💠 شجاعت قابل تحسین حضرت سکینه سلام الله
⬇️ مورّخ شهیر، غیاث الدّین میرخواند در کتاب حبیب السّیر می گوید:
«حضرت #سکینه دختر امام حسین علیه السلام را به خاطر #جمال ظاهری و #کمال باطنی و حسن #خلق ، #عقیلة_القریش گفته اند. »
دختر امام حسین علیه السلام از #شجاعتی قابل تحسین برخوردار بود. وی در برابر ظالمان سکوت نمی کرد و به انجام تکالیف الهی همّت می گمارد. او از هیاهوی تبلیغاتی هراسی به دل راه نمی داد و با صلابت فاطمی دشمن را خوار و رسوا می نمود، با دلیل و منطق سخن می گفت و حقّانیّت خویش را به اثبات می رساند.
⬅️ روزهای #جمعه ، خالد بن عبدالملک ، بر #بالای_منبر می رفت و به #بدگویی از #علی علیه السلام می پرداخت؛ این خبر به حضرت سکینه علیها السلام رسید، وی همراه خدمتگزارانش نزد خالد می آمد و در مقابلش ایستاده و او را #سبّ و #لعن می کرد.
نگهبانان خالد #جرأت آزار رساندن به سکینه را #نداشتند؛ اما همراهانش را اذیّت کرده و آسیب می رساندند. در مجلسی که مروان، امیرمؤمنان علیه السلام را #سب نمود، با #شهامت ، #او و #اجدادش را لعنت کرد.
دختر عثمان که در جلسه حاضر بود، رو به سکینه کرد و گفت: من دختر شهیدم!
سکینه علیها السلام #سکوت کرد و آنگاه که #مؤذّن صدا به #اذان بلند کرد و به عبارت: « اشهد انّ #محمّداً_رسول_الله » رسید ، خطاب به دختر عثمان فرمود :
🔹 این ، #پدر_من است یا پدر تو؟
دختر عثمان #شرمسار گشت و گفت: «لافخر علیکم ابداً؛
من دیگر #هرگز به شما #فخر نخواهم کرد.»(۱)
👌 عظمت مقام و فصاحت و بلاغت کلام حضرت سکینه ، به کسی اجازه گستاخی و توهین نمی داد و همگان را سرجای خود می نشاند. همان طوری که سخن گفتن عمّه اش #زینب علیها السلام بر دهان #کوفیانِ_بی_غیرت و #بی_وفا مهر سکوت زد و آنان را به حیرت واداشت.
📗 (۱) تراجم سیّدات بنت النّبوّه ، ص ۱۵۷.
اللهم صل علی امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام
↬🍃🆔 @shababozahra
─┅─═🍃🌹🍃═─┅─
💠تنها حاجت دختر امام حسین علیه السلام
✅یکی از اصحاب رسول الله به نام "سهلبنسعد" نقل میکند:
وارد شام شدم و دیدم مردم جشن با شکوهی گرفتهاند.
پرسیدم:
((امروز که عید نیست! چرا چنین جشنی گرفتهاید؟))
پاسخ دادند:
((سر حسین ، فرزند رسولالله را از کوفه به شام هدیه میآورند.))
گفتم:
((شگفتا ! سر فرزند رسول الله را میآورند و شادمانی میکنید!؟))
یک کاروان از دروازه ساعات دمشق وارد شد. سری که شباهت بسیاری به رسولالله داشت را بر نیزه دیدم. پشت سر نیزهدار نیز اهلبیت حسین، بر شتران عریان نشسته بودند.
نزدیک کاروان رفتم و از یکی از بانوان پرسیدم:
((نام تو چیست؟))
پاسخ داد:
( #سکینه ، دختر حسین)
گفتم :
((من از یاران جدّت؛ رسولخدا تو هستم. هر حاجتی داری بگو انجام دهم.))
دخت حسین فرمود :
((فقط به کسی که سر پدرم را بر نیزه دارد بگو کمی جلوتر برود تا مردم مشغول دیدن سر او شوند و ما را نبینند! ما #محارم رسولالله هستیم.))
نزد سربازی که سر حسین را بر نیزه داشت رفتم و گفتم:
((به تو چهارصد درهم می دهم ، فقط کمی جلوتر از اهلبیت حسین حرکت کن.))
نیزه دار هم قبول کرد و جلوتر رفت.
📚ترجمه مقتل خوارزمی ، صفحه ۲۶۰
↬🍃🆔 @shababozahra
─┅─═🍃🌹🍃═─┅─