📝 #چند_خط_روضه...
السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلّٰهِ وَ لِرَسُولِهِ وَلِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ.
آمد خدمت اباعبدالله، عرض کرد: یابن رسول الله فدایت شوم پسرعموی شما، مسلم بن عقیل را شهید کردند.
حضرت همینکه خبر شهادت مسلم را شنید فرمود: "انا لله و انا الیه راجعون".
آقا به خیمه آمدند و دست نوازش بر سر و روی دختر مسلم کشید و او را زیاد نوازش کرد.
دختر مسلم عرض کرد: یابن رسول الله با من ملاطفت بی پدران و عطوفت یتیمان میکنی!!
مگر به کوفه قضایی رسیده بر پدرم
خدا نکرده مگر من یتیم و در به درم
اینجا سیدالشهدا یتیمه مسلم را نوازش کرد.
باید هم با یتیم اینطور برخورد کرد.
اما امان از دل پر درد یتیمان حسین. کسی نبود که آنها را تسلی بدهد.
البته لشکریان عمرسعد برای تسلیت آمدند. شمر با تازیانه آمد...
خولی با کعب نی...
و سنان...
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_اول_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه
وقتی در دوم محرم کاروان به کربلا رسید حضرت بعد از آن که از اسم آن سرزمین سوال کردند، فرمودند: همین جا فرود آیید.
ههُنا مَناخُ رِکابِنا، وَ مَحَطُّ رِحالِنا، وَ مَقْتَلُ رِجالِنا، وَ مَسْفَکُ دِمائِنا؛ این جا محل اقامت ما و جایی است که خون ما بر آن میریزد جایگاه قبرهای ماست که جدم رسول الله این را خبرداده.
بار بگشائید این جا کربلاست
آب وخاکش با دل وجان آشناست
کربلا،گهواره اصغرتویی
مقتل عباس مه پیکرتویی
نقل شده جوانان بنی هاشم دور محمل زینب را گرفتند و با احترام از مرکب پایین آمد.
اما دلها بسوزه روز یازدهم هم میخواهد از این سرزمین بیرون برود اما مَحرمی برای زینب نمانده...
راوی میگوید دیدم: فاخَذ بضرِبِهنَّ بالسَّوط؛ با تازیانه میزدند تا سوار برشترها شوند...
بمیرم...
دیدند دختر علی عليهالسلام وارد گودی قتلگاه شد بدن برادر را در آغوش گرفت و حلقوم برادر را بوسید و صدازد:
یا اَخي خُیِّرْتُ بَیْنَ الرَّحیلِ وَ الْمُقامِ عِنْدَکَ لَاخْتَرْتُ الْمُقامَ عِنْدَکَ وَ لَوْ اَنَّ السُّباعَ تَأکُلُ مِنْ لَحْمی...
اگر اختیار با من بود کنارت میماندم حتی اگر درندگان بیابان بدنم را پاره پاره کنند...
اما...
چون چاره نیست میروم و میگذارمت
ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت
همه صدابزنید حسین.....
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_دوم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
السلام علیکِ یا عزیزة الحسین
از قتلگاه بدم میاد، چکمه سیاه بدم میاد
از قتلگاه بدم میاد چکمه سیاه بدم میاد
از اونی که آتیش زده به خیمه گاه بدم میاد
از هرچی جنگ بدم میاد، از چوب و سنگ بدم میاد
یک شب پدر را خواب دید، وقتی بیدار شد خیلی بیتابی کرد.
هرچه خواستند او را ساکت کنند نشد بلکه بیتابی اش بیشتر شد.
زنان و دختران دیگر اختیار از دستشان رفت.
از گریه و حال او به گریه افتادند.
بهانه پدرش رو کرد، سر بریده پدر رو روی دامن او گذاشتند.
تا نگاهش به سر افتاد.
فَقالَت: ما هذا راسُ؟ این سر کیست؟!
قالُوا: رأسُ أبیک! سر پدرت!
سر بریده پدر را به دامان گرفت، شروع کرد به صحبت کردن و درد و دل کردن با سر مطهر!
در حالی که میگفت:
يَا أبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذِي خَضَبَكَ بِدِمَائِكَ؟
يَا أبَتاهُ! مَنْ ذَا الَّذي قَطَعَ وَرِيدَيْكَ؟
يَا أَبَتَاهُ! مَنْ ذَا الَّذي أَيتَمَنِي عَلَي صِغَرِ سِنِّي؟
يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي كُنتُ قَبلَ هَذَا اليَومِ عُميَاً!
يَا أبَتَاهُ! لَيتَنِي وَسَدتُ الثَّرَى وَلَا أَرَى شَيبَكَ مُخَضِّبَاً بِالدِّمَاءِ!
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_سوم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
همین که کاروان اباعبدالله خواست حرکت کند، حرّ و لشکریانش راه را بر آنها بستند و مانع حرکت آنان شدند.
امام علیهالسلام در این هنگام خطاب به حرّ فرمود:
ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! مَا تُرِيدُ؟ مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟
حرّ جواب داد:
أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ الْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ الْحَالِ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْه؛ اگر كسى از عرب جز تو در چنين حالى كه تو در آن هستى، اين سخن را به من می گفت، من نيز هر كه بود نام مادرش را به عزا گرفتن میبردم، ولى به خدا من نمى توانم نام مادر تو را جز به بهترين راهى كه توانائى بر آن دارم، ببرم.
روز عاشورا فرا رسید.
در این روز امام حسين علیهالسلام با صدای بلند از مردم ياري خواست و فرمود:
أَ مَا مِنْ مُغِيثٍ يُغِيثُنَا لِوَجْهِ اللَّهِ؟ أَ مَا مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؟
آیا دادرسی هست که به خاطر خدا، به یاری ما بشتابد؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دفاع کند؟
حر با شنيدن سخنان جانسوز امام علیهالسلام، مضطرب و پريشان شد، با ناراحتی نزد عمربن سعد آمد و به او گفت:
آيا مىخواهی با حسين(علیهالسلام) بجنگی؟
عمربن سعد با کمال بي شرمی گفت:
إِي وَ اللَّهِ قِتَالًا أَيْسَرُهُ أَنْ تَطِيرَ الرُّءُوسُ وَ تَطِيحَ الْأَيْدِي؛ آری، چنان نبردی کنم که کمترين آن، بريده شدن سرها و جدا شدن دستها را به دنبال دارد.
پشیمان اومد خدمت امام و عرض کرد:
أَنَا تَائِبٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى! فَهَلْ تَرَى لِي مِنْ تَوْبَةٍ؟
حال پشيمان و توبه کنان آمده ام، آيا توبه ام پذيرفته مي شود؟
حضرت اباعبدالله علیهالسلام فرمود:
آری، توبه ی تو پذیرفته است.
اجازه میدان خواست امام علیهالسلام به او اجازه میدان رفتن داد و پس از آنکه به ميدان آمد، شروع به رجز خواندن كرد و جانانه جنگید.
لشکریان یکی پس از دیگری به او حمله ور شدند، تا اینکه درگيرى شدّت گرفت.
ساعاتى به همين گونه جنگيد، تا اینکه پياده نظام دشمن بر حرّ يورش بردند و حرّ به شهادت رساندند.
هنگام شهادت حرّ، امام حسین علیهالسلام به بالین او رسید.
فَجَعَلَ يَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ
با دست مبارک خود، گَرد و غبار از صورت حرّ پاك مي كرد و مى فرمود:
أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ
همچنان كه مادرت تو را ناميد واقعاً تو آزاد مردى، آزاد در دنيا و آخرت.
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_چهارم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
صدای ذوالجناح به گوش رسید، امیدوار شدند گفتند امام حسین یکبار دیگر آمده خداحافظی کند وداع کند. وقتی پرده خیمه را کنار زدند، یا اباعبدالله دیدند ذوالجناح آمده اما غرق در خون است.
زین واژگون شده، متوجه شدند چه اتفاق افتاده، فهمیدند یک جا ذوالجناح حضرت را روی زمین گذاشته.
تعبیر ناحیه مقدسه این است:
دیگر نتوانستند صبر کنند...
مِنَ الخُدور ناشرات الشُعور علی الخُدود لاطِماتِ الوُجوه سافرات و بالعَویل داعِیات. و بعدَ العزِّ مدلّلات.
احساس کردند سایه امام حسین از سرشان رفته و إلی مَسرَعِکَ مبادرات؛ به سرعت به طرف قتلگاه آمدند.
دشمنان حضرت را در حلقه محاصره خودشان قرار داده بوند.
فرقة بالسُّیوف و فرقة بالرماح و فرقة بالحجاره
شمشیر بود، نیزه بود، بر بدن حضرت فرود می آمد. عدهای دامنهایشان را پر از سنگ کرده بودند سیدالشهدا را سنگباران میکردند.
اینجا بود اهل حرم تصمیم گرفتند بروند سپر امام حسین بشوند.
نگذارند دشمن به بدن حضرت سنگ بزند.
نگذارند شمشیر به حضرت اصابت کند.
به طرف قتلگاه میرفتند سیدالشهدا به بیبی زینب دستور داد: خواهرم برگرد. اهل حرم را هم برگردان.
بی بی زینب نمیدانم چه کرد؟
چجوری دختر امیرالمومنین این زن و بچه را تو این بیابان جمع کرد؟
به طرف خیمه ها برگرداند، همه را برگرداند.
فقط گفتند یک نفر از دست بی بی زینب خودش را رها کرد، آمد تو گودیِ قتلگاه سپر امام حسین شد.
از خیمه گاه دویدم و گفتم عمو کجاست؟
این پیکر عموست که در زیر دست و پاست؟
دیدم نگاه چشم عمو رو به خیمه هاست
دیدم که بر عبای عمو جای رد پاست
خوشا بحالش تو آخرین لحظه امام حسین تو بهترین صحنه درگیریِ امام حسین سپر شد.
آقازاده امام مجتبی عبدالله خودش را رسانید به امام حسین.
هرچه عمه تلاش کرد او را برگرداند نشد. آمد تو گودیِ قتلگاه دست را سپر کرد تنش را سپر کرد.
عمو رسيدم و ديدم؛ چقدر بلوا بود!
سر تصاحب عمامه تو دعوا بود
به سختی از وسط نيزهها گذر كردم
هزار مرتبه شكر خدا كمی جا بود!
تو بهترین حالات سیدالشهدا تو آغوش امام حسین داغ رو دل امام حسین گذاشت ولی خودش از دامن امام حسین تو گودیِ قتلگاه به معراج رفت.
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_پنجم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
به حضرت عرض کرد عموجان من هم فردا به شهادت می رسم؟
حضرت اول یک سوال از او کردند، فرمودند: عزیزِ دلم مرگ در نظر تو چه جور است؟ دوست داری مرگ را؟
عرض کرد: آقا مرگ در رکاب شما أحلی من العسل؛ از عسل شیرین تر است.
حضرت فرمود پس به تو بشارت دهم تو هم به شهادت میرسی ولی شهادتت همراه با یک سختی و شهادت ویژه ایست.
خدای متعال برایت یک سفره ی خاصی پهن کرده. خیلی هم سخت است شهادتت.
همین طور هم شد، شنیدید آمد محضر امام اجازه بگیرد حضرت اجازه ندادند.
التماس کرد حضرت اجازه دادند برود میدان. سوار بر مرکب شد، گفتند پاهایش به رکاب نمیرسید. زره نپوشیده بود، جوری جنگید مجبور شدند، محاصره اش کنند. از اسب رو زمین افتاد عمو را صدا زد...
آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی
کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی
امام حسین علیهالسلام یکی از جاهایی که پیداست خیلی غصه خوردند در عاشورا اینجاست.
گفتند حضرت به سرعت خودش را رسانید ولی دید قاسم در حلقه محاصره دشمن است.
تا برود دشمن را دور کند، از حلقه محاصره قاسم را بیرون بیاورد، بدن مطهر حضرت زیر سُم اسبها قرار گرفت. یک وقتی گردوغبار میدان فرو نشست. حضرت آمد بالینش دیگر کار تمام شده. در حال جان دادن است. پا به زمین میکوبد.
امان ز لحظه آخر كه دست و پا میزد
عموی بیكس خود را فقط صدا میزد
امان ز تشگی و پا كشيدنش بر خاك
كه مُهرِ داغِ دلش را به كربلا میزد
حضرت فرمود چقدر برای عمویت سخت است تو او را صدا بزنی اما نتواند تو را اجابت کند. نتواند کاری برای تو انجام بدهد.
بدن قاسم را برداشت به سینه چسبانید ولی میگویند وقتی میرفت دیدند پاهای قاسم روی زمین میکشد...
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_ششم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
بریم در خونه شیر خواره اباعبدالله.
اگه كسی دست خالی برگرده، فقط و فقط تقصیر خودشه، چون از هر طرفی كه برای این آقازاده گریه می كنی، یه نفر دعات میكنه...
یه طرف مادرش رباب دعا می كنه،
یه طرف عمه جانش زینب دعات می كنه،
یه طرف رقیه كنار گهواره نشسته،
یه طرف بابای مظلومش دعات می كنه...
بچه رو روی دست گرفته ابی عبدالله،
فرمود: ان لم ترحمونی، اگر به من رحم نمی كنید، فارحموا هذا الطفل، به این بچه رحم كنید،
إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً؟؟؟
ماهی رو از آب بیرون می ندازید، تا اون موقعی كه جون داره، خودش رو هی از رو زمین بلند می كنه، بالا و پایین خودش رو می ندازه، دیگه جونی براش نمی مونه، این لب هاش رو بهم می زنه، عرب این لحظه رو می گه تلضی.
ابن سعد ملعون، دید وضع سپاه داره به هم می ریزه، یه نگاه به حرمله نانجیب كرد، امتحانش رو پس داده، او چشم اباالفضلم هدف گرفته، گفت: چرا جوابش رو نمی دی؟
نانجیب گفت: پدر رو نشونه بگیرم یا بچه رو؟
گفت: مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمی بینی؟
یه وقت ابیعبدالله دید گوش تا گوش علی اصغر بریده شده...
لالالا گل بابا دیگه سقا نمیتونه آب بیاره
لالالا گل پرپر بخواب اصغر مادرت که شیر نداره
لالالا گل یاسم در هراسم حرمله تو رو ببینه
لالالا گل سنبل چه قشنگ زل زدی تو چشمای بابا
لالالا دل بریدی پر کشیدی از روی دستای بابا
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_هفتم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
مگر میشود از رسول خدا دل کند؟ اشبهُ الناس خلقاً و خُلقاً و منطقاً برسوله.
نفس شمرده زدم وز پی ات پیاده دویدم
محاسنم کف دست بود و اشک به چشمم
گهی زپای فتادم گهی زجای پریدم
دلم به پیش تو جان در قفات
دیده به قامت خدای داند و دل
شاهد است من چه کشیدم؟
یک نگاه به قد و بالای علی کرد
فَستَأذَنَ أبا فأذِنَ لَهُ؛ آمد محضر حضرت اجازه گرفت بی درنگ به او اجازه داد فرمود علی جان برو.
ولی تعبیر مقاتل این است وقتی راه افتاد حضرت دنبال سرش به راه افتاد محاسنش را کف دست گرفت...
اللهم اشهد علی هولاء القوم قد بَرزَ إلیهم غلامٌ أشبَهُ الناس خلقا و خُلقا و منطقاً برسولالله.
خدایا تو شاهد باش چه کسی به سمت آنها میرود چه کسی به میدان نبرد میرود؟
شبیه ترین مردم به رسول خدا. آنهم در خَلق و خُلق و منطق....
طولی نکشید صدای علی از میدان آمد:
أبتا علیکَ مِنِ السلام هذا جدّی رسول الله قد سقانی بکأس الاوفاء؛ بابا رسول خدا آمده من را سیراب کرد نگران تشنگی من نباش...
تعبیر مقاتل این است به سرعت خودش را رسانید سوی میدان.
ولی یک وقتی رسید قَطّعوهُ بسیوف إرباً إرباً ای وای سَقَطَ عن الفَرَس...
با دوزانو تا کنار بدن علی آمد، فجلَسَ علی التُّراب فبَکاء بُکاءً عالیا، رو خاکهای گرم کربلا نشست بلند بلند گریه کرد...
ای پسر من پدرِ پیر تو هستم
پدر پیر و زمینگیر تو هستم
ای جگر گوشه ی من لب وا کن
شاد و خرسند دلِ بابا کن
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_هشتم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
الَسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِامِیرِالْمُؤمنینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
کربلا این قدر شیدایی نداشت
بی تو و بی ماجرای دست تو
چشم من با گریه می بندد دخیل
بر ضریح با صفای دست تو
دل هامونو ببریم در خونه آقائی که، باب الحوائجِ عالمه.
اگر چه دست نداره اما دستگیرِعالمه.
همون آقائی که، بی بی فاطمه زهرا(سلاماللهعلیها) فرمود:
با همین دستای بریده، امت بابام پیغمبرُ شفاعت میکنم.
آی گرفتارا، آی مریض دارا، امشب دستای خالیتون رو دخیل ببندید به دستای میوه دل ام البنین(سلاماللهعلیها)
تا همیشه دست تو مشکل گشاست
ای خدا مشکل گشای دست تو
امشب بگو: یا کاشف الکرب یه نگاهی هم به ما بکن.
اصلا میدونید چرا به عباس(علیهالسلام) میگن یا کاشف الکرب عن وجه الحسین(علیهالسلام)؟
چون هر موقع ابی عبدالله(علیهالسلام) عباسش(علیهالسلام) می دید تمام غمُ و غصه هاش برطرف می شد.
اما آی عاشقای اباالفضل(علیهالسلام) فقط یه جا بود که وقتی ابی عبدالله(علیهالسلام) عباسش(علیهالسلام)دید همه غم های عالم رو سینش نشست.
می دونی کجا؟
اوفتاد از پا امام عاشقان
تا که خالی دید جای دست تو
خم شد و برداشت و با احترام
بوسه زد بر پاره های دست تو
راوی میگه: دیدم کنار علقمه ابی عبدالله(علیهالسلام) یه چیزی رو از زمین بر میداره رو چشماش میزاره و گریه میکنه.
تعجب کردم، گفتم خدایا! مگر حسین(علیهالسلام) پاره های قرآن پیدا کرده؟ اینطور احترام می کنه
اومدم جلو دیدم دستای بریده برادرش عباس(علیهالسلام) داره به چشماش میزاره و می بوسه....
یا صاحب الزمان(عجّلاللهفرجهالشریف)
نمیدونم چه گذشت بر جد غریب شما حسین علیه السلام
هر طوری بود ابی عبدالله(علیهالسلام) با سرعت اومد کنار بدن عباس(علیهالسلام).
یه وقت ببینه
یه بدن قطعه قطعه، دستها بریده، فرق شکافته.
فریاد زد: الان انکسر ظهری
الان کمرم شکست...
هر جا نشستی صدا بزن؛ یاحسین علیه السلام
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_نهم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
اباعبدالله اومد با لشگریان عمر سعد صحبت کنه یک وقت ملعونی سنگی به طرف آقا پرتاب کرد. به پیشانی مبارکش خورد. خون بر صورتش جاری شد.
پیراهن عربی را بلند کرد تا خون را از صورت کنار بزند، تیر سه شعبه زهرآلوده به قلب نازنین آقا نشست.
صدا زد: بسم الله و بالله و على ملة رسول الله.
ثم أخذ السهم فأخرجه من وراء ظهره فانبعث الدم كانه میزاب.
تیر را گرفت بیرون کشید...
دیگه تاب جنگیدن نداشت و در جای خود ایستاد هر کس از دشمن که می آمد باز می گشت و نمیخواست دامنش بخون حسین آلوده باشد
یه وقت شمر گفت منتظر چی هستید؟ حمله کنید به سمت حسین...
دور تا دور امام حلقه زدند.
فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ وَ فِرقَةٌ بِالرِّمَاحِ وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ
یکی می زد به تیرو آن دگر می زد به شمشیرش
ندانم زاده زهرا چه بود آن روز تقصیرش
کاری کردند که وقتی حضرت زینب به قتلگاه آمد، زبان حال هست که بدن برادرش را دید با تعجب صدا زد:
أ أنتَ أخی؟
آیا تو بردر زینبی؟
تو سر نداری، من سرِ رفتن ندارم
ماندی به رویِ خاك و عالم كربلا شد
بندِ دلم بودی و هر بندِ تنِ تو
انگار جایِ گندمِ ری آسيا شد
در كربلا هنوز زنی گريه میكند، زينب كُش است ناله جانسوزِ همسرش...
روضه تمام گشت ولی مادری هنوز
آيد صدای ناله اش از بين كوچه ها...
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#شب_دهم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
وقتی که حضرت سیدالشهدا از بالای اسب روی زمین قرار گرفت ذوالجناح لحظهای اطراف حضرت میگردید و دشمنان را از حضرت دور میکرد
ثم تَمَرَّغَ في دم الحسین علیه السلام؛ خود را به خون امام حسین علیه السلام میکشید
و قَصَدَ نَحوَ الخَیمه؛ به سمت خیمهها حرکت کرد
وقتی به نزدیک خیمهها رسید اهل حرم صدای ذوالجناح را شنیدند از خیمهها نگاه کردند ذوالجناح را بی صاحب غرق به خون دیدند...
ناگاه اهل حرم از خیمه بیرون دویدند و میگفتند:
وا اماما، وا سیدا، وابتا و رسول الله وا علیا و وا زهرا...
دور ذوالجناح حلقه زدند بعضی رکابش را میبوسیدند و بعضی تیر از بدنش در میآوردند و بعضی دست به یالِ خونی ذوالجناح میکشیدند ام کلثوم دستتها را روی سر گذاشت و از سوز دل فریاد زد:
وا محمدا وا علیا... هذا حسین بالعراء، صریع بکربلا...
این حسین توست که در معرکه افتاده و در کربلا کشته شده.
نازدانه اباعبدالله، حضرت رقیه خود را روی دستهای ذوالجناح انداخت و فرمود:
یا جَوادَ اَبی! هَل سُقِیَ اَبی؟ اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً؟
ای ذوالجناح آیا به پدرم آب دادند یا او را لب تشنه شهید کردند؟
یه وقت حضرت زینب دید سری به نیزه بلند است.
سری به نیزه بلند است، در برابر زینب
خدا کند که نباشد، سر برادر زینب
خداحافظ ای برادر زینب…
به خون غلتان در برابر زینب!
خداحافظ ای برادر زینب...
همه رفتند و شدم تک و تنها
خدارا!چه سازم در این دل صحرا
خداحافظ ای برادر زینب
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#روز_دهم_محرم
#روز_عاشورا
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
📝 #چند_خط_روضه...
از من در این مسیر ببین پیکری نماند
از تو برای زینب تو جز سری نماند
از من حسین چادر مادر نمانده است
از تو حسین پیرهن مادری نماند
تا کوفه که سر تو روی نیزه بند بود
اما دگر به شام تو را حنجری نماند
آنقدر سر از نیزه به زمین افتاد. آنهم سری که از قفاء بریده بودند. نیزه به نیزه، دیگر آنقدر این زن و بچه تو ملاء عام تو کوچه و بازارها چرخانده بودنشان دیگر حرفی نمیزدند.
سر بریده باز هم این رسالت را خودش به عهده گرفت.
سنگ که بهش می زدند بعضی جاها می گفت: انا المَظلوم...
این کوچه های شام شبیه مدینه شد
جز جای دست ها به رخ دختری نماند
بعضی ها نوشتند از کربلا تا اینجا نه تا دختر از دنیا رفتند. ما فقط یک دانهاش را برایت میخوانیم:
آن هم طاقت ندارید بشنوید.
میدان شهر پر شده از کینه های بدر
در شهر شام سنگ زن دیگری نماند
بخدا عین تاریخ است
حتی بچه ها سر بریده را با سنگ میزدند.
از بس که سنگ خورد به پیشانی ات حسین
دیگر نشان بوسه ی پیغمبری نماند
انگشترت به دست سنان برق می زند
دیگر مپرس از چه مرا معجری نماند
سوغات مکه ای که خریدی ربوده شد
اینجا به گوش دختر تو زیوری نماند
از شهر شام بدم میاد، از ازدحام بدم میاد
به عصمت سکینه از بزم حرام بدم میاد
بابا من از طناب بدم میاد، از اضطراب بدم میاد.
یا صاحب الزمان
از اونی که کنیز میخواست، پیشِ رباب بدم میاد
حالا تو از موی سرم خوشت میاد ؟
حالا تو از زیر چشام خوشت میاد؟
آی حسین
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
#روز_یازدهم_محرم
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
#چند_خط_روضه
وقتی سر مبارک ابی عبدالله را گذاشتند کنارش، با این دستان کوچک سر را برداشت و میان دامن گذاشت؛ بابا به مهمانی دختر خوش آمدی...
عمه بیا گمشده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده
شام رقیه به سحر آمده
باب رقیه ز سفر آمده
صدا زد:
ليتني كنت عمیی، بابا کاش چشمهایم کور بود تا سرت را بریده نمی دیدم.
من الذي قطع وریدک، کدام ظالمی حلقومت را بریده بابا...
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
#چند_خط_روضه...
امروز جون به لب زهرا سلام الله علیها رسید بر بالین بابا.
دیگه داشت دق میكرد.
خدا نكنه یه خانم باردار براش مصائب سنگین پیش بیاد.
اینقدر این ماه صفر زهرا سلام الله علیها بر بالین پیغمبر گریه كرده،
اینقدر بر بالین بابا ناله زده و اشك ریخته
یا بقیة الله
یه وقت دید یكی در زد، آمد پشت در
تو كی هستی؟
عرضه داشت یه عرب هستم اومدم دیدن پیغمبر.
حضرت فرمود: حال بابام وخیمه امروز ملاقاتی نداریم.
رفت ساعتی دیگه دق الباب کرد.
همون پیرمرد بود
گفت خانم اجازه بدید، بیام بالین پیغمبر،
فرمود تو رو خدا برو اصلا حال بابام خوب نیست داره به خودش می پیچه.
بار سوم كه آمد، پیغمبر فاطمه رو صدا زد، دخترم این ملك الموته، از احدی اجازه نمیگیره، از تو اجازه میگیره.
روضه رحلتِ پیغبره، سفره، سفره پیغمبره
پیغمبری كه سلمان می گه:
ندیدم یه بار پیغمبر حسین و ببینه و گریه نكنه.
میگه تو اوج شادی داشت لبخند میزد، صورتش پر از شور و شعف و شادی بود تا نگاش به حسینش میافتاد، اشك از گوشه چشمش جاری میشد.
پیغمبر بالای منبر داره خطبه میخونه. پیغمبری كه اجازه نداد در لحظات احتضار حسین رو از روی سینش جدا كنند.
اون پیغمبری كه دم آخر هی زیر گلوشو بوسه زد.
پیغمبری كه همه وجودش پر شده از عشق حسین.
پیغمبری كه گفت: حسین منی و انا من حسین.
اون پیغمبری كه حسین جاش رو دوشش بود.
بالا منبر داشت خطبه میخوند.
یه مرتبه دیدند، نگاه پیغمبر چرخید به طرف درب مسجد.
شوق و شور تو چهره پیغمبر نمایان شد، دیدند بغلش و وا كرد.
همه دیدند حسین داره میدوه، می خواد بیاد تو بغل پیغمبر قرار بگیره،
حواسش تو صورت پیغمبره، پاش گرفت به حصیر كنار ستون مسجد، جلو پیغمبر با صورت افتاد رو زمین.
پیغمبر خطبشو قطع كرد.
سراسیمه از بالا منبر آمد پایین، رو زمین نشت، لباسهای حسین رو درآورد
هی بوسه میزنه، عزیزم طوریت نشد بابا؟؟؟
جایی از بدنت درد نگرفت؟؟؟
جایت زخم نشد؟؟؟
گفتند: یا رسول الله ما حسین و بلند میكردیم، شما خطبهتونو ادامه میدادید،
پیغمبر فرمود:
وقتی حسینم رو زمین افتاد، دیدم عرش خدا به لرزه افتاد، آسمونیها می گن یا رسول الله پاشو، آسمونیها طاقت ندارن حسین زمین بیفته.
روضه پیغمبر و میخوای بشنوی من روضه پیغمبر و اینجور بلدم، جور دیگهای بلد نیستم.
من میگم روضه پیغمبر این دو بیته:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید.
الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ای منقلب ینقلبون
✍حسین ابراهیمی
@sh_hosein
#چند_خط_روضه...
وقتی امام حسین علیهالسلام از دفن برادر فارغ شدند فرمود:
لَيْسَ حَريبٌ مَنْ اُصيِبَ بِمالِهِ وَ لكِنَّ مَنْ وارى اخاهُ حَريبُ...
غارت زده کسی نیست که مالش را به غارتت بردهاند؛ بلکه غارت زده کسی است که مصیبت مرگ برادر را دیده باشد...
📚بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۶۰.
✍حسین ابراهیمی
#شهادت_امام_حسن علیهالسلام
@sh_hosein
#چند_خط_روضه...
از مدینه که میخواد وداع کنه زنُ و بچه ش رو صدا زد...
فرمود دورم حلقه بزنید...
برام گریه کنید...
آقا پشتِ سرِ مسافر گریه نداره؟
گفت این برا مسافریه که میدونه برمیگرده...
اما سفرِ من برگشت نداره…
حالا داره با این زن و بچه وداع میکنه...
حضرت یه نگاه به غلامش کرد، فرمود از همه دل میکنم...
اما از جوادم نمیتونم دل بکنم...
اگه میتونی پسرمُ تا یه جایی ببریم، آرام آرام جدا شیم…
وقتی همه داشتن پشتِ سر امام رضا گریه میکردن، خواهرشم ناله میزد...
شاید فرموده باشد برات نامه مینویسم بیای...
اما کربلا برعکس شد...
امام رضا(علیهالسلام) فرمودند:
«فَعَلی مِثْلِ الْحُسَینِ فَلْیَبْكِ الْباكُونَ فَاِنَّ البُكاءَ عَلَیهِ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظامَ»…
فرمود اونایی که میتونن برا حسین گریه کنن؛
چرا؟...
چون گریۀ برحسین گناهانِ بزرگُ از بین میبره…
ابی عبدالله فرمود به زن و بچه ها مخصوصاً بی بی دوعالم، زینب جان گریه نکنید...
من دشمن شاد میشم...
تا وقتی زنده ام صدایِ گریه تون بلند نشه...
انقدر این زن و بچه آروم و بغض دار گریه کردن...
یه وقت دیدن زمین و آسمان میلرزه و تیره و تار شده...
دختر علی دوید به سمت مقتل…
دید همۀ لشکر ریختن رو سرِ برادر...
دارن حسینشُ غارت میکنن...
#شهادت_امام_رضا علیهالسلام
@sh_hosein
#چند_خط_روضه...
جان به لب دارم و از درد كشم پا به زمین
ای قرار دل من دلبر من ای پسرم
خادم امام حسن عسکری میگه دیدم آقا یه نگاه به من كرد
وقتی جیگر پاره پاره میشه، دیگه سخن گفتن سخت میشه، بعضی وقتها با اشاره باید صحبت كنه.
هر طوری بود امام عسكری به من فهموند: مقداری از این آب جوشانده برا من بیار. جیگرم داره از تشنگی میسوزه.
میگه آب آوردم، داخل یه ظرفی ریختم، دادم دست امام عسكری، آنقدر ضعف به پیكر امام حسن هست.
این امام هم در جوانی به شهادت رساندند.
اختلافی كه از سن امام عسكری گفتند: بعضی ها ۲۹ سال گفتند، بعضی ها ۲۸ سال گفتند.
اما میگه دیدم اینقدر ضعف بر پیكر امام عسكری هست، كه این ظرف آب و دستش دادم، هی میلرزید، اومد آب بخوره، اینقدر این ظرف به دندانهای آقا خورد نتونست آب و نوش جان كنه، آب از دستش رو زمین افتاد.
فرمود: برو اتاق كناری، یه آقازادهای رو میبینی سر به سجده گذاشته، اون پسرم مهدی است، برو صدا كن مهدی بیاد اون به من آب بده...
میگه اومدم تو حجره بغل نگاه كردم، دیدم یه آقازادهای سر به سجده گذاشته، انگشت سبابهاش را رو به آسمان گرفته، داره با خدا مناجات میكنه.
ایستادم آقا نمازش رو تموم کرد، عرضه داشتم آقاجان، پدرتون شما رو احضار كردن،
با عجله آقا اومد، تا نگاه امام حسن عسکری، به جمال مهدیش افتاد، دیدم این بابا داره اشك میریزه،
صدا زد: یا سَیِّدَ اَهْلِ بَیْتِهِ،
مهدی جان! إسْقِنِی الْمَاءَ، بیا به من آب بده
فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی، من دیگه آماده سفرم، دارم میرم بابا.
دیدم امام زمان آمد كنار بابا نشست، ظرف آب رو حجة بن الحسن تا كنار لبان مبارك امام حسن آورد، آقا لحظههای آخر، آب رو نوش جان كرد، یه نگاه تو صورت مهدیش كرد...
صدا زد بابا، همه غصه من، غربت و تنهایی توست.
همه غصه من، غربت و تنهایی توست
این چنین گریه نكن در بر من ای پسرم
با قد خم شده خویش مرا میخواند
از جنان مادر غم پرور من ای پسرم
بله این امام با جیگر پاره پاره، لب تشنه بود
اما لب تشنه از دنیا نرفت، آب رو به لبان مباركش رسوندند.
اما خود امام عسكری هم اون لحظه آخر، هی برا جد غریبش، حسین گریه میكرد.
آی حسین...
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#شهادت_امام_حسن_عسکری علیهالسلام
@sh_hosein