⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
#قاب_دلتنگے ♥️|•° #تقدیمبهمادرانسرزمینم 💚 #قسمتچهارم 🌱 " بیـ...ـب!!! " صدای اِف اِف قدیمی خانه
#قاب_دلتنگے ♥️|•°
#تقدیمبهمادرانسرزمینم 💚
#قسمتپنجم 🌱
نگران است!
نکند پسرش در لحظه ی اول او را نشناسد؟ مجتبی برگشته، درست زمانی که گرد پیری بر چهره ی مادر نشسته و حالا ظاهرش پیرتر از چیزی است که باید باشد.
ناراحتی فرزند برای مادر کم چیزی نیست، آن هم برای مادری که سال ها چشم انتظار بوده.
توجهی به اطراف... ندارد!
توجهی به قطرات باران روی موزاییک های کرم رنگ حیاط... ندارد!
توجهی به سیبی که از شاخه ی درخت رها می شود و تا کنار حوض قل می خورد... ندارد!
توجهی به حالش... ندارد!
و نمی داند چگونه خود را به در می رساند!
دستش به سمت قفل پشت در کشیده می شود و زبانه رها...
توجهی به لحن پر شوقِ بیانش... ندارد!
و اشک هایی که با قطرات ریز باران آمیخته می شود، از کنترلش خارج است...
+مجتبی؟؟!
نگاهش در چشمان پسر رو به رو فرو می رود...
چادر در مشتش فشرده می شود...
و در یک آن تمام ذوقش بر سرش فرو می ریزد...
قلبش؟! ... کند می زند!
کوچه در چشمان بی فروغش چرخ می خورد و چرخ می خورد چرخ می خورد...
و او جایی در کنار در تکیه اش را به دیوار می دهد و تا زمین سر می خورد.
مجتبی بود، اما مجتبی ی او... نه!
پسر همسایه برایش کاسه ای آش آورده بود.
مجتبی، مجتبی نبود!
باید مادر باشی تا حالش را درک کنی... مادری منتظر.!
🌷" قطره ای از دریای دلتنگی های مادر شهید مجتبی کاویانی.🌹(بااندکی تغییر)
شادی روح شهید و مادرش صلوات. "🌷
#پایان ✅
🖋• #هیثم
#ڪپیفقطباذڪرنامنویسنده❌
@Shabahengam