eitaa logo
🇮🇷شادیسم
2.2هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
12.5هزار ویدیو
39 فایل
«إبتَسم؛ ‏فَلَن یَتغیّر العالم بِحُزنک» ‏بخند ‏که جهان با اندوهِ تو دگرگون نمی‌شود...❤️ 🎈روشنگری همراه با طنز سیاسی و اجتماعی🙃 با شادیسم هم شاد میشی هم روشن😉😁 ارتباط☆تبادل☆تبلیغ: @sedsan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹هميشه خودت را "نقد" بدان تا ديگران تو را به "نسيه" نفروشند... سعی كن استاد "تغيير" باشی نه قربانی "تقدير"... در زندگی به کسی اعتماد كن كه به او "ايمان" داری نه "احساس"... هرگز به خاطر مردم "تغيیر" نكن اين جماعت هر روز تو را "جور دیگری" می خواهند... شهری كه همه در آن "می لنگند" به كسي كه "راست" راه می رود می خندند... ياد بگير تنها کسی كه لبخند تو را می خواهد "عكاس" است كه او هم "پولش" را می گيرد... به چیزی كه دل ندارد "دل نبند"... هرگز تمامت را برای کسی "رو نكن"… بگذار کمی "دست نيافتنی" باشی... آدم ها "تمامت" كه كنند، "رهايت" می كنند... و در آخر "خودت باش" @shadism 🔸️شادیسم
در راهِ مشهد، شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند! به شیخ بهایی که اَسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اَسبش دائِم عقب می‌ماند. شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است، حیوان کِشش این همه عظمت را ندارد. ساعتی بعد شیخ بهائی عقب ماند، به میرداماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمی‌کند، دائم جلو می‌تازد. میرداماد گفت: اسبِ او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی‌شناسد و می‌خواهد از شوق، بال در آورد. در غیابِ یکدیگر حافظِ آبروی هم باشیم این است " " @shadism
🔅 ✍ لذت‌بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ! 🔹از گرما می‌نالیم و از سرما فرار می‌کنیم. 🔸در جمع، از شلوغی کلافه می‌شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می‌کنیم. 🔹تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی‌حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس! 🔸ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ‌ﭘﺎﯾﺎﻥ‌ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿ‌ﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﮑﯿﻞ می‌دﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ، ﮐﺎﺭ. 🔹ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ‌ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ! 🔸همه ما می‌دانیم مسیر رسیدن به موفقیت مسیر راحت و همواری نیست و بالا و پایین بسیار دارد. 🔹پس بهترین کار برای اینکه به ما سخت نگذرد، این است که از مسیر لذت ببریم. 🔸حتی وقتی تا پاسی از شب برای درس‌خواندن بیداریم. 🔹یا وقتی برای رسیدن به هدفمان سخت تلاش می‌کنیم. 🔸خوشحالی‌های کوچک همیشه وجود دارند. 🔹این‌گونه همیشه شاد و باطراوت می‌مانیم و تلاش می‌کنیم. @shadism
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرفهای جالب دختر کوچک عراقی به برخی زائرین اربعین 🔻حواست باشه وقتی میای کربلا، امام حسین(ع) نمیخواد که با آرایش بیایی ♨️ شادیسمی شو
✍🏻 حکمت خدای دانا و حکیم🙂🪴 💠 چند روز پیش به‌عنوان مسافر سفری با اسنپ داشتم. 🔸اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم. آخه باتری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. 🔹راننده حدودا ۴۰ ساله بود. آرامش عجیبی که داشت باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسی‌ام بگم. 🔸هیچی نگفت و فقط گوش می‌کرد. صحبتم که تموم شد، گفت: یه قضیه‌ای رو برات تعریف می‌کنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹تومنی ۱۲ شده بود. 🔹گفتم: بفرمایید. 🔸راننده تعریف کرد: یه مسافری بود هم‌سن‌وسال خودم، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود. 🔹وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا این‌قدر همکاراتون ... هستند. 🔸از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. 🔹گفتم: چطور شده؟ 🔸مسافر گفت: هشت بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگه می‌رسن و بعد لغو کردن. 🔹من بهش گفتم: حتما حکمتی داشته، خودتو ناراحت نکن. 🔸این جمله بیشتر عصبانی‌اش کرد و گفت: حکمت کیلو چنده؟ این چیزا چیه کردن تو مختون؟ 🔹بعد با گوشی‌اش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا می‌کرد و حرص می‌خورد. (بازاری بود و کلی ضرر کرده بود.) 🔸حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی هست. معمولاً همه تو این سن فوت می‌کنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول می‌کشه. 🔹من پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمی‌دونست. 🔸خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان، کرایه هم که هیچی. 🔹دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. 🔸من اون موقع شیفت بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستار بخشم. 🔹اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادوشده به من داد. 🔸گفتم: دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون هشت همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. 🔹تو فکر رفت و لبخند زد. 🔸من اون موقع به‌شدت ۴میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ‌کسی نبود به من قرض بده. 🔹رفتم خونه و کادوی مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! 🔸حکمت خدا دوطرفه بود. هم اون مسافر زنده موند، هم من سکه رو ۴میلیون و ۴۰۰هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. 🔹همیشه بدشانسی، بدشانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. 🔺اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باتری و زاپاسم ناراحتی‌مو فراموش کردم. 🔅من هم به حکمت خداوند بزرگ فکر کردم! ♨️ شادیسمی شو
✍️ فرزندم، هرگز دزدی نکن‼️ 🔅مرد آهسته در گوش فرزند تازه به بلوغ رسیده‌اش گفت: پسرم، در دنیا فقط یک گناه هست و آن دزدی‌ست، در زندگی هرگز دزدی نکن. 👀 پسر متعجب و مبهوت به پدر نگاه کرد بدین معنا که او هرگز دست کج نداشته. 👨🏻 پدر به نگاه متعجب فرزند، لبخندی زد و ادامه داد: 🪴در زندگی دروغ نگو، چراکه اگر گفتی، صداقت را دزدیده‌ای. ☘خیانت نکن، که اگر کردی، عشق را دزدیده‌ای. 🍀خشونت نکن، که اگر کردی، محبت را دزدیده‌ای. 🌿ناحق نگو، که اگر گفتی، حق را دزدیده‌ای. 🌱بی‌حیایی نکن، که اگر کردی، شرافت را دزدیده‌ای. 💯 پس در زندگی فقط دزدی نکن. ♨️ شادیسمی شو
☀️ هنگامی که برادران یوسف می‌خواستند او را به چاه بیفکنند، وی خندید! برادرانش تعجب کردند و گفتند: برای چه می‌خندی؟! یوسف گفت: فراموش نمی‌کنم روزی را که به شما برادران نیرومندم نظر افکندم و خوشحال شدم و گفتم: کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت؟ روزی به بازوان شما دل بستم، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم! خدا شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر از او حتی بر برادرانم تکیه نکنم! اینم به عشق دوستانی که برای بار دهم دارن سریال یوسف رو میبینن😁❤️ ♨️ شادیسمی شو
🔅 🪴 🌺 ✍🏻 جوونی اومد پیشم. حالش خیلی عجیب بود. فهمیدم با بقیه فرق می‌کنه! 💢 گفت: حاج‌آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه. 🔹گفتم: اگه جوابشو بدونم خوشحال می‌شم بتونم کمکتون کنم. 🔸گفت: من رفتنی‌ام! 🔹گفتم: یعنی چی؟ 🔸گفت: دارم می‌میرم! 🔹گفتم: دکتر دیگه‌ای، خارج از کشور؟ 🔸گفت: نه، همه اتفاق‌نظر دارن. گفتن خارج هم کاری نمی‌شه کرد! 🔹گفتم: خدا کریمه، ان‌شاءالله که بهت سلامتی می‌ده. 🔸با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟ 🔹فهمیدم آدم فهمیده‌ایه و نمی‌شه گولش زد. 🔸گفتم: راست می‌گی، حالا سوالت چیه؟ 🔹گفت: من از وقتی فهمیدم دارم می‌میرم خیلی ناراحت شدم. از خونه بیرون نمیومدم. کارم شده بود تو اتاق‌موندن و غصه‌خوردن. 🔸تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم!؟ خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون و مثل همه شروع به کار کردم. 🔹اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت. خیلی مهربون شدم. دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمی‌کرد! 🔸با خودم می‌گفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن! آخه من رفتنی‌ام و اونا انگار نه! 🔹سرتونو درد نیارم. من کار می‌کردم، اما حرص نداشتم. بین مردم بودم، اما بهشون ظلم نمی‌کردم و دوستشون داشتم. 🔸ماشین عروس که می‌دیدم از ته دل شاد می‌شدم و دعا می‌کردم. گدا که می‌دیدم از ته دل غصه می‌خوردم و بدون اینکه حساب‌کتاب کنم، کمک می‌کردم. مثل پیرمردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی می‌کردم. 🔹خلاصه اینکه این ماجرا منو آدم خوب و مهربونی کرد. 🔸حالا سوالم اینه که من به‌خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب‌شدن رو قبول می‌کنه؟ 🔹گفتم: بله، اون‌جور که من یاد گرفتم و به نظرم می‌رسه آدما تا دم رفتن خوب‌شدنشون واسه خدا عزیزه. 🔸آرا‌م‌آرام خداحافظی کرد و تشکر. 🔹داشت می‌رفت که گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟ 🔸گفت: معلوم نیست. بین یک روز تا چندهزار روز! 🔹یه چرتکه انداختم، دیدم منم تقریباً همین‌قدرا وقت دارم! 🔸با تعجب گفتم: مگه بیماری‌ات چیه؟ 🔹گفت: بیمار نیستم! 🔸هم کفرم داشت درمیومد و هم از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم. 🔹گفتم: پس چی؟ 🔸گفت: فهمیدم مردنی‌ام. رفتم دکتر گفتم: می‌تونید کاری کنید که نمیرم؟ گفتن: نه! گفتم: خارج چی؟ و باز گفتن: نه! 💯 خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم. کِی‌اش فرقی داره مگه؟ ♨️ شادیسمی شو