eitaa logo
•| شهید محمد حسین حدادیان |•
789 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
4.9هزار ویدیو
124 فایل
♦️شهیدمحمدحسین‌حــدادیان 🌹ولـــادت۲۳دی‌مـــــاه‌۱۳۷۴ 🌿شــهادت‌۱اسفـــندماه۱۳۹۶ 🌹ٺوســط‌دراویــش‌داعشی خادم: @sh_hadadian133 خادم تبادل: @falx111 کپی حلال برای ظهور آقا خیلی دعا کنید !❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 هم خلاف موج های سیاه حرکت کرده.. و در دفاع از و سخن گفته 👌هر کس برای دفاع از این راه، قدمی، قلمی، کلامی بگوید دمش گرم.. خدا یارش باشه و عاقبت بخیرش کنه او زمانی از طرفداران سرسخت و بود.. و حالا به این نتیجه رسیده که نه چپ نه راست.. @sh_hadadian74
هدایت شده از POLICENOPO
🥀عاشق ترازیک نظامی هیچ جای دنیاپیدا نمیشود..‼️ ⁉️چون؛ 🇮🇷آنقدرعاشق میهن وملتش است.. 🌸جان که هیچ برایش سر میدهد..‼️ ❤️ 💟 💟 @nopopolice
🌹 در دیدار سردار یزدی فرمانده محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ با خانواده شهید بسیجی فتنه دراویش ، ، مادر این شهید بزرگوار به نکاتی در مورد شهید اشاره کرده و از لحظات وداع جانسوزش با فرزند روایت کرد؛ با روایت مادر، تمام حاضرین در مراسم اشک می ریختند. مادر گفت: انشا الله مسیری که محمد حسین رفت پر رهرو تر از گذشته باشد . خون شهید جوشان و زاینده است . علاوه بر اینکه حرکت می کند ، افزون میشود. یک شهید هزاران شهید رویش دارد. انشا الله هر کدام از شما هزاران رویش داشته باشید جوانان را جذب و همراه کنید و دیگرانی را که در مسیر نیستند را به برکت خون شهدا جذب این راه کنید و به آقا بگویید محمد حسین در خانه دست روی سینه می گذاشت و میگفت : حضرت آقا ! من شما هستم. آقا ! نمیگذارم شما بمانید. 🥀 🥀 📿 ࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇         @sh_hadadian74 ࿇࿐᪥✧🍃🌻🍃✧᪥࿐࿇
📚 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟» 📚 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد. دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» 📚 از صدایم تنهایی می‌بارید و خبر رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من ، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمی‌تونم اینجا بشینم تا بیفته دست اون کافرا!» در را گشود و دلش پیش اشک‌هایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعه‌اس یا !» و می‌ترسید این اشک‌ها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد. 📚 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من می‌ترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح (علیهاالسلام) شدم. تلوزیون فقط از نبرد حمص و حلب می‌گفت، ولی از و زینبیه حرفی نمی‌زد و از همین سکوت مطلق حس می‌کردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم. 📚 اگر پای به داریا می‌رسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه می‌کردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهایی‌مان اضافه شد. باورمان نمی‌شد به این سرعت به رسیده باشند و مادرش می‌دانست این خانه با تمام خانه‌های شهر تفاوت دارد که در و پنجره‌ها را از داخل قفل کرد. 📚 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم می‌خواند و یک نفس نجوا می‌کرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمی‌دانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد. حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریست‌های جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهم‌السلام) چنگ می‌زدم تا معجزه‌ای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد. 📚 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود. خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بی‌پاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟» همچنان صدای تیراندازی شنیده می‌شد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاری‌ام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.» 📚 این بی‌خبری دیگر داشت جانم را می‌گرفت و ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی می‌افتاد نمی‌تونستم جواب برادرتون رو بدم!» مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمی‌رفت جلوتر بیاید و دلش پیش مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!» 📚 و حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه اطراف دمشق رو آتیش می‌زنن تا مجبور شن فرار کنن!» سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمی‌ذارم کسی بفهمه من شیعه‌ام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی می‌کرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال رو می‌شناسید؟» 📚 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و می‌دانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق شده!» قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. می‌دانستم از فرماندهان است و می‌ترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفس‌نفس افتادم :«بقیه ایرانی‌ها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد... ✍️نویسنده: 🏴 ✨ ↷✨#ʝσɨŋ↓ °| ❥• @sh_hadadian74 🏴
گرامی باد سال روز تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران🌱 °|@sh_hadadian74
امیری حسین و نعم الامیر: 💠 چرا صهیونیستها و دشمنان ایران از سپاه پاسداران عصبانی هستند ⁉️ چون در همه فتنه ها از سپاه شکست خوردند . ۱. در جریان ترور حاج قاسم؛ دولت قطر را تهدید به انتقام کرد، امیر قطر با ٣ میلیارد دلار پول نقد سراسیمه به ایران آمد. ۲. عین‌الاسد را با خاک یکسان کرد. ٣. فازهای١۵،١۶،٢٢،٢٣،٢۴،۱۳ پالایشگاه ها را در عسلویه می‌سازد و تحویل مردم می‌دهد. ۴. سکوی گازی برای میدان گازی مشترک با قطر می‌سازد. ۵. کودتای نوژه را که قصد بمباران نقاط حساس کشور وساقط کردن نظام را داشتند خنثی کرد. ۶. گلوی داعش در سوریه را فشرد و خفه اش کرد. ۷. داعش را از ٧٠ کیلومتری بغداد عقب راند تا عراق سقوط نکند. ۸. با کار اطلاعاتی عبدالشیطان ریگی ، روح ا...زم ، نازنین زاغری و.... را ردیابی کرد. و جاسوسانی مثل کاووس امامی را دستگیر کرد. ۹. پروژه های بزرگ سازندگی را از چنگ خارجیها درمیاورد و به پیمانکاران داخلی می سپارد تا بسازند و تولید ثروت کنند. ۱۰. پالایشگاه بنزین ستاره خلیج فارس را با پیمانکاران ایرانی ساخت تا از وارد کننده بنزین به صادر کننده بنزین تبدیل شویم. ۱۱. در حوادثی چون سیل و زلزله و کرونا و... به مردم امداد رسانی میکند ۱۲. با عبور از اروند‏و فتح فاو ، رکورد جدیدی در جنگهای کلاسیک دنیا رقم زد که در سواحل نرماندی آمریکایی‌ها نتوانستند انجام دهند. ۱۳. چتر اطلاعاتی برای مسئولینی که درخطر جاسوسی هستند ایجاد می‌کند و آنهارا از چنگال دشمن بیرون می‌کشد. ۱۴. حزب الله لبنان را همچون خنجری بر سینه اسرائیل  وارد کرده است. ۱۵. حشد الشعبی عراق و جیش الوطنی سوریه را سازماندهی کرد تا امنیت مان تضمین شود. ۱۶. سدسازی در کشور را بومی کرد و سد عظیم کرخه را ساخت. آب غیزانه را  تأمین کرد. ۱۷. چنان یمن را آموزش و تجهیزات داده است که عربستان را به ستوه آورده است! ۱۸. باب المندب را از چنگ عربستان و آمریکا درآورد. ۱۹. در اروند رود ملوانان انگلیسی و آمریکایی را دستگیر کرد تا نیروی مارینز انگلیسی نتواند نگاه چپ به آب‌های سرزمینی ایران بکند. ۲۰. ده ها فقره هواپیما ربایی را در داخل هواپیما خنثی کرده است. ۲۱. از مسئولین و دیپلماتهای نظام و فرودگاهای کشور محافظت میکند. ۲۲. پهباد افسانه ای آمریکا را با قدرت ساقط کرد و لاشه اش را از خلیج فارس جمع کرد. و این فقط تعداد بسیار کمی از خدمات سپاه میباشد.....>). ╔═ ღ...🌺...ღ ═╗ @sh_hadadian74 ╚═ ღ...🌺...ღ ═╝