#خاطره #فقر
عواقب مبارزه با دستگاه حاکم یکی از مصائب بود، فقر ونداری گرفتاری بعدی. بیپولی دوره اقامت در قم، در مشهد هم ادامه یافت؛ و اینبار در کنار همسری که با طعم تلخ آن آشنا نبود. سختیهای بیپولی همچنان پابرجا بود.
سیدعلی خامنهای پس از بازگشت به مشهد، مباحث فقهی خود را با پدر پیگرفت. صبحها راهی منزل قدیمی خود میشد و پس از پایان محفل علمی در اتاق باستانی پدر، برای تدریس به مدرسه نواب میرفت. اوایل زندگی مشترک بود. صبح که میخواست از خانه بیرون آید، همسرش گفته بود که برای ظهر چیزی ندارین؛ فکری کن. و اکنون در کوچه پسکوچههای منتهی به مدرسه نواب یادش آمد که چه سفارشی به او شدهاست. «دست کردم توی جیبم. جیبهای بالا که هیچ نداشت... جیب پایین... حدود چهار ریال یا چهار ریال و ده شاهی... بود... بیاختیار خندهام گرفت... و گفتم الحمدلله... واقعاً هیچی نداشتم... این طور نبودم که ... مثلاً [بتوانم بروم] از فلان کس بگیرم یا از توی بانک بردارم، نه. نه یک ریال ذخیره، نه یک امکان... در چنین مواقعی خیلی به من فشار میآمد.»
از خاطرات دوران مبارزه
https://eitaa.com/shabhayeshahid