#برگی_از_تاریخ
در مورد صدای لطفعلی خان زند گویند که صدایی داشت گرم و با تُنی غمناک که دیگران را تحت تاثیر قرار میداد. آغامحمدخان قاجار قبل از به قتل رساندن او به خاطر حسادت به صدایش، دستور داد حین شکنجه در حلقش سرب داغ بریزند. بخاطر تحمل شکنجه های اغامحمدخان مقامش را در تاریخ شرق همچون شهید میدانند.
سر هارفورد جونز نویسنده بریتانیایی در کتابش درباره او چنین نوشته: «لطفعلیخان به وقت نعمت جوانمرد، خوشایند و دست و دلباز و به وقت سختترین مصیبتهایی که بتوان بر آدمی روی آورد، باوقار و خوددار و با عزم بود.»
#شادشهر
@https://eitaa.com/shadshahr
#برگی_از_تاریخ
نقاشی غم انگیر 😔😡
هیئت ایرانی در حال پرداخت غرامت ترکمانچای به روسها، ١٨٢٨
#شادشهر
@https://eitaa.com/shadshahr
#برگی_از_تاریخ
«جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود که در دل شبی تاریک و هولناک سه سوار ترسناک که هر کدام شمشیر و شلاقی به بر داشتند به آرامی از دیوارهای شهر عبور کردند و به آن وارد شدند.
یک سوار نامش قحطی، دیگری آنفلوانزای اسپانیایی و آخری وبا بود.
طبقات فقیر، پیر و جوان، همچون برگ پائیزی در برابر حمله این سواران بیرحم فرو میریختند.
هیچ غذایی پیدا نمیشد، مردم مجبور بودند هرچه را که می توانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمیشد یافت. حتی موشها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله میکردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بیکس و کار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند»
✍🏻محمدعلی جمالزاده دربارهی قحطی بزرگ ایران دقیقا ۱۰۰ سال قبل
#قحطی_بزرگ
#جنگ_جهانی_اول
#قاجاریه
#انگلیس_خبیث
#شادشهر
@https://eitaa.com/shadshahr
#برگی_از_تاریخ
نادر شاه در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت : پادشاه فرق من با وزیرت چیست ؟؟!! من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او درناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد !!!
نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند. هردو آمدند و نادر شاه گفت : در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده ! هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند ... ابتدا باغبان گفت: پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده...
سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد: پادشاها من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است؛ نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است. بچه گربه ماده خاکستری رنگ است.
حدودا یکماهه هستند من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه میکنند. همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود! نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر...
#شادشهر
@https://eitaa.com/shadshahr