همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
نمیدانم چرا این قدر با من مهربانی تو
نمیدانم کنارت میزبانم یا که مهمانم
نگاهم روبهروی تو بلاتکلیف میماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا میزنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم
سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه
بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم
تماشا میشوی آیهبهآیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست میگویم:
که من یک شاعرِ درباریام، مداحِ سلطانم
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#شعر_من_تو
@sh_hosein
يک عمر، انتظار، مرا پير کرده است
دنيا مرا دوباره زمين گير کرده است
شب در سکوت مبهم خود آفتاب را
در چشم کور صاعقه زنجير کرده است
از ابرهای تيره بپرسيد اين سؤال:
خورشيد اين قبيله چرا دير کرده است؟
هر وقت از زمانه تو را کرده ام طلب
در پاسخم اشاره به تقدير کرده است
آيينه ای شکسته به همراه بادها
نام تو را شنيده و تکثير کرده است
برگرد ای حماسه ی جاويد روزگار
حال خوشم بدون تو تغيير کرده است
اين جمعه کاش بشنوم از سوی آسمان
"شاعر! دعای عهد تو تأثير کرده است"
#امام_زمان
#شعر_من_تو
@sh_hosein
تا نغمه ی حسین نوایش به ما رسید
دادی زدیم و فضل خدایش به ما رسید
ما را نوشته اند شکار کمند یار
شکرخدا که زلف رهایش به ما رسید
کعبه نبرد و قسمت ما کربلا نمود
سنگش به دیگران و طلایش به ما رسید
حتی برات مشهد ما دست کربلاست
سهمیه ی امام رضایش به ما رسید
دستور داده است به ما: فَابْکِ لِلْحُسَیْن
سلطانِ طوس توصیه هایش به ما رسید
گرچه گرسنه کشته شد و تشنه ذبح شد
اما همیشه آب و غذایش به ما رسید
زخم هزار نیزه و خنجر به او رسید
اجر طواف کرب و بلایش به ما رسید
#شعر_من_تو
@sh_hosein
شاخه ی یاسی که هجده ساله پرپر می شود
حرفهایش با اشاره یا که با سر می شود
هرکسی شد وارد حجره، زهــرا را ندید
مادری که مشت خورده زود لاغر میشود
موقع پهلو به پهلو کردنش را که نگو
استخوان دردی که دارد صد برابر می شود
دست پختش شور یا که بی نمک، خیر است خیر
بَعدِ چندی لااقل خـانه معطـر می شود
درد زن وقتی که از یک سیلی نامحرم است
بیشتر شرمنده از این درد شوهر می شود
چه بلایی بر سر این خــانه آوردن که
هر که می آید به کوچه خیره بر در می شود
یک تنه با چهل نفر درگیر شد در کوچه ها
با کبودی غلاف اوضاع بدتر می شود
#شعر_من_تو
@sh_hosein
از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم
میسوزم و باسوز جگر خاطره دارم
مانوس به اشکم چه کنم دست خودم نیست
آخر من ازین دیده ی تر خاطره دارم
یک روز عصا بودم و یک عمر خمیدم
از درد سر و درد کـمر خاطـره دارم
کابوس گرفته ز من این خواب شبم را
با آه شب و سوز سحر خاطره دارم
این پیری من زیر سر کودکی ام بود
در سن کم از غم چقدر خاطره دارم
رد میشدم از کوچه ی تنگ و جگرم سوخت
از سیلی و از چرخش سر خاطره دارم
بیزارم ازین سرعت بسته شدن در
من با لگد و آتش در خاطره دارم
#شعر_من_تو
@sh_hosein
گرچه همیشه داشتم زحمت برایت
آوردم اما باز هم حاجت برایت
قدری تماشای خودت را قسمتم کن
تا کی دلم پُر باشد از غربت برایت؟
دلواپست بودم، دعا میکردم ای کاش
حدّاقل هر روز یک ساعت برایت
جای زمینه سازیِ روزِ ظهورت
تمدید کردم سالـها غیبت برایت
ردّم نکن، چونکه بنا دارم به زودی
من هم شوم یک یارِ با قیمت برایت
چشم انتظاری میکشی برگشتنم را
هرگز گناهانم نشد عادت برایت
از چشمهای تو نیفتادم! گرفتی
دست مرا، تا جان دهم راحت برایت
اصلا برای اینکه جانم را بگیری
می آورم یک لحظه صد علت برایت
هنگام دیدار تو؛ صبحِ روز موعود
میمیرم آقاجان؛ سرِ فرصت برایت
#امام_زمان
#شعر_من_تو
@sh_hosein
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم
بستهست چشمهای مرا غفلت گناه
تو حاضری، منم که گرفتار غیبتم
یک گام هم به سوی شما برنداشتم
ای مرحبا به این همه عرض ارادتم
خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟
دلخوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟
من هرچه دارم از تو، از این دوستیِ توست
خیری ندیدهای تو ولی از رفاقتم
بگذر ز روسیاهی من، #أیهاالعزیز
حالا که سویت آمدهام غرق حاجتم
بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم
با گوشهچشم خود بِرَهان از اسارتم
آن روز میرسد که فدایی تو شوم؟
من بیقرار لحظه ی ناب شهادتم
#امام_زمان
#شعر_من_تو
@sh_hosein