eitaa logo
ོ شَبیهِ اَبر...
658 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
40 ویدیو
13 فایل
دیوانہ دل است! بندِ برپاے چہ سود؟ :) @majnoon_hasan ☁️ ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17129007629558
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۷ اردیبهشت سال ۲۶ هجری شمسی ۴ شعبان سال ۲۶ هجری قمری 🌱 مبارک است، برای من امروز همچون شب قدر مبارک است، خدایا چه مهربان است زینب... در مدینه دور از مادر و خویشاوندانم چه میکردم تحمل روزهای سخت آخر بارداری آن هم بی وجود مهربانی و امید آفرینی زینب، حتی تصورش را هم نمی توانم بکنم، این روزها و ماهها زینب برای من هم دوست بوده هم خواهر هم مادر و اگر شرم از ریحانه و دردانه رسول خدا مانع نبود می‌گفتم دختر... 😇 پرنیان وجود این فرشته نجابت مهربانی و شکیبایی را از تار صفات مردانه علی💙 و پود عفاف و عاطفه فاطمه💕 بافتند... بد عادت شده‌ام و نیک به وجود نازنین زینب عادت کردم از سویی شرمسار زحمت و دلسوزی اش بودم و از سویی دعا میکردم ایام بارداری‌ام تا قیامت ادامه پیدا کند اما امروز با به دنیا آمدن کودکم آن‌ آرزوی کودکانه نافرجام ماند... 🦋 تا دست به کمر بردم و از درد لب گزیدم شانه زینب زیر بازویم قرار گرفت درد غریب و سنگینی که پیش از آن هرگز تجربه نکرده بودم در کمر و پهلویم می‌پیچید و چون پتک بر زانوانم فرود می‌آمد ولی پیش از آنکه زانو خم کنم دردی دیگر چون برق در وجودم می دوید و مرا وامی داشت تا کمر صاف کنم و بر پنجه پا بایستم، ✨ گویا حق با زنان همسایه بود که با دیدن من در ایام بارداری می گفتند: کلابیه کوه خواهد زایید 💚 زینب با جملاتی امیدبخش و نوازش‌گر مرا بر برجامه خواب فرسوده ام نشاند و کوشید تا تکیه‌گاهی نرم برایم آماده کند تنها چیزهایی که از آن لحظه به بعد در خاطر دارم، درد بی امان و ناله بود و حضور قابله و برخی زنان همسایه و چهره مهربان و جملات التیام بخش زینب که دانه های درشت عرق را از چهره ام پاک می کرد و نه همچون پروانه بلکه همچون فرشته رحمت بر سرم پر گشوده بود... 🍃 درد میکشیدم و خوشا دردی که درمانش نگاه مهربان زینب باشد، آخرین چیزی که از آن لحظات در خاطر دارم صدای کل کشیدن و هلهله زنان و آهنگ دلنشین کلام زینب بود که با قرائت آیات آغازین سوره مریم تولد پسری را به من بشارت می داد... 🐚 ✨ و عباس به دنیا آمد :) ♥️ @shabih_abr
پلکهای سنگینم را به سختی از هم گشودم و چشمانم ابتدا به سیمای معصوم و لبخند پر مهر زینب روشن شد که با اشک شوق و سپاس گاه به من و گاه به سمت دیگر بستر می‌نگریست سر که چرخاندم در سوی دیگر سرور و مولایم، همسرم علی را دیدم که با دامنی مرطوب و خاک آلود از آبیاری نخلستان، کودکمان را تنگ در آغوش گرفته بود و در گوشش به آرامی اذان زمزمه می کرد به همسرم سلام گفتم کوشیدم تا با تکیه بر آرنجم برخیزم، دست پر مهر علی و زینب از دو سو شانه های خسته ام را یاری داد تا بنشینم... ✨ و نوزاد روی دستانم قرار گرفت... خدایا چقدر این طفل زیباست، صورتی چون قرص ماه با قامت و انگشتانی کشیده و مهمتر از هر چیز سلامت و شاداب... خدایا سپاس هزار بار سپاس... _ ساعتی است برادرانم حسن و حسین برای دیدن مادر و کودک بر در ایستاده اند آیا اجازه می‌دهید که!؟... نگاه شرمسار و مشتاق من، و لبخند علی سوال نیمه‌تمام زینب را پاسخ داد و لحظاتی بعد خانه کوچکم به یمن قدوم فرزندان پیامبر، معطر و گلباران شد عطر سلام عطر تبریک و عطر لبخندشان تا قیامت مشام جانم را معطر خواهد کرد طی این سال‌ها هرگز این خانواده را تا بدین حد شادمان مسرور ندیده بودم پسرکم دست به دست می چرخید و هر حرکت کوچکش بهانه‌ای برای خنده و تشویق و تحسین جمع فراهم می‌آورد... 💚 خوشا به حال فاطمه و فرزندانش مردم سال میلاد و چه بسا روز تولد آنان را به خاطر می‌سپارند ولی... طفل من افسوس، چه کسی جز من روز و سال ولادت او را به خاطر خواهد سپرد از آن روز که پا به این خانه گذاشتم خودرا نه بانو که خدمتگزار و کنیز این خانواده شمردم و اینک این طفل، که باید به او بیاموزم که اگرچه همچون حسن حسین فرزند علی است ولی فرزند فاطمه دختر پیامبر نیست... که اینان سرور جوانان بهشت و نور چشمان پیامبرند _ روز ولادت برادر زیبا و رشیدمان را از خاطر نخواهیم برد می‌دانید چرا؟! نگاه پرسشگر اهل خانه سمت زینب چرخید و من که بیش از همه هرکس تشنه پاسخ این سوال بودم ملتمس و بی تاب و مشتاق به زینب چشم دوختم و گوش سپردم... _ چون امروز چهارم شعبان یک روز پس از روز میلاد برادرم حسین است از ولادت برادرم حسن هم فقط همین قدر می دانیم که وسط میهمانی خدا به دنیا آمده است... 💕 وقتی با چشمان و دهانی از تعجب باز دیدم که حاضران با جدیت تمام گفته زینب را با تکان دادن سر تایید می کند با ناباوری پرسیدم واقعاً!؟! آری واقعاً وسط میهمانی خدا پانزدهم ماه رمضان😇 و همگی لحظاتی شادمانه خندیدیم... همسر و مولایم علی نامی نیکو برای فرزندمان برگزید🌱 عباس... آیا انتخاب این نام به جهت علاقه و محبت همسرم و عموی بزرگوارش عباس بن عبدالمطلب صورت گرفته بود!؟ شاید قد رشید و اندام کشیده فرزندمان ناخودآگاه قامت بلند عباس بن عبدالمطلب را برای همسرم تداعی کرده است، عباس یکی از پنج مرد بلند بالای عرب است درباره او می گویند عباس آنگاه که می ایستد می‌تواند با زنی که بر هودچی بر فراز شتر نشسته است چهره به چهره سخن بگوید... 🦋 ساعتی بعد عباس همراه دو فرزندش عبدالله و عبیدالله برای دیدار و تبریک میلاد فرزندمان آمد عباس که اکنون هفتاد و هفت سال دارد همچون برخی دیگر از پیران بنی هاشم به ضعف شدید بینایی مبتلاست به همین جهت طفل همنام خود را به ملایمت لمس کرد و بویید و پس از تبریک و دعای خیر چنان که گویا اول بار است که نامی چون عباس را می‌شنود لب به تمجید گشود که... عباس، عباس... عباس... عباس یعنی شیر بیشه و چه نامی زیبنده تر و برازنده تر از این نام برای مولودی که پدر شیر خدا است و مادرش ماده شیر بنی کلاب... 🌙 ♥️ @shabih_abr
Haaj Seyyed Majid Banifateme004 Havaye Man.mp3
زمان: حجم: 5.59M
این و گوش بدیم حالمون عوض شه 😊 عیدتون مبااااارک ♥️ 🎤 سید مجید بنی فاطمه :) @Shabih_abr
گفتم چه خواهی یاس را گفتا شدن را گفتم سرت از تن جدا گردد به دست اشقیا گفتا فدای فاطمه پا و و دستم همه ♥️🕊 @shabih_abr
اگر چون حبل المتین است برای عشق،شعری دلنشین است ♥️ اگر که زَهره ی شیر است با او نمک پرورده ی است :)... @shabih_abr
صدقه دارد این قد و بالا... قمر خانواده خورشید :) 🌊♥️