eitaa logo
هیات شباب الزهرا (سلام‌الله‌علیها)
2.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
باسمه تعالی 📌کانال رسمی هیئت خواهران شباب الزهرا(سلام الله علیها) 📌این کانال زیر نظر شخص خانم شمشیری واقع در تهران_شهرری می باشد. ارتباط با ما: @adminshababozahra1
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 شجاعت قابل تحسین حضرت سکینه سلام الله ⬇️ مورّخ شهیر، غیاث الدّین میرخواند در کتاب حبیب السّیر می گوید: «حضرت دختر امام حسین علیه السلام را به خاطر ظاهری و باطنی و حسن ، گفته اند. » دختر امام حسین علیه السلام از قابل تحسین برخوردار بود. وی در برابر ظالمان سکوت نمی کرد و به انجام تکالیف الهی همّت می گمارد. او از هیاهوی تبلیغاتی هراسی به دل راه نمی داد و با صلابت فاطمی دشمن را خوار و رسوا می نمود، با دلیل و منطق سخن می گفت و حقّانیّت خویش را به اثبات می رساند. ⬅️ روزهای ، خالد بن عبدالملک ، بر می رفت و به از علیه السلام می پرداخت؛ این خبر به حضرت سکینه علیها السلام رسید، وی همراه خدمتگزارانش نزد خالد می آمد و در مقابلش ایستاده و او را و می کرد. نگهبانان خالد آزار رساندن به سکینه را ؛ اما همراهانش را اذیّت کرده و آسیب می رساندند. در مجلسی که مروان، امیرمؤمنان علیه السلام را نمود، با ، و را لعنت کرد. دختر عثمان که در جلسه حاضر بود، رو به سکینه کرد و گفت: من دختر شهیدم! سکینه علیها السلام کرد و آنگاه که صدا به بلند کرد و به عبارت: « اشهد انّ » رسید ، خطاب به دختر عثمان فرمود : 🔹 این ، است یا پدر تو؟ دختر عثمان گشت و گفت: «لافخر علیکم ابداً؛ من دیگر به شما نخواهم کرد.»(۱) 👌 عظمت مقام و فصاحت و بلاغت کلام حضرت سکینه ، به کسی اجازه گستاخی و توهین نمی داد و همگان را سرجای خود می نشاند. همان طوری که سخن گفتن عمّه اش علیها السلام بر دهان و مهر سکوت زد و آنان را به حیرت واداشت. 📗 (۱) تراجم سیّدات بنت النّبوّه ، ص ۱۵۷. اللهم صل علی امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام ↬🍃🆔 @shababozahra ─┅─═🍃🌹🍃═─┅─
💠تنها حاجت دختر امام حسین علیه السلام ✅یکی از اصحاب رسول الله به نام "سهل‌بن‌سعد" نقل می‌کند: وارد شام شدم و دیدم مردم جشن با شکوهی گرفته‌اند. پرسیدم: ((امروز که عید نیست! چرا چنین جشنی گرفته‌اید؟)) پاسخ دادند: ((سر حسین ، فرزند رسول‌الله را از کوفه به شام هدیه می‌آورند.)) گفتم: ((شگفتا ! سر فرزند رسول الله را می‌آورند و شادمانی می‌کنید!؟)) یک کاروان از دروازه ساعات دمشق وارد شد. سری که شباهت بسیاری به رسول‌الله داشت را بر نیزه دیدم. پشت سر نیزه‌دار نیز اهل‌بیت حسین، بر شتران عریان نشسته بودند. نزدیک کاروان رفتم و از یکی از بانوان پرسیدم: ((نام تو چیست؟)) پاسخ داد: ( ، دختر حسین) گفتم : ((من از یاران جدّت؛ رسول‌خدا تو هستم. هر حاجتی داری بگو انجام دهم.)) دخت حسین فرمود : ((فقط به کسی که سر پدرم را بر نیزه دارد بگو کمی جلوتر برود تا مردم مشغول دیدن سر او شوند و ما را نبینند! ما رسول‌الله هستیم.)) نزد سربازی که سر حسین را بر نیزه داشت رفتم و گفتم: ((به تو چهارصد درهم می دهم ، فقط کمی جلوتر از اهل‌بیت حسین حرکت کن.)) نیزه دار هم قبول کرد و جلوتر رفت. 📚ترجمه مقتل خوارزمی ، صفحه ۲۶۰ ↬🍃🆔 @shababozahra ─┅─═🍃🌹🍃═─┅─