eitaa logo
ختوم و اذکار مجرب
169 دنبال‌کننده
267 عکس
73 ویدیو
55 فایل
انواع دعاها و ختوم مجرب دعاهای ازدواج رزق ثروت حاجت شفای بیمار ذکر کانال مختص انواع ختوم و اذکار مجرب @shabejomeh کانال مختص نمازهای حاجت و رزق و روزی و توسل @hajatha کانال مختص دعاهای رزق و روزی و ثروت @doaservat
مشاهده در ایتا
دانلود
ختم مجرب برای دفع ظلم ظالم و حاکم شیخ بهایی می گوید : از مجرباتی که برای حفظ از سلطان یا ظالم است این است که 5 دانه سنگ ریزه را می گیری و بر هر یک یکی از حروف کهیعص ( کاف ، ها ، یا ، عین ، صاد ) را می گویی . سپس سنگ اولی را به طرف راست پرت می کنی و می گویی : قَولُه و سنگ دومی را به طرف چپ پرتاپ می کنی و می گویی : اَلحَق و سومی را به به پشت سر می اندازی و می گویی : وَلَهُ و چهارمی را به جلو می اندازی و می گویی : اَلمُلکُ ✅ و سنگ پنجمی را در عمامه یا کلاه می گذاری و می گویی : کهیعص حمعسق ( کاف ها یا عین صاد حا میم عین سین قاف ) اَمسِک عَلَیکَ لِسانَکَ یا فلان بن فلان ( به جای فلان بن فلان اسم ظالم یا سلطان و پدرش را می گویی ) بِحَقِّ الاسمِ الاَعظَمِ منبع : مخلاة ص 308 شماره 19
ختم جهت دفع شیطان و ظلم سلطان ار حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است : ✅ قرائت سوره مبارکه ممتحنه به جهت دفع شیطان و ظلم سلطان ✅ اگر 5 بار با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن خوانده شود بسیار موثر است و البته دفع ظلم می نماید منبع : خواص آیات قرآن کریم ص 171 و 172 انتقام از و گرفتن حق و رفتن پیش ظالم و آیات قرآن مجید
ختم جهت ایمنی از شر حاکم و ظالم از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است : در وقت رفتن نزد ملوک هر کس با ایمان سه بار سوره مبارکه علق را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بخواند از شر آن ایمن گردد منبع : خواص آیات قرآن کریم ص 213 و 214 انتقام از ظالم و گرفتن حق و رفتن پیش و
دعا برای رفع آزار و اذیت یک فرد يـعـقـوب بـن سـالم گـويـد: خـدمـت حـضـرت صـادق (ع ) بـودم پـس عـلاء بـن كـامـل بـه آن حـضـرت عرض كرد: همانا فلان كس به من (آزار) مى كند (و هر چه خواهد) مى كند؟ اگر صلاح مى دانيد بدرگاه خداى عزوجل بر او نفرين كنيد؟ فرمود: اين از ضعف (و ناتوانى ) تو است بگو: اللَّهُمَّ إِنَّكَ تـَكْفِي مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَا يَكْفِي مِنْكَ شَيْءٌ فَاكْفِنِي أَمْرَ فُلَانٍ بِمَ شِئْتَ وَ كَيْفَ شِئْتَ وَ مِنْ حَيْثُ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ بار خدايا تو از هر چيز كفايت كنى و چيزى از تو كفايت نكند كار فلان كس را درباره من كفايت فرما بدانچه خواهى و هر گونه خواهى و از هر راهى كه و از آنجا كه خواهی منبع : اصول كافى جلد 4 صفحه : 278 رواية 4 : انتقام از و گرفتن حق و رفتن پیش ظالم و ها
دعا براى نجات از ستم ستمگران جعفر بن سليمان گويد: كسى به امام ابى الحسن موسى كاظم عليه السلام گفت ، بعضى از پسرعموها و بستگانم بر من ستم مى كنند، امام فرمود: اين ذكر را صد مرتبه بعد از طلوع آفتاب بگو : مَا شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ أَشْهَدُ وَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ پس اين كار را كرد و از ستم آن ها نجات يافت منبع : بحارالانوار ج 84 ص 357 انتقام از ظالم و گرفتن حق و رفتن پیش و ها
نماز برای رفع شر یک ظالم غسل کرده دو رکعت نماز می خوانی و سپس زانوهایت را برهنه کرده و یکصد بار می گویی : يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا حَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بِرَحْمَتِكَ أَسْتَغِيثُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَغِثْنِي‏ السَّاعَةَ السَّاعَةَ سپس می گویی : أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَلْطُفَ لِي وَ أَنْ تَغْلِبَ لِي وَ أَنْ تَمْكُرَ لِي وَ أَنْ تَخْدَعَ لِي وَ أَنْ تَكِيدَ لِي وَ أَنْ تَكْفِيَنِي مَئُونَةَ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ و به جای فلان بن فلان نام آن ظالم را می بری ان شاء الله از شر آن به تو آسیبی نخواهد رسید منبع : مکارم الاخلاق ص 339 – بحارالانوار ج 88 ص 367 – مستدرک الوسائل ج 6 ص 322   از ظالم و گرفتن حق و رفتن پیش و    نمازها
هرگاه از ستم سلطانی بیمناک می‌شد امام صادق (علیه‌السلام) به این مضمون روایت فرمودند که: جد من علی بن الحسین (علیهماالسلام) می‌گوید: هر کس از ستم یا شدت تجبـّر سلطانی بیمناک باشد، بگوید: اَللّٰهُمَّ احْرُسْنِی بِعَیْنِكَ الَّتِی لاٰتَنٰامُ، وَاکْنُفْنِی بِرُکْنِكَ الَّذِی لاٰیُرَامُ، وَاغْفِرْ بِقُدْرَتِكَ عَلَیَّ فَلاٰ أَهْلَكَنَّ وَأَنْتَ رَجَائِی، فَکَمْ مِنْ نِعْمَةٍ قَدْ أَنْعَمْتَ عَلَیَّ، قَلَّ عِنْدَهَا شُکْرِی، وَکَمْ مِنْ بَلِیَّةٍ ابْتَلَیْتَنِی قَلَّ لَكَ عِنْدَهَا صَبْـرِی . خداوندا مرا نگهبان باش با چشمت که به خواب نرود، و مرا حمایت کن با قدرتت که بدان دستـرسی نباشد، و بیامرز به قدرتت مرا که هلاک نشوم در حالی که تو امید من هستی، و چه بسیار نعمتی که بخشیدی بر من، و سپاسگزاری‌ام در مورد آن اندک شد، و چه بسیار بلایی که مرا بدان مبتلا ساختی، که در مورد آن برای تو صبـرم اندک شد. فَیٰا مَنْ قَلَّ عِنْدَ نِعْمَتِهِ شُکْرِی فَلَمْ یَحْرِمْنِی، وَیٰا مَنْ قَلَّ عِنْدَ نِقْمَتِهِ صَبْـرِی فَلَمْ یَخْذُلْنِی، وَیٰا مَنْ رَآنِی عَلَی الْخَطٰایَا فَلَمْ یَفْضَحْنِی، وَیٰاذَا النَّعْمَاءِ الَّتِی لاٰتُحْصیٰ، وَیٰا ذَاالْاَیَادِی الَّتِی لاٰتَنْقَضیٖ، بِكَ اسْتَدْفِعُ مَکْرُوهَ مٰا اَنَا فِیِه، وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ شَـرِّہِ یٰا اَرْحَمَ الرّٰاحِمِینَ . پس ای آنکه اندک شد هنگام نعمت‌هایش سپاسگزاری‌ام و او مرا محروم نکرد، و ای آنکه اندک شد هنگام آزمودنش شکیبایی‌ام و او مرا وانگذاشت، و ای آنکه مرا بر خطاها دید و مرا رسوا نساخت، و ای دارندۀ نعمت‌هایی که به شمار نیاید، و ای دارندۀ الطافی که پایان نیابد، به تو دوری می‌جویم از بدی آنچه در آن هستم. و به تو پناه می‌برم از شـر آن، ای مهربان‌ترین مهربانان.
 درخواست یاری و دفاع از شر دشمنان مردم به حضـرت علی بن الحسین امام سجاد (علیهماالسلام) نگاه کردند که به قبـر پناه برده بود، و دعا می‌کرد، پس او را بردند نزد مسـرف لعنت اللّٰه که بر او خشم گرفته، و از او و پدرانش بیزاری جسته بود. هنگامی که آن حضـرت را دید که به طرفش می‌آید، به لرزه افتاد و برایش به پا خاست. و او را در کنار خود نشاند و به او گفت: حاجت‌هایت را از من بخواه و آن حضـرت از او طلب نکرد در مورد کسانی که برای کشتـن می‌بردند مگر اینکه شفاعت حضـرت را در مورد آنها پذیرفت. سپس از نزد وی رفت. به حضـرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) گفته شد، شما را دیدیم که لب‌هایت را حرکت می‌دادی، چه چیزی را گفتی؟ حضـرت فرمود: گفتم: اَللّٰهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَمٰا أَظْلَلْنَ، وَالْاَرَضِینَ السَّبْعِ وَمٰا أَقْلَلْنَ، رَبَّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، رَبَّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّٰاهِرِینَ، أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَـرِّہِ، وَأَدْرَأُ بِكَ فیٖ نَحْرِہِ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُؤْتِیَنِی خَیْرَہُ وَتَکْفِیَنِی شَـرَّہُ خداوندا ای پروردگار آسمان‌های هفتگانه و هر چه در سایه افکنده‌اند، و زمین‌های هفتگانه و هر چه بر خود دارند، ای پروردگار عرش عظیم، پروردگار محمد و خاندان پاکش، به تو پناه می‌برم از شـرش، و دفع می‌کنم به تو در گردنش، از تو می‌خواهم که خیرش را به من بدهی، و شـرش را کفایتم کنی. و به مسلم گفته شد که دیدیم این جوان و گذشتگانش را ناسزا می‌گفتی، ولی هنگامی که او را نزد تو آوردند، منزلتش را بالا بردی! گفت: آن امر به اختیارم نبود، قلب من از وی پر از هراس گردید
درخواست ایمنی یافتـن از ترس و رهایی از هلاکت درخواست ایمنی یافتـن از ترس و رهایی از هلاکت اَللّٰهُمَّ اِنِّی اَسْاَلُكَ بِحَقِّ الْعَرْشِ وَعَظَمَتِهِ، وَبِحَقِّ الْکُرْسِیِّ وَسَعَتِهِ خداوندا، از تو می‌خواهم به حق عرش و عظمتش، و به حق کرسی و وسعتش، وَبِحَقِّ الْقَلَمِ وَجَرْيَتِهِ، وَبِحَقِّ اللَّوْحِ وَحِيٰاطَتِهِ، وَبِحَقِّ الْمِيزَانِ وَحِدَّتِهِ ، و به حق قلم و جریان یافتنش، و به حق لوح و در برگیرندگی‌اش، و به حق میزان و دقتش، وَبِحَقِّ الصِّـرٰاطِ وَدِقَّتِهِ، وَبِحَقِّ جَبْـرَئِيلَ وَاَمَانَتِهِ، وَبِحَقِّ مِیکَائِیلَ وَطَاعَتِهِ ، و به حق صـراط و باریکی‌اش، و به حق جبـرئیل و امانتداری‌اش، و به حق میکائیل و فرمانبـری‌اش، وَبِحَقِّ اِسْـرٰافِیلَ وَنَفْخَتِهِ، وَبِحَقِّ عِزْرٰائِیلَ وَصَوْلَتِهِ، وَبِحَقِّ نُوحٍ وَ سَفِينَتِهِ ، و به حق اسـرافیل و دمیدنش، و به حق عزرائیل و شدت حمله‌اش، و به حق نوح و کشتی‌اش، وَبِحَقِّ هُودٍ وَهَيْبَتِهِ، وَبِحَقِّ صَالِحٍ وَنَاقَتِهِ، وَبِحَقِّ اِبْرٰاهِيمَ وَخُلَّتِهِ ، و به حق هود و هیبتش، و به حق صالح و شتـرش، و به حق ابراهيم و دوستی‌اش، وَبِحَقِّ اِسمٰاعِیلَ وَذَبِيحَتِهِ، وَبِحَقِّ اِسْحَاقَ وَذُرِّيِّتِهِ، وَبِحَقِّ يَعْقُوبَ وَغُرْبَتِهِ ، و به حق اسماعیل و قربانی‌اش، و به حق اسحاق و ذریه‌اش، و به حق يعقوب و غریبی‌اش، وَبِحَقِّ مُوسیٰ وَمُنٰاجَاتِهِ، وَبِحَقِّ هَارُونَ وَبَهَائِهِ، وَبِحَقِّ عُزَيْرٍ وَاِمَاتَتِهِ ، و به حق موسی و مناجاتش، و به حق هارون و شکوهش، و به حق عزیر و میراندنش، وَبِحَقِّ شُعَيْبٍ وَابْنَتِهِ، وَبِحَقِّ دٰاوُدَ وَقَبْضَتِهِ، وَبِحَقِّ سُلَیْمٰانَ وَمَمْلِكَتِهِ ، و به حق شعیب و دختـرش، و به حق داوود و گرفتنش، و به حق سلیمان و مملکتش، وَبِحَقِّ ذِی‌الْكِفْلِ وَخَشْيَتِهِ، وَبِحَقِّ دٰانِیَالَ وَکَرٰامَتِهِ، وَبِحَقِّ الْخِضْـرِ وَسِیَاحَتِهِ ، و به حق ذی‌الكفل و ترسش، و به حق دانیال و بزرگواری‌اش، و به حق خضـر و سیاحتش وَبِحَقِّ اَیُّوبَ وَبَلْيَّتِهِ، وَبِحَقِّ يُونُسَ وَدَعْوَتِهِ، وَبِحَقِّ زَکَرِیٰا وَ عِبَادَتِهِ ، به حق ایوب و گرفتاری‌اش، و به حق يونس و دعایش، و به حق زکریا و عبادتش وَبِحَقِّ یَحییٰ وَطَهَارَتِهَ، وَبِحَقِّ عِيسیٰ وَزَهَادَتِهِ، وَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَشَفَاعَتِهِ ، و به حق یحیی و پاکی‌اش، و به حق عيسی و زهدش، و به حق محمد و شفاعتش، وَبِحَقِّ القُرْاٰنِ وَتِلاٰوَتِهِ، وَبِحَقِّ الْعِلْمِ وَدِرٰایَتِهِ، وَبِحَقِّ عَلِیِّ بْنِ اَبیٖ طَالِبٍ وَشَجَاعَتِهِ ، به حق قرآن و تلاوتش، و به حق علم و فهمیدنش، و به حق على بن ابی طالب و شجاعتش وَبِحَقِّ الحَسَنِ وَسِمَتِهِ، وَبِحَقِّ الحُسَیْنِ وَشَهَادِتِهِ، اَسْاَلُكَ بِحَقِّ هٰؤُلاٰءِ وَشَـرَفِهِم و به حق حسن و شمایلش، و به حق حسین و شهادتش، از تو می‌خواهم به حق اینان و بزرگواری‌شان اَنْ تَجْعَلَنیٖ فیٖ حِرْزِكَ وَحِفْظِكَ، يٰا اَرْحَمَ الرّٰاحِمِینَ، يٰا مَنْ يَـمْلِكُنِی لاٰتُهْلِکْنِی . که قرار دهی مرا در پناه و حفظ خودت، ای مهربان‌ترین مهربانان، ای آنکه مالک من هستی، مرا هلاک مکن.
از مجموعه‌ای قدیمی نقل شده است: ولید بن عبدالملک به صالح بن عبداللّه مرّی والی‌اش بر مدینه نوشت: اعزام کن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (علیهم‌السلام) را -که در زندان وی زندانی بود- و او را در مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پانصد شلاق بزن، پس، صالح او را به مسجد آورد و مردم جمع شدند و صالح بالای منبر رفت تا نامه را بر آنان بخواند و سپس پایین بیاید و دستور دهد تا حسن را بزنند. هنگامی که وی نامه را می‌خواند، ناگهان حضـرت علی بن الحسین (علیهما‌السلام) وارد شد و مردم برایش راه گشودند. تا اینکه به حسن بن حسن رسید و به او فرمود: ای پسـر عمو بخوان خدای را به دعای اندوه که از تو گشایش خواهد کرد، گفت: آن دعا کدام است ای پسـر عمو؟ فرمود: بگو: لاٰ إِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ، لاٰ إِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ، سُبْحَانَ اللّٰهِ رَبِّ السَّمٰوَاتِ السَّبْعِ، وَرَبِّ الْاَرَضِینَ السَّبْعِ، وَرَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ . نیست پروردگاری جز خداوند بردبار بزرگوار، نیست خدایی جز خداوند بلند مرتبۀ بزرگ، پاک است خداوند پروردگار آسمان‌های هفتگانه، و پروردگار زمین‌های هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم. و سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است. سپس علی بن الحسین (علیهما‌السلام) دور شد، و حسن این کلمات را تکرار نـمود. هنگامی که صالح خواندن نامه را پایان داد و پایین آمد، گفت: نشانه مردی ستمدیده را می‌بینم، تأخیر بیندازید کارش را، و من در مورد او به امیر مراجعه می‌کنم. و آنگاه صالح در آن مورد نامه نوشت، و او در جواب نوشت: او را آزاد کن
از ابوحمزه ثـمالی روایت شده است كه گفت: علی بن الحسین (علیهماالسلام) به فرزندانش می‌فرمود: ای فرزندانم هرگاه مصیبتی از مصائب دنیا بر شما وارد شد، یا نیازمندی یا امر مهمی بر شما رخ داد ، هر كدام از شما وضو بگیرد، برای نـماز و چهار ركعت یا دو ركعت نـماز بخواند، پس هرگاه از نـماز فراغت یافت، بگوید: یٰا مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوىٰ، یٰا سَامِعَ كُلِّ نَجْوىٰ، یٰا شَافِیَ كُلِّ بَلْوىٰ، وَیٰا عَالِمَ كُلِّ خَفِیِّةٍ، وَیٰا كَاشِفَ مٰا یَشَاءُ مِنْ بَلِیَّةٍ، وَیٰا مُنْجِیَ مُوسیٰ، وَیٰا مُصْطَفِیَ مُحَمَّدٍ، وَیٰا مُتَّخِذَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلاً . ای جایگاه هر شکایتی، ای شنوند‌ۀ هر نجوایی، ای شفادهندۀ هر بلایی، و ای دانای هر پنهانی، و ای برطرف کنندۀ هر چه خواهد از بلاها، و ای نجات‌دهندۀ موسی، و ای برگزینندۀ محمد، و ای انتخاب کنندۀ ابراهیم به عنوان دوست. أَدْعُوكَ دُعٰاءَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ، وَضَعُفَتْ قُوَّتُهُ، وَقَلَّتْ حِیلَتُهُ، دُعٰاءَ الْغَرِیقِ الْغَرِیبِ الْفَقِیرِ الَّذِی لاٰیَجِدُ لِكَشْفِ مٰا هُوَ فِیهِ إِلّٰا أَنْتَ یٰا أَرْحَمَ الرّٰاحِمِینَ، سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظّٰالِمِینَ . تو را می‌خوانم خواندن کسی که نیازمندی‌اش شدید گشته، و ناتوان شده نیرویش، و چاره‌اش اندک گشته است، دعای غرق شدۀ غریب فقیری که نـمی‌یابد برای برطرف کردن آنچه وی در آن است جز تو را ای مهربان‌ترین مهربانان، پاکی تو، بدون تردید من از ستمکاران بوده‌ام. حضـرت علی بن الحسین (علیهماالسلام) فرمود: دعا نـمی‌کند کسی که بلایی به وی رسیده باشد به این دعا مگر اینکه گشایش داده می‌شود او را.
برای حاجت روایی : عبد الله الرحمن از امام باقر علیه السلام نقل کرده که حضرتش به من فرمود آیا نمی خواهی دعایی به تو یاد بدهم که هر گاه امری ناراحت کننده بر ما اهل البیت وارد می شود و از داشته باشیم به این دعا تمسک می جوئیم ؟ گفتم بلی پدر و مادرم به فدایت حضرت فرمود بگو : يَا كَائِناً قَبْلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ يَا مُكَوِّنَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ يَا بَاقِي‏ بَعْدَ كُلِ‏ شَيْ‏ءٍ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا ( به جای کذا و کذا حاجت خود را بگوید ) منبع : اصول کافی ج ۲ ص ۵۶۰