#معرفی_کتاب
#شهید_جمهور
برشی از کتاب:
مادرم دستانم را محکم گرفته بود تا در میان جمعیت گم نشوم. صحن به صحن را طی کردیم تا به کفشداری رسیدیم. رو به روی کفشداری ایستاد، جملهای را زیر لب گفت و قطرات اشکی که انگار از قلبش بر میخواست روی صورتش جاری شد.کفشهای کهنهمان را به کفشداری داد، خم شد پیشانیام را بوسید و گفت: سید ابراهیم! اینجا امنترین نقطه دنیاست، هر وقت دلت گرفت، مشکلی داشتی و درهای دنیا به رؤیت بسته شد به اینجا بیا.
#پایان_مأموریت
#شهیدجمهور
ــــــــــــــــــــــــــــ
به کانال خبرگزاری شبستان خراسان جنوبی بپیوندید👇👇
✅ @shabestan_khjonobi