↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🥀•
_ سلام به شما
چی بگم از اون صبح
اون صبح ... که برام به اندازه یک عمر تموم شد.
من هر دو خانواده هام یعنی هم از طرف پدری و هم از طرف مادری اکثرا همه ضد انقلابین اون روز یادم میاد همشون فقط میخندیدن و من فقط مات و مبهوت خبر بودم چقدر سخت بود واقعا.
[بینام]
#خاطرات 🌿
@Shabahengam
--------------------------
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🥀•
_ سلام علیکم
شب جمعه بود و رفتیم مسجد المصطفی دعای کمیل حاج میرزا محمدی
دعا که تموم شد حاجی روضه پایانی رو خوندن و چراغای مسجد که روشن شد گوشیم رو روشن کردم تلگرام رو چک کردم یهویی چشمم خورد به یکی از کانالای خبری
که خودروی حامل فرماندهان مقاومت مورد حمله بالگرد های آمریکایی قرار گرفت...
خلاصه تو مسجد غوغایی بپا شد ...😭😭
همه دربه در و دنبال تکذیبیه خبر بودن...🤦♂
حاج میرزا که شنید سریع یه تماس گرفتن دقیق نمیدونم با کی ولی معلوم بود از فرماندهان سپاه بودند...
که یک دفعه حاجی گوشی رو گذاشت روی میز و گفت چراغا رو خاموش کنید
دقیقا تا ده دقیقه بعد از اذان صبح روضه حضرت عباس رو خوندن و مسجد داشت منفجر میشد...
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ...😭😭
همه انگار خبر فوت یکی از عزیزانشون رو شنیده بودند...
الان که دارم این متن رو مینویسیم اشک و بغض امانم را بریده اما خب ای کاش اون روز یک خواب و رویا بود ولی حیف که نبود...
اون روز از قم به تهران که خواستم برگردم واقعا نمیدونم چطوری اومدم
الان بعد از سه سال نمیدونم با سواری اومدم یا اتوبوس ...
اصلا یادم نیست آنقدر که حالم داغون بود...😭
[سید]
#خاطرات 🌿
@Shabahengam
--------------------------
هدایت شده از هیئتاُمِّاَبیھــٰا
🥀•
_ ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...
علمدار نیامد... علمدار نیامد...
علمدار نیامد... علمدار نیامد...
''صدای زمزمه جمعیت، بوی عود،
صدای زجه و گریه مردم...'' #بغض🥀
هدایت شده از هیئتاُمِّاَبیھــٰا
🥀•
+ سه سال پیش اینموقع دیگه همهچیز تموم شده بود و منِ غافل همچنان خواب بودم...
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🥀•
_ سلام علیکم
اون شب دقیقاً همون ساعت داداشم منزل ما بود و ما الکی خوابمون نمیبرد و بغض داشتیم!!
داشتیم عکسهای جنایت اهواز رو میدیدیم که یک بچه ۵ ساله شهید شده بود، بعد داداشم با افتخار گفت حاج قاسم سلیمانی رفت جمعشون کرد پدرشونو درآورد…
انقدر بعض الکی داشتیم که هی اشکمون در میمد، آخرش برادرم یک روضه خوند و ما مفصل گریه کردیم، ولی باز هم خالی نشدیم! بعداز اذان با همون حال خوابیدیم، ساعت ۷ صبح با صدای فریاد برادرم پریدم! دوستش بهش زنگ زده بود و خبر رو گفته بود… گوشی رو پرت کرده بود زمین، داد میزد و گریه میکرد…
تازه دلیل بغض دیشبمونو فهمیدیم!
خلاصه نتونستیم تو خونه بمونیم، پاشدیم رفتیم حرم که دیدم مردم خودجوش جمع شدند حرم شعار میدند… تا مصلی راهپیمایی کردیم و بعداز نماز جمعه هم تا حرم راهپیمایی کردیم.
تا همین الآن هنوز داغش سرد نشده چون هنوز انتقامش گرفته نشده…
[بی نام]
#خاطرات 🌿
@Shabahengam
--------------------------
↷⸤ شَبــٰــــــــhengamــــــ⸣ 🌙
🥀•
_ساعت حدود ۲:۰۰ نیمه شب بود که ناگهان با صدای ناله پدرم از خواب پریدم!
خیلی ترسیده بودم!
سراسیمه رو به ایشون کردم و جویای احوال شدم؛ که گفتن حاج قاسم سلیمانی رو ترور کردن!
حاجی رو نمیشناختم! فقط چند باری اسمشونو شنیده بودم؛ اما انگار اون لحظه دنیا روی سرم آوار شد! بغضی گلومو میفشرد و اشکم جاری شد و بی اختیار گفتم:«وای من!»
عجیب بود!
تا اون شب، حاجی رو نمیشناختم اما انگار یتیم شده بودم!
جالب تر اینکه این فقط احساس من نبود!
از اون لحظه به بعد هرزمان درباره فرمانده می دیدم یا میشنیدم ، ابر بهار میشدم!
هرچه بیشتر میشناختم، بیشتر میشکستم!
هر لحظه بیشتر حس میکردم پدرم رو از دست دادم!
این درد هر روز سخت تر میشد! و میشود!
فراموش نشدنی است!💔
بعد حاجی،یک ایران یتیم شد!🍂
[فرزند ایران]🍃
#خاطرات 🌿
@Shabahengam
--------------------------
_چه زیبا فرمودند حاج قاسم
باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم ! آنکس که باید ببیند میبیند.... (:
.🥀•
#حاجی
@Shabahengam
--------------------------
[🕊🌙]↷
#تـلنگرانہ
_فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست
•باید زندگیمان،نگاهمان،رفاقتمان،لقمه هایمان
•بوی شهدا بدهد ᥫ᭡ֶָ֢
"شهیدسیدحمیدطباطباییمهر"
@Shabahengam
--------------------------
[🕊🌙]↷
ஐ.•°
_ قیامُ الّلیلِ ... نورٌ فی القلبِ.
نمـازِشب،باعـث نورانیّـتِכݪاســت.
[التهجُّد|ص184]
❀°•.
+ امشـب هرڪے خوند،
التماس دعـــــا🌷
@Shabahengam
--------------------------