به تنش چسبیده و او عاشقانه به سرم دست میکشید تا آرامم کند که دوباره رگبار گلوله در آسمان #زینبیه پیچید.
رزمندگانِ اندکی در حرم مانده و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور میکردند، حرمت #حرم و خون ما با هم شکسته میشد.
📚 میتوانستم تصور کنم #تکفیریهایی که حرم را با مدافعانش محاصره کردهاند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند و فقط از خدا میخواستم #شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریدهاش را نبینم.
تا سحر گوشم به لالایی گلولهها بود، چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بیدریغ میبارید و مصطفی با #مدافعان و اندک اسلحهای که برایشان مانده بود، دور حرم میچرخیدند و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده بود که پس از #نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست.
📚 نگاهش دریای نگرانی بود، نمیدانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده بود که خودم پیشقدم شدم :«من نمیترسم مصطفی!»
از اینکه حرف دلش را خواندم لبخندی غمگین لبهایش را ربود و پای #ناموسش در میان بود که نفسش گرفت :«اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟»
📚 از هول #اسارت دیروزم دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد و صدای شکستن دلش بلند شد :«تو نمیدونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمیدونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!»
هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانهشان درد میکرد، هنوز وحشت #شهادت بیرحمانه مادرش به دلم مانده و ترس آن لحظات در تمام تنم میدوید، ولی میخواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش بردارم که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم :«یادته #داریا منو سپردی دست #حضرت_سکینه (علیهاالسلام)؟ اینجا هم منو بسپر به #حضرت_زینب (علیهاالسلام)!»
📚 محو تماشای چشمانم ساکت شده بود، از بغض کلماتم طعم اشکم را میچشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را شاهد عشقم گرفتم :«اگه قراره بلایی سر حرم و این مردم بیاد، جون من دیگه چه ارزشی داره؟»
و نفهمیدم با همین حرفم با قلبش چه می¬کنم که شیشه چشمش ترک خورد و عطر عشقش در نگاهم پیچید :«این #حرم و جون این مردم و جون تو همه برام عزیزه! برا همین مطمئن باش تا من زنده باشم نه دستشون به حرم میرسه، نه به این مردم نه به تو!»
📚 در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش میدرخشید و با همین دستان خالی عزم #مقاومت کرده بود که از نگاهم دل کَند و بلند شد، پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد و باقی دردهای دلش تنها برای #حضرت_زینب (علیهاالسلام) بود که رو به حرم ایستاد.
لبهایش آهسته تکان میخورد و به گمانم با همین نجوای #عاشقانه عشقش را به #حضرت_زینب (علیهاالسلام) میسپرد که یک تنها لحظه به سمتم چرخید و میترسید چشمانم پابندش کند که از نگاهم گذشت و به سمت در حرم به راه افتاد.
📚 در برابر نگاهم میرفت و دامن #عشقش به پای صبوریام میپیچید که از جا بلند شدم. لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم که از همانجا دست به دامن محبت #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.
میدانستم رفتن #امام_حسین (علیهالسلام) را به چشم دیده و با هقهق گریه به همان لحظه قسمش میدادم این حرم و مردم و مصطفی را نجات دهد که پشت #حرم همهمه شد.
📚 مردم مقابل در جمع شده بودند، رزمندگان میخواستند در را باز کنند و باور نمیکردم تسلیم تکفیریها شده باشند که طنین #لبیک_یا_زینب در صحن حرم پیچید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
#شھـــღـــيدانہ
رفتند..؛
شهید شدند پیکرشون موند توی سوریه.
بعد چند سال اومدند..!
ماهنوز درگیر اینیم که چجوری کمتر گناه کنیم
#چقدعقبیم..!
#شهیدمهدیثامنیراد
همیــن...
#محرم🕊
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
🚩 آغاز پیادهروی زائران #اربعین از جنوب عراق به سمت کربلا
#ما_ملت_امام_حسینیم🏴
#شهید_محمد_حسین_حدادیان✨
ⓙⓞⓘⓝ↴
❀|→@sh_hadadian74⃟🏴
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
💔
دردت به جوونم دل غمینم
یه ساله با غم همنشینم
یه ساله هرروز از سرصبح
چشم انتظار اربعیـ😭ـنم
برا رسیدن به حریمت
یه سـ😭ـاله من ساکمو بستم
#اربعین
💔