#انحراف در مسیرِ شیعه؛
"اِسماعیلیه، فَطَحیّه و ناووسیه"،
دستپختِ "مُدعیانِ #ولایت_مداری" بود
که ادعای #حکومت_مردم_بر_مردم داشتند!
#ولایت
@sh_hosein
#رنج های ما خصوصی ترین اندام روان ما هستند؛ شایسته نیست آنها را برای هرکسی به نمایش بگذاریم...
@sh_hosein
#پیام_ناشناس
سلام علیکم
زیارتتون قبول باشه
مستند لیوان بین الحرمین واقعا زیباست، و توصیه میکنم کسانی که ندیدند، حتما ببینند.
چند مستند دیگه هم هست ولی متأسفانه ایتا اجازه نمیده و حجمشون زیاده.
هرکجا دوست داشتید منتشر کنید
و برای بنده هم دعا کنید
التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه نمیگن «خاک سرده»؟
پس چرا «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً»؟
@sh_hosein
تلاش میکنی برسی بهش
با ذوق، با ذوق، با ذوق...
بعد که رسیدی بهش میگی:
خب همین بود؟ تهش...
عادی میشه برات
«کل #دنیا اینه...»
ذوقی برای #عادت... 🌱
@sh_hosein
✍ شیخ جعفر مجتهدی(ره):
گریه بر امام حسین علیهالسلام سِرّالاسرار عالم معناست.
هر چه میخواهید، در خانه ی امام حسین علیهالسلام است؛ همه چیز را از آن حضرت بخواهید که نزدیکترین راه تقرب الهی، توسل به آن بزرگوار است.
ما با گفتن یک یا علی به نبرد اهریمن میرویم و با نام مبارک آقا امام حسین علیهالسلام کمر شیطان را میشکنیم.
🌱کتاب لاله ای از ملکوت، جلد چهارم
#امام_حسین علیه السلام
#عارفانه
@sh_hosein
#مقبل_کاشانی شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده.
هر وقت سایر افراد کربلا میرفتن اشک حسرت میریخته وآرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته.
یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا.
ادامه دارد...
@sh_hosein
در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن.
یک عده از افراد بر میگردن کاشان.
یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن.
اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری. از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده.
دلش هوای #امام_حسین علیه السلام رو داشت.
با خودش می گفت: یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه.
همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه.
ادامه دارد...
@sh_hosein
چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرم از راه رسید.
مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد...
همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرف شده به #کربلا و وارد صحن شد.
خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن.
ادامه دارد...
@sh_hosein
مقبل میگه:
با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند.
یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا و خدیجه کبری و آسیه و هاجر و ساره (سلاماللهعلیهم) و عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند. چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت.
پرسیدم توکیستی؟
گفت: من از فرشتگان حافّین هستم، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم.
در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود...
ادامه دارد...
@sh_hosein
از او راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم.
گفت: پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (علیهالسلام) آمده اند.
مقبل میگه: حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به #محتشم_کاشانی بگویید بیاید.
ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت.
حضرت میفرمود: برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود.
حضرت فرمود: ای محتشم امشب شب عاشوراست، از آن اشعار جانسوزت بخوان
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش.
ادامه دارد...
@sh_hosein
شین حا الف...🇮🇷🇵🇸🇱🇧
از او راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم. گفت: پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید ال
اشعاری که محتشم خواند:
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
ادامه دارد...
@sh_hosein
شین حا الف...🇮🇷🇵🇸🇱🇧
اشعاری که محتشم خواند: کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر
اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد…
حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود:
ای پدران من! ای عزیزان! ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند.
سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان.
محتشم ادامه داد:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
ادامه دارد...
@sh_hosein
در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید.
محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده.
محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله:
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
ادامه دارد...
@sh_hosein
با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند.
و ملکی این شعر محتشم را میخواند:
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد.
ادامه دارد...
@sh_hosein
شین حا الف...🇮🇷🇵🇸🇱🇧
با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند. و ملکی
پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عبای خود را بر دوش #محتشم_کاشانی انداخت...
ادامه دارد...
@sh_hosein
مقبل میگوید: من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان.
هر چه انتظار کشیدم نفرمود.
مأیوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل! فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند.
ادامه دارد...
@sh_hosein
مقبل گوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من نفرمود برو بالاتر.
فهمیدم مقام #محتشم_کاشانی از من خیلی بالاتر است.
شروع کردم به خواندن اشعارم:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پا ز رکاب آن خلاصه ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
ادامه دارد...
@sh_hosein
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت:
مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها
غش کرد.
مقبل گوید: از منبر فرود آمدم و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود.
ناگهان امام حسین علیه السلام را در همان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد:
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد.
ادامه دارد...
@sh_hosein
مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم.
فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت #کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.
تمام.
@sh_hosein
اللهم ارزقنا توفیق زیارة الحسین علیهالسلام فی الدنيا و شفاعة الحسین علیهالسلام فی الآخره...
مبادا این #دنیا را آنقدر جدی بگیری که آخرتت را فراموش کنی!
دنیا به مثل شیشهای میماند که یكدفعه میبینی از دستت افتاد و شکست.
#شهید_مهدی_باکری
#شهیدانه
@sh_hosein