+ روضه مینویسم براتون...
شما با حس و حال خوشی که لایق روضه ست بخونید...
اومد جلوی خیمه بچه ها رو صدا زد، سکینه رو صدا زد...
هشتادو چهار زن و بچه، همه از خیمه بیرون اومدند دور #امام_حسین علیهالسلام رو گرفتند.
سکینه داره حال بابا رو میبینه...
زینب داره حال برادر رو میبینه... گریه میکنه.
فرمود: خواهرم! جدم، پدرم، مادرم، برادرم از دنیا رفتند تو در مصیبت آنها صبر کردی، دوست دارم که در مصیبت من هم صبر کنی.
صدا زد: حسینم همه رفتند ولی دلم به تو خوش بود!
همه رو امر به صبر کرد، خواهر رو آرام کرد، سکینه رو آرام کرد.
اومد خیمه امام سجاد، سر مبارک امام چهارم رو به دامن گرفت تا چشمش به رخسار پدر افتاد از اصحاب سؤال کرد: بابا! اَینَ بریر؟ اَینَ زهیر؟
فرمود: پسرم شهید شدند.
بابا عمویم عباس چه شد؟
فرمود :«قَد قُتِلَ» کشته شد .
یه وقت صدا زد: بابا اَینَ اَخی علی؟ برادرم علی اکبر چه شد؟
دیگه حضرت جواب رو با کنایه داد... فرمود: پسرم دیگر این زن و بچه غیر من و تو محرمی ندارند...🥀
[#اشک]
شباهنگام