📜 وقایع حین شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
📖موضوع: سخنان پیامبر در آخرین لحظات:
📌گریه حضرت زهرا هنگام وفات پیامبر:
جناب سلیم بن قیس میگويد: از سلمان فارسی شنیدم که میگفت:
در مرضی که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از دنیا رفت نزد آن حضرت نشسته بودم.
حضرت زهرا وارد شد و چون حال ضعف پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را دید بغض گلویش را گرفت بطوری که اشک بر گونههایش جاری شد.
پیامبر فرمود: دخترم، چرا گریه میکنی؟
عرض کرد یا رسول الله، بعد از تو بـر
خودم و بر فرزندانم از بیاعتنائی مردم و تضییع حقمان میترسم.
پیامبر در حالیکه چشمانش اشک آلود شده بود فرمود:
ای فاطمه مگر نمیدانی ما اهلبیتی هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا ترجیح داده و فنا را بر همه خلقش حتمی نموده است.
خداوند تبارک و تعالی توجهی به زمین نمود و مرا از میان آنان انتخاب کرد و به پیامبری برگزید.
سپس برای بار دوم توجهی به زمین نمود و همسر تو را انتخاب کرد، و به من دستور داد تا تو را به ازدواج وی در آورم و او را بهعنوان برادر و وزیر و وصی و جانشین خود در امّتم قرار دهم.
پس پدر تو بهترین انبیاء و رسولان خداوند است، و شوهر تو بهترین اوصیاء و وزیران است، و تو اوّل کسی از خاندان من هستی که به من ملحق میشوی.
سپس خداوند توجه سومی به زمین کرد و تو را و یازده نفر از فرزندانت و فرزندان
برادرم و شوهرت را که از نسل تو هستند انتخاب نمود.
📚منبع:
۱. کتاب اسرار آل محمد علیهمالسلام، ح۱
#وقایع_بعد_از_شهادت_پیامبر
#سخنان_پیامبر_در_آخرین_لحظات
@sh_hosein
📜 وقایع حین شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
📖موضوع: سخنان پیامبر در آخرین لحظات:
📌پیشگویی پیامبر از مظلومیّت امیرالمؤمنین علیهماالسلام:
پیامبر به فاطمه و همسر او و دو پسرش نگاهی کرد و فرمود:
ای سلمان!
خدا را شاهد میگیرم که من با کسانی که با اینان بجنگند روی جنگ دارم و با کسانی که
با اینان روی صلح داشته باشند روی صلح دارم. بدانید که اینان در بهشت همراه منند.
سپس پیامبر رو به علی کرد و فرمود:
یا علی تو بزودی بعد از من، از قریش و متحد شدنشان بر علیه تو و ظلمشان بر تو سختی خواهی کشید.
اگر بر علیه آنان یارانی یافتی با آنان جهاد کن و با مخالفین خود بهوسیلۀ موافقینت جنگ کن، و اگر یاری نیافتی صبر کن و دست خود را نگهدار و با دست خویش خود را در هلاکت مینداز.
تو نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسی هستی، و تو از هارون اُسوه و روش خوبی خواهی داشت که به برادرش موسی گفت:
«إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كَادُوا يَقْتُلُونَني»
این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند.
{سوره مبارکه اعراف، آیه ۱۵۰}
📚منبع:
۱. کتاب اسرار آل محمد علیهمالسلام، ح۱
#وقایع_بعد_از_شهادت_پیامبر
#سخنان_پیامبر_در_آخرین_لحظات
@sh_hosein
📜 وقایع حین شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
📖موضوع: سخنان پیامبر در آخرین لحظات:
📌برنامه امیرالمؤمنین پس از پیامبر علیهماالسلام:
جناب سلیم بن قیس میگويد: امیرالمؤمنین علیهالسلام برایم فرمود:
در یکی از راههای مدینه بههمراه پیامبر راه میرفتیم، وقتی راه خلوت شد پیامبر مرا در آغوش گرفت و در حالیکه گریهاش گرفته بود فرمود: پدرم فدای تنهای شهید
عرض کردم: یا رسول الله، چراگریه میکنی؟
فرمود: از کینههایی که در دل اقوامی است و آنرا برایت ظاهر نمیکنند مگر بعد از من، و آن کینههای بدر و خونهای اُحد است.
عرض کردم: آیا دینم در آن هنگام سلامت خواهد بود؟ فرمود: دینت در سلامت
خواهد بود.
یا علی!
بشارت باد تو را که زندگی و مرگ تو با من است، و تو برادر و جانشین من هستی.
تو انتخاب شده من و وزیرم و وارثم و ادا کننده از جانب من هستی.
تو قرض مرا ادا میکنی و وعدههای مرا از جانب من وفا مینمایی و تو ذمۀ مرا برئ میکنی و امانت مرا باز میگردانی و طبق سنّت من با ناکثین و قاسطین و مارقین از امتم میجنگی.
تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی؛ و تو از هارون اُسوه و روش خوبی خواهی داشت آن هنگام که قومش او را ضعیف شمردند و نزديك بود او را بکشند.
پس بر ظلم قریش و اتحادشان در مقابلت صبر کن چرا که تو همچون هارون نسبت به موسی و پیروانش هستی و آنان همچون گوساله و پیروانش هستند.
هنگامی که موسی هارون را جانشین خود در قومش قرار داد به او چنین دستور داد که اگر گمراه شدند و او یارانی پیدا کرد به کمک ایشان با آنان جهاد کند، و اگر یارانی پیدا نکرد دست نگه دارد و خونش را حفظ کند و بین آنان اختلاف ایجاد نکند.
📚منبع:
۱. کتاب اسرار آل محمد علیهمالسلام، ح۲
#وقایع_بعد_از_شهادت_پیامبر
#سخنان_پیامبر_در_آخرین_لحظات
@sh_hosein
📜 وقایع حین شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
📖موضوع: سخنان پیامبر در آخرین لحظات:
📌اختلاف امت برای امتحان الهی:
یا علی، خداوند هیچ پیامبری را نفرستاده مگر آنکه گروهی به اختیار خود و گروهی دیگر بدون خواست قلبی تسلیم او شدند خداوند آنان را که به اکراه تسلیم شدند آنانکه به اختیار خود تسلیم شدند مسلط نمود و آنان را کشتند تا اجرشان عظیم تر شود.
يا علی هیچ امتی بعد از پیامبرشان اختلاف نمیکنند مگر آنکه اهل باطل آنان بر اهل حقشان غالب میشوند.
خداوند تفرقه و اختلاف را برای این امت مقدّر کرده است، و اگر میخواست آنان را بر هدایت مجتمع میکرد تا دو نفر از خلقش اختلاف نکنند و در چیزی از امر خداوند نزاع در نگیرد و مفضول فضیلتِ صاحب فضل را انکار نکند. اگر خدا میخواست انتقامش را زودتر میفرستاد و نعمت را بر آنان تغییر میداد تا ظالم تکذیب شود و دانسته شود که راه حق کدام است، ولی خداوند دنیا را خانه اعمال و آخرت را خانه استقرار قرار داده است «لِيَجْزِيَ الَّذينَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَ يَجِزْيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى»، «تا آنانکه بد کردند مطابق عملشان جزا داده شوند و آنانکه نیکی کردند به نیکی جزا داده شوند.
(علی علیهالسلام میفرماید:) من عرض کردم: سپاس خدا را به عنوان شکر بر نعمتهایش و صبر بر بلایش و تسلیم و رضایت به مقدراتش.
📚منبع:
کتاب اسرار آل محمد علیهمالسلام، ح۲
#وقایع_بعد_از_شهادت_پیامبر
#سخنان_پیامبر_در_آخرین_لحظات
@sh_hosein
📜 وقایع بعد از شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
📖موضوع: وقایع #سقیفه از لسان #براء_بن_عازب
📌کیفیت غُسل پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم:
جناب سلیم بن قیس میگويد: از براء بن عازب شنیدم که میگفت بنیهاشم را چه در حیات پیامبر و چه بعد از وفات آن حضرت شدیداً دوست میداشتم.
هنگامی که پیامبر از دنیا رفت به علی وصیت کرد که غسلش را غیر او بر عهده نگیرد.
علی علیهالسلام عرض کرد:
یا رسول الله چه کسی مرا در غسل تو کمک میکند؟ فرمود: جبرئیل با گروهی از ملائکه.
و چنین شد که علی علیهالسلام آن حضرت را غسل میداد، و فضل بن عباس با چشمان بسته آب میریخت و ملائکه بدن حضرت را آن طور که علی علیهالسلام میخواست میگردانیدند.
علی علیهالسلام خواست پیراهن پیامبر را از تنش بیرون آورد که صیحه زنندهای به او ندا داد:
ای علی پیراهن پیامبرت را بیرون میاور.
لذا دستش را از زیر پیراهن داخل کرد و او را غسل داد و سپس حنوط کرد و کفن نمود، و هنگام کفن کردن و حنوط پیراهن را بیرون آورد.
📚منبع:
کتاب اسرار آل محمد علیهمالسلام، ح۳
#وقایع_بعد_از_شهادت_پیامبر
#وقایع_سقیفه_از_لسان_براء_بن_عازب
@sh_hosein
📜 وقایع بعد از شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
📖موضوع: وقایع #سقیفه از لسان براء بن عازب
📌کیفیت خروج اصحاب سقیفه و بیعت آنان:
براء بن عازب میگوید: هنگامی که پیامبر از دنیا رفت از آن ترس داشتم که قریش برای اخراج امر خلافت از بنی هاشم متحد شوند.
وقتی مردم کار خود را دربارۀ بیعت ابوبکر به انجام رساندند حالت شخص متحیر فرزند از دست دادهای مرا گرفت، اضافه بر حزنی که از وفات پیامبر داشتم.
من در رفت و آمد بودم و بزرگانِ مردم را زیر نظر داشتم، و این در حالی بـود کـه بنی هاشم برای غسل و حنوط کنار بدن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جمع شده بودند.
از سوی دیگر سخن سعد بن عباده و آن دسته از اصحاب جاهلش که تابع او شده بودند به من رسید، و با آنان جمع نشدم و دانستم به نتیجهای نخواهد رسید.
همچنان بین آنان و مسجد رفت و آمد میکردم و در جستجوی بزرگان قریش بودم.
در همان حال متوجه شدم ابوبکر و عمر هم نیستند. ولی طولی نکشید که با آن دو و ابوعبیده روبرو شدم که در میان اهل سقیفه پیش میآمدند و لباسهای صنعانی {نوعی لباس که در یمن ساخته میشد} پوشیده بودند.
هیچکس از کنارشان عبور نمیکرد مگر آنکه متعرّض او میشدند، و وقتی او را میشناختند دست او را میگرفتند و بر دست ابوبکر به عنوان بیعت میکشیدند، چـه به اینکار مایل بود و چه ابا میکرد! [۱]
📚منبع:
کتاب اسرار آل محمد علیهمالسلام، ح۳
_______پاورقی_______
[۱]. شیخ مفید در کتاب جَمَل ص ۵۹ روایت کرده است:
عدهای از اعراب وارد مدینه شده بودند تا لوازم زندگی برای خود بخرند. مردم بخاطر وفات پیامبر از معامله با آنها مشغول به این امور شدند. آنان هم در بیعت و مسئله خلافت حضور یافتند.
عمر سراغ آنان فرستاد و ایشان را فرا خواند و گفت:
مبلغی برای بیعت خلیفۀ پیامبر بردارید و به سراغ مردم بیرون روید و آنان را دست جمعی بفرستید تا بیعت کنند، و هرکس امتناع ورزید به سر و پیشانی بزنید.
راوی میگوید: به خدا قسم اعراب را میدیدم که لباسهای صنعانی به کمر بسته بودند و مسلح شده بودند و چوب به دست گرفته بیرون آمدند و مردم را زدند و به اجبار برای بیعت آوردند.
#وقایع_بعد_از_شهادت_پیامبر
#وقایع_سقیفه_از_لسان_براء_بن_عازب
@sh_hosein
📜 وقایع بعد از شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
📖موضوع: وقایع #سقیفه از لسان براء بن عازب
📌توطئه اصحاب سقیفه برای جلب عباس بن عبدالمطلب:
براء بن عازب میگوید:
ابوبکر و عمر و ابو عبيدة بن جرّاح و مغيرة بن شعبه آمدند و در شب دوم از وفات پیامبر نزد عباس بن عبدالمطلب وارد شدند.
ابوبکر سخن آغاز کرد و خداوند عزوجل را حمد و ثنا نمود، و سپس چنین گفت:
خداوند محمد را برای شما به عنوان پیامبر و برای مؤمنین به عنوان صاحب اختیار مبعوث آنان منت نهاد که او را در میان ایشان قرار داد. تا آنکه برای او پیشگاهِ خود را اختیار کرد و امر مردم را به خودشان سپرد تا مصلحت خویش را با اتفاق - نه با ختلاف - برای خود انتخاب کنند. مردم هم مرا به عنوان حاکم بر خود و مسئول امورشان انتخاب کردند. من هم آن را بر عهده گرفتم، و به كمك خداوند از سُستی و حیرت و وحشت، ترسی ندارم و توفیق من جز از خداوند نیست.
ولى من طعن زنندهای دارم که خبرش به من میرسد و برخلاف عموم مردم سخن میگوید.[۱]
او شما را پناهگاه خود قرار داده، و شما هم قلعهٔ محکم او و شأن و مقام تازه او شدهاید.
شما باید همراه مردم در آنچه بر آن اجتماع کردهاند داخل شوید و یا آنها را از آنچه بدان تمایل نشان دادهاند منصرف کنید.
ما نزد تو آمدهایم و میخواهیم برای تو در این امر خلافت نصیبی قرار دهیم که برای تو و نسل بعد از خودت باشد، چراکه تو عموی پیامبر هستی! اگر چه مردم مقام تو و رفیقت را دیدند و با این حال امر خلافت را از شما دو نفر منصرف کردند.
عمر گفت[۲]: ای والله، شما ای بنی هاشم آرام باشید که پیامبر از ما و از شما است، و ما از این جهت که به شما احتیاج داشته باشیم نزد شما نیامدهایم بلکه کراهت داشتیم که در آنچه مسلمانان بر آن اجتماع کردهاند مخالفتی باشد و در نتیجه کار بین شما و آنان بالا بگیرد. پس به صلاح خود و عموم مردم فکر کنید.
سپس عمر ساکت شد.
📚منبع:
کتاب اسرار آل محمد علیهمالسلام، ح۳
_______پاورقی_______
[۱]. منظورش امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است.
[۲]. در شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید عبارت چنین است: عمر در میان سخن ابوبکر وارد شد و طبق روش خود که خشونت و تهدید ورود و شدت بود گفت... (جملات در متن را گفت)
#وقایع_بعد_از_شهادت_پیامبر
#وقایع_سقیفه_از_لسان_براء_بن_عازب
@sh_hosein
📜 وقایع بعد از شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
📖موضوع: وقایع #سقیفه از لسان براء بن عازب
📌عکسالعمل عباس در مقابل نقشهٔ اصحاب سقیفه:
عباس سخن آغاز کرد و گفت: خداوند تبارك و تعالی محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را -همانطور که گفتی- به پیامبری مبعوث کرد و برای مؤمنین صاحب اختیار قرار داد. اگر این امر خلافت را به عنوان پیامبر طلب نمودهای که حق ما را گرفتهای، و اگر به عنوان مؤمنین طلب نمودهای پس ما هم از مؤمنین هستیم و دربارۀ خلافت تو نظری ندادیم و مورد مشورت و نظر خواهی قرار نگرفتیم، و ما خلافت را برای تو دوست نمیداریم، چراکه ما هم از مؤمنین بودیم و نسبت به تو کراهت داشتیم.
و اما این سخنت که {در این امر خلافت برای من نصیبی قرار دهی}، اگر این امر فقط برای توست آنرا برای خود داشتهباش که ما به تو احتیاجی نداریم، و اگر حق مؤمنین است تو حق نداری به تنهایی در حق آنان حکم نمائی، و اگر حق ما است ما از تو به قسمتی از آن راضی نمیشویم!
و اما سخن تو ای عمر {که پیامبر از ما و از شما است}، پیامبر درختی است که ما به
شاخههای آن و شما همسایگان آن هستید. پس ما از شما به او سزاوارتریم.
و اما آن سخنت که {ما میترسیم کار بین شما و ما بالا بگیرد}، این کاری که شما
انجام دادید آغاز همان اختلاف است. و خدا است که از او کمک خواسته میشود.
سپس از نزد عباس بیرون آمدند.
سپس عباس اشعاری را سرودند
(ادمینکانال: جهت اختصار فقط ترجمه آنرا میآوریم)
گمان نمیکردم این امر خلافت از بنیهاشم و از میان آنان از ابوالحسن (علی بن ابی طالب) منحرف گردد.
آیا او اوّل کسی نیست که به سمت قبله شما نماز خواند؟
آیا او عالمترین مردم به آثار و سنن نیست؟
آیا او قريب العهدترین مردم به پیامبر نیست؟
و آیا او کسی نیست که جبرئیل در غسل و کفن پيامبر كمك او بود؟
کسی که آنچه (از خوبیها) در همۀ مردم است در او وجود دارد ولی آنچه خوبی در اوست در مردم نیست.
چه کسی شما را از او منصرف کرد تا ما هم او را بشناسیم؟
بدانید که این بیعت شما اوّل فتنهها است.
📚منبع:
کتاب اسرار آل محمد علیهمالسلام، ح۳
#وقایع_بعد_از_شهادت_پیامبر
#وقایع_سقیفه_از_لسان_براء_بن_عازب
@sh_hosein