⸤ 🌙 ⸣ ↷ _ سلام طاعات قبول 💫⚘ نیم ساعت پیش همسرم رفته بود میوه فروشی سر کوچه .پشت دخل میوه فروش داشته غذا می‌خورده...همسرم بهش گفته آقا در ملا عام روزه خواری میکنی؟؟!!! میگه میوه فروش سریع بساطِ غذاش و جمع کرد و با دستپاچگی گفت ببخشید. این اولین امر به معروف همسر بنده س ...من هیچ وقت بهش نگفتم برو تذکر بده ولی چون دیده هیج جا من بی تفاوت نیستم یه جوری براش انگار الگو شده که نباید سکوت کنه ... [#ارسالی از اعضاء کانال] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam

⸤ 🌙 ⸣ ↷ + دوستان پیام های امروز مختص هیئتمونه. خیلی براشون زحمت کشیده شده و کپی از مطالب و ایده جایز نیست🌿 لطفاً حق نشر رعایت بشه! صوت هارو با هندزفری گوش بدید🌱 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Shabahengam

🌙❥ঊ + سلام رفقای شباهنگامی! در جریانید کــــــــــــــــــــه امشب، راس ساعت 20 مراسم داریم؟ امشــــــــــب قراره دلامون رو راهی حـــــرم آقاجـــــــانمون امیــــــــــرالمومنیــــــــــن جان امــــــــــام علــــــــــی علیه‌السلام کنیــــــم. تیم شباهنگام واسه همتون بلیط نجف گرفته که دلــــــــــــــــــــاتون رو راهی کنیـــد و غربت رو تا قربت طی کنید... ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎

🌙❥ঊ + فقط کافیه الآن فکر کنید تو فرودگاهید و قراره تا دقایقی دیگه سوار هواپیما بشید. چشماتون رو ببیندید و از ته دل چند بار این ذکر زیبا رو زمزمه کنید. "السلام علیک یا امیر المومنین"

🌙❥ঊ + بریم سوار شیم...

🌙❥ঊ + یه سری از همسفرا از حالا حال و هوای زیــــــــــــــــــــارت گرفتنـــــد بــــه خودشـــــون... یه‌عده مفتایح‌در دست دارند و یه‌عده هم زیرلب ذکر می‌گند. دل تو دلمون نیست و همه بی‌تابیم. یکم که می‌گذره، خلبــــان اعلام می‌کنه که؛"الان تو آسمون نجفیم" و مــــــــــا از پنجــــــــــــــــــــره‌ی هواپیمــــــــــا، آسمون مه گرفته نجــــــــــف رو می‌بینیم و دلمون پر میشه از عشق و غم... [#بغض🥀]

🌙❥ঊ + بر فراز آسمان عراق...

🌙❥ঊ + پرواز خوبی بود! الآن تو فرودگاهیم و یکم طول میکشه تا ماشیـــــــنا رو هماهنـــــــــــــــگ کنیـــــم. با هــــر زحمتـــــی که بـــــود ماشیــــــــــن هماهنگ میشه و همه سوار می‌شیم و میریم به سمت حرم حضرت امیر.♥️

🌙❥ঊ + یکی از همسفرا بلند داد میزنه: " سلامتی آقا امام زمان صلوااات.." ‌[و صدای صلوات جمعیت]

🌙❥ঊ + تو مسیریم... راننـــده بــــــــــه خــــــاطر مسافرای ایرانیش مداحی حیدر حیدر با صــــــــــدای حاج محمود رو گذاشته!

🌙❥ঊ + حالا دیگه تقریبا نزدیک حرمیم! یکم پیاده روی داریم...

🌙❥ঊ + یکی از بچه هــــــــا شـروع می‌کنه بــــــــــه مـــــنــــــــــاجـــــــــــــــــات خــــــــــونــــــــــدن... "خیابون هـــا و کوچه هـــارو به شــــــــــوق دیــــــدار شمــــــــــا قـدم میزنیم آقــــــــــا... حواسمون هست که اینجــــا کجاست... حواسمون هست که یه شبی حسنین، آقام ابالفضل و زینبیــن با چه حالی بـه خواست شما، پیکر نورانی پدرشون رو به خــــــاک این سرزمیــن سپردند و ..." یا ابالحسن....

🌙❥ঊ + دیگہ رسیدیم...

🌙❥ঊ + قبل از ورود به داخل حرم، مقداری آب از حرم ساقی کوثر بنوشیم!

🌙❥ঊ + بریم زیارت... و بعـــــدش همــــه به قصد رسیـــــدگی به امـــــورات دنـیـــــوی متــفـــــرق مـی‌شیـــــم. وعـده مـا همیـن جمع ، همیـن حوالـی و در همین سفر دلی و معنوی ساعت 20. [برای زیارت مجازی لطفا کلیک کنید]

+ گوش شنوا برای صحبت های شما خوبان http://payamenashenas.ir/Shabahengam

🌙❥ঊ + اینجاست خانه پدری... [#بغض🥀]

🌙❥ঊ + همسفرا...بچه های کاروان ام‌ابیها! دیگه بریم به کارامون برسیم. حواسمون باشه اصلا گناه نکنیماااا. راس ساعت قرار سر قرار حاضر باشید! ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌قــــــــــرارمون‌یــــــــــادت‌نره

🌙❥ঊ _ تنها به چاه باید از این درد گریه کرد این درد را که قاتل او روزه دار بود.

🌙❥ঊ _ امشب دعای بچه یتیمانش از خداست: کاش این نمازِ صبحِ علی (ع) را قضا کنی.

🌙❥ঊ + هم‌سفرا...کاروانیای ام‌ابیها! لطفا باهم سینه بزنیم و همـــــــــراه با مداح تکرار کنید.الهی که بعد مرگمون #حضرت_پدر این دستامونـــو بگیـــــرند!

🌙❥ঊ + این روضه ها رو با حال خوش معنوی بخونید. یه جوری بخونید که حق این روضه های مکتوب ادا بشه. تو این شبهای آخر هر شب مهمان یکی از فرزندانش بود، شب نوزدهم روایته مهمان دخترش ام کلثوم بود. برای افطار سفره رو پهن کرد، نان و نمک و شیر، حضرت فرمود دخترم کجا دیدی بابای تو سر یک سفره دو نوع غذا بخوره، اومد نمک رو برداره، فرمود شیر رو بردار، چند لقمه ای نان و نمک خورد و مشغول نماز و عبادت شد. اما امشب انگار حال مولا فرق می کنه، مدام به آسمان خیره میشه، اضطراب در چهره مولا نمایانه. ام کلثوم صدا زد بابا چرا حالت امشب پریشانه… فرمود دخترم؛ من تمام عمر را در صحنه های کارزار و معرکه های سخت گذرانده ام. با پهلوانان و مبارزان بزرگ عرب مبارزه کردم، یک تنه به صف دشمن حمله می بردم. دشمن رو به خاک و خون کشانده ام، اما امشب دیدار حق نزدیکه، بخدا قسم امشب همون شبی که به من وعده داده شده، بالاخره آن شب هولناک به پایان رسید، نزدیک سحر مولا روانه مسجد شد. ام کلثوم از گفتار حضرت پریشان شد و صدا زد پس خوبه تنها نروی … آقا فرمود اگه بلای زمینی باشه به تنهایی بر دفع آن قادرم، اما اگر قضای آسمانی و خواسته خدا باشه تسلیم آن هستم… رفت... آقا وارد مسجد شد ، یک یک همه خوابیده های در مسجد رو بیدار کرد. حتی اون ملعونم بیدار کرد، اشاره کرد به آقا وارد مسجد شد ، یک یک همه خوابیده های در مسجد رو بیدار کرد ، میخواد بگه آی کسایی که اومدید مسجد ، علی بیدارتون کرده ، یا بر حق علی می جنگید یا با علی هستید ... یا با عملت شمشیر به علی میزنی ... همه خواب ها رو بیدار کرد ، حتی اون ملعونم بیدار کرد ، اشاره کرد به رو نخواب که این خواب شیاطینه ، خوابیده بود تا شمشیر معلوم نشد ، آقا رو نخواب که این خواب شیاطینه. ملعون به رو خوابیده بود تا شمشیر معلوم نشه. بالای ماذنه اذان صبح را گفت، آخرین اذانش… الله اکبر الله اکبر… آخ قربون اذون گفتنت یا علی … یه جماعت شیعه حاضره همه هست و نیستشو بده تا یه بار...فقط یه بار.. اذان گفتنت رو بشنوه!!! [#بغض🥀]

🌙❥ঊ _ ضربت ابن ملجم ، فرق مبارک آن حضرت را تا پیشانی و محل سجده شکافت. وقتی آن ضربت بر سر امام علیه السلام وارد آمد، آن حضرت هیچ گونه اظهار دردی نکردند و آهی نکشیدند و صبر به خرج داده‌وخرسندی و رضای خداوند را در نظر گرفتند و با صورت به زمین افتادند. [ودر خون خود غلتیدند ] در حالی که احدی نزد ایشان نبود ؛ و در آن حال فرمودند : ‌[ بسم‌الله‌وبالله‌وعلی‌ملةرسول‌الله. فزت‌برب‌الکعبه.]

🌙❥ঊ + از عمق وجود می‌سوزم هربار که اینو می‌شنوم

🌙❥ঊ _ ساقیا در سجده هم جام شهادت میزنی اولین مستی که می خوانی تشهد در سجود.