یه روز یکی از رزمنده ها دیر به صبحگاه رسید ، فرمانده برای اینکه رزمنده ی بسیجی رو تنبیه کنه گفت : باید در دو دقیقه ۱۵۰ تا صلوات بفرستی😯😆
بسیجی دید نمیشه ولی کم نیاورد رو کرد به گردان و گفت : کل گرداااان صلواااات
کل گردان که ۴۰۰ نفر بودن صلوات فرستادن 😆
بسیجی رو به فرمانده گفت ۱۵۰ تاش مال امروز بقیش مال فردا😂
#طنز
💠به کانال معرفت شناسی خوش آمدید
@sh_marefat
@sh_marefat
شاگرد شوفر
وقتـی یـک شـاگرد شـوفر، مکبـر نـماز شـود، بهـتر از ایـن نمیشـود... یـه روز حـاج آقـا رفـت بـه رکـوع، هـر ذکـر و آیـهای بلـد بـود خوانـد تـا کسـی از نمـاز جماعت محـروم نمانـد. فریـبرز هـم چشـم هایـش را دوختـه بـود بـه تـه سـالن و هـر کسـی وارد میشـد بـه جـای او یااللـه میگفـت. بـرای لحظاتـی کسـی وارد نشـد، فریبـرز بلنـد گفـت:
یااللـه نبـود... حـاج آقـا بزن بریـم !!... 😂
#طنز
💠به کانال معرفت شناسی خوش آمدید
@sh_marefat
@sh_marefat
🌸اشتهای عینکی
بعضی از بچهها خیلی بیمیل غذا میخوردند كسی كه آنها را نمیشناخت فكر میكرد بیمار هستند، به قول معروف، خوردن را زیاد جدی نمیگرفتند و هر وقت كسی ازآنها میپرسید:«چرادرست غذا نمیخوری؟ میگفت : برادر اشتهایم عینكی شده» یعنی چیزی نمانده تا كور شود.
#طنز
💠به کانال معرفت شناسی خوش آمدید
@sh_marefat
@sh_marefat
🌸این آب همان کمپوت هاست
بیچاره تدارکاتچی ها!
از شوخی های بچه ها لحظه ای در امان نبودند. امان از وقـتی کـه یکی از این برادرها مجروح می شد یا اتفاقی برایش می افتاد. هرکس از راه می رسید چیزی می گفت
از قبیل: اینا خون نیست؛ می دونی چیه؟ دیگری حرفش را تکمیل می کرد که: معلومه؛ آب کمپوت های آلبالو و گیلاسه که خودشون می خوردند و به ما نـمی دادند! و سومی: دیدید از کجاتون در اومد. چقدر بگیم حـق وناحق نکنید!
مـجروح با آن حال نزار نه می توانست بخندد نه می توانست گریه کند.
#طنز
💠به کانال معرفت شناسی خوش آمدید
@sh_marefat
@sh_marefat