eitaa logo
🌹 شبنم 🌹
392 دنبال‌کننده
43.9هزار عکس
32.5هزار ویدیو
361 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 سیره رفتاری مدافعان حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) 🔰 یک روز در خیابان یک مغازه پنچری را نشانم داد و گفت: به این مغازه پانصد تومان بابت تنظیم باد لاستیک موتور بدهکارم. دیروز که آمدم اینجا پول خرد نداشتم. امروز هم که تعطیل است. همیشه روی بدهی‌هایی که داشت حساس بود و روی کاغذ کوچکی می‌نوشت و کنار مانیتور می‌چسباند که اگر عمرش به دنیا نبود من باخبر باشم و بدهی‌هایش را پرداخت کنم. 🌹 شهید حمید سیاهکالی @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 سیره رفتاری مدافعان حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) 🔰 در عملیات آزادسازی بوکمال بر اثر موج انفجار شدید، علیرضا با شدت به دیوار خورد. در آن لحظه فقط یک جمله به یکی از دوستان گفت: مقداری طلا در جیبم است که مربوط به مردم است. این را گفت و شهید شد. این طلاها را بچه‌ها پیدا کرده بودند و به علیرضا داده بودند تا به مسئولان تحویل بدهد. 🌹 شهید علیرضا جیلان 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 دستگیری از ضعیفان 🔰 بعد از شهادتش یکی از دوستانش گفت متوجه شدم شهید علیخانی بعد از آن‌که از محل کارش خارج می‌شود به ساختمانی می‌رود و مشغول کارگری می‌شود. از کار او خیلی تعجب کردم. برای همین به آن ساختمان رفتم و از پیرمردی که آنجا بود پرسیدم: این آقایی را که الان اینجا مشغول کارگری بود، می‌شناسی؟ گفت: بله. پرسیدم: کارگر این ساختمان است؟ حقوق می‌گیرد؟ گفت نه یک روز آمد و گفت: شما چرا با این سن بالا کار می‌کنید؟ گفتم: مجبورم چون مشکلاتی دارم و دخترم هم نان‌خور خانه من است و باید او را کمک کنم. این جوان گفت: من از لحاظ مالی خیلی نمی‌توانم برای شما کاری کنم، اما می‌توانم وقتی از محل کار می‌آیم، چند ساعت به جای شما کار کنم تا شما استراحت کنید. 🌹 شهید محمدحسین علیخانی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 امر به معروف 🔰 کمال روی امر به معروف و نهی از منکر حساسیت خاصی داشت. گاهی در ماشین بودیم و می‌دید خانمی حجابش را رعایت نمی‌کند، حتی با زدن یک بوق سعی می‌کرد او را متوجه اشتباهش کند. می‌گفتم: کمال جان! او که متوجه نمی‌شود تو برای چه بوق می‌زنی؟! می‌گفت: اگر اهل باشد متوجه می‌شود. 🌹 شهید کمال شیرخانی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 امر به معروف 🔰 بنده قبل از ازدواج چادری نبودم. همسرم هم هیچ‌گاه به من نمی‌گفت که دوست دارم چادری شوی. به یاد دارم که نخستین هدیه‌ای که به من داد، یک کتاب و یک چادر بود. گفت: وقتی فهمیدی این چادر از کیست و چه هدفی دارد، شروع کن و چادر سر کن؛ درواقع نصیحت کردنش هم خاص بود. 🌹 شهید حسین رضایی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خدمت به مردم 🔰 در جبهه که بود به هر بهانه‌‌ای در هر زمان، سنگر به سنگر می‌رفت و از احوال رزمنده‌ها با خبر می‌شد. روی در اتاقش نوشته بود «در هر ساعت از شبانه‌روز که خواستید در بزنید،‌ من بیدارم». همیشه به رزمنده‌ها توصیه می‌کرد قدر خودتان را بدانید چون شما برگزیده شدید تا از حریم اهل‌بیت دفاع کنید. 🌹 شهید حجت‌الاسلام محمد رضایی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خیرین بی‌نشان 🔰 با این‌که عباس ازدواج نکرده بود، ولی سه فرزند معنوی داشت؛ دو پسر و یک دختر که از قبل از شهادتش تابه‌حال در کنار ما بوده و خواهند بود و واقعاً برای ما مثل دیگر نوه‌هایمان هستند. 🌹 شهید عباس آبیاری 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خیرین بی‌نشان 🔰 در بین صحبت‌های مسئولان خیریه‌ای که علی هم عضوش بود، فهمیدم پسرم از خیلی وقت پیش عضو این موسسه خیریه بوده و حتی در مقطعی از او با عنوان کم سن‌ترین خیّر تقدیر شده بود. در میان خانواده‌هایی که آمده بودند یک کودک 9 ساله به نام علی‌اصغر بود که شهید امرایی از شش‌سالگی او را تحت سرپرستی خود قرار داده بود. علی‌اصغر می‌گفت «یک‌بار علی آقا به من گفت: دعا کن شهید بشوم تا برایت یک دوچرخه بخرم». علی‌اصغر هم گفته بود عمو! اگر تو شهید شدی چطور برایم دوچرخه می‌خری؟! شهید در جوابش گفته بود «برایت یک دوچرخه آسمانی می‌خرم». بعد از برگزاری چهلم علی، ما از طرف پسرمان دوچرخه‌ای برای علی‌اصغر خریدیم. 🌹 شهید علی امرایی 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌹 خدمت به مردم 🔰 پسرم در طول عمر 22 ساله‌اش، 45 بار خون اهدا کرد. بسیار سخاوتمند بود. در هشت حادثه تروریستی که در پاراچنار صورت گرفت در شش‌تای آن حضور داشت و به مردم و مصدومان کمک می‌‌کرد. در همین حملات،‌ 13 مرتبه به مردم اهل سنت خون داد. هرگز نگاه نمی‌‌کرد طرف مقابلش چه کسی است؛ غنی است یا فقیر، ‌سنی است یا شیعه. همین‌که متوجه می‌شد نیاز به کمک دارد او را یاری می‌کرد. یک‌بار از او پرسیدند: چرا به اهل سنت خون می‌دهی؟ گفت«شاید همین خون من باعث مهر و محبت آنان به اهل‌بیت شود». 🌹 شهید سرتاج حسین خان از زینبیون 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
▪️دوستدار معاويه بود. در مدحش شعر مي‌گفت و كينه امام را داشت. امام را كه ديد ديگر چيزي نفهميد، چشمانش را بست و دهانش را باز كرد. هرچه توانست گفت اما امام ساكت بود. حرف‌هايش كه تمام شد، ديد امام لبخند مي‌زند. از حال و احوالش مي‌پرسد و كيسه‌اي به او مي‌دهد تا خرج زندگي‌اش كند. سرش را پايين انداخت. شرمنده شده بود. محبت امام بدجوري در دلش افتاد، برگشت. ديگر ورد زبانش امام بود و تعريف از او. افتاده بودند دست و پاي امام را مي‌بوسيدند؛ خودش با پنجاه نفر از خويشانش، همه شيعه امام شده بودند. 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 @shabnamshabna
🔸 سبز شدن نخل خشکیده ▫️امام مجتبی(علیه‌السلام) در یکی از سفرهای خود برای عمره با بعضی از افراد معتقد به امامت زبیر، همراه بودند. کاروانیان در محلی برای استراحت فرود آمدند. در آن مکان نخلی وجود داشت که در اثر بی‌آبی و تشنگی خشک شده بود. حضرت، کنار آن درخت خرما نشست. یکی از افراد کاروان نیز در کنار آن حضرت نشست. بعد از قدری استراحت، آن شخص سر خود را بالا آورد و با نگاه به شاخه‌های خشکیده نخل گفت: ای‌کاش این نخل رطب می‌داشت تا از آن میل می‌کردیم. امام مجتبی(علیه‌السلام) فرمود: آیا اشتها و علاقه به آن داری؟ آن شخص زبیری گفت: آری، پس حضرت دست‌های مبارک خود را به‌سوی آسمان بلند کرد و دعایی را زمزمه نمود. با کرامت حضرت، نخل خشکیده، سبز و شاداب شد و رطب‌های بسیار بر آن روئید. در این هنگام، ساربانی که همراه قافله بود، با حیرت و شگفتی گفت: این سحر و جادویی عجیب است! امام فرمود: خیر، چنین نیست؛ بلکه دعای فرزند پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است که مستجاب گردید. سپس افراد کاروانی که همراه حضرت بودند، همگی از آن خرماهای تازه خوردند. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🔸 پناهگاه مستمندان ▫️گفته‌اند روزی مردی اعرابی، به نیاز به درگاه ایشان آمد. حضرت فرمود هرچه در خانه هست به او بدهید. بیست هزار درهم در خانه بود که همه را به او دادند. اعرابی گفت: مولای من! نمی‌خواستی تا نیازم را بگویم؟ امام فرمودند «ما مردمی هستیم که بخشش فراوانی داریم و همواره امید و آرزو را برآورده می‌کنیم و پیش از آن‌که کسی از ما بخواهد، می‌بخشیم؛ چون پاس آبروی سؤال‌کننده را می‌دانیم.» یک‌بار بر فقرایی گذشت که مشغول خوردن بودند، پس از مرکبش پیاده و با آنان هم‌غذا شد. سپس آن مسکینان را به خانه برد و اطعام کرد و بخشش داد و فرمود: آن‌ها کرم بیش‌تری دارند؛ زیرا هر آن‌چه داشتند در برابرم نهادند و ما به‌جز آن‌چه به ایشان دادیم، داریم. 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 @shabnamshabna
▪️چند درس از زندگی امام چهارم ▫️ از اين‌كه با مادرش هم‌خوراك شود، پرهیز داشت. به ایشان گفتند: اى پسر پيغمبر! شما كه از همه مردم نيكوكارتر و از همه بيشتر صله‌رحم مي‌كنيد، چگونه با مادرتان ‌هم‌خوراك نمي‌شوى؟ فرمود: به‌راستی خوش ندارم كه دستم به لقمه‌‏اى دراز شود كه چشم او دنبال آن رفته باشد. ▫️ بر ماده شترى بيست بار به حج رفت و يك تازيانه بر او نزد و چون آن ماده شتر مرد، دستور داد لاشه‌‏اش را زير خاك كردند تا درندگان او را نخورند. ▫️درباره او از كنيزش پرسیدند. گفت: به درازا سخن كنم يا كوتاه؟ گفته شد مختصر بگو. گفت: هرگز در روز براى او خوراك نياوردم و در شب براى او بستر پهن نكردم. ▫️ يك روز به جمعى رسيد كه از او بد می‌گفتند. بر آن‌ها ايستاد و فرمود: اگر راست می‌گویید خدا مرا بيامرزد و اگر دروغ می‌گویید خدا شما را بيامرزد! ▫️چون طالب علمى نزد او مى‏‌آمد، می‌فرمود: مرحبا به سفارش شده رسول خدا (ص) سپس می‌فرمود: به‌راستی ‏چون طالب علم از منزلش بيرون آيد، قدم روى هيچ خشك و ترى از زمين نگذارد، جز آن‌كه تا طبقه هفتمين زمين براى او تسبيح گويند. ▫️ صد خانوار از فقيران مدينه را نان می‌داد و خوشش مى‌‌‏آمد كه يتيمان و بيچارگان و زمين‏گيرها و گداها كه چاره ندارند بر سفره‌‏اش باشند. با دست خود به آن‌ها غذا می‌داد و هر كدام عيال داشتند خوراك به او می‌داد كه براى عيالش برد و طعامى نمی‌خورد تا نخست برابر آن را صدقه بدهد. 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 @shabnamshabna