جانم فداےِ آن جان، ڪہ ترسِ جان ندارد...
#جابر نشان #عشق است... زین رو نشان ندارد...
از «او» نوشتن، آرے... مقدورِ هرڪسے نیست...
آنڪس ڪہ #اهلِ او نیست، تابِ بیان ندارد...
#جابر جوانہ اے بود، همچون علےّ اڪبر
تا دشمنان نگویند: #رهبر #جوان ندارد...
تا دشمنان نگویند: این نسلْ نسلِ ضعف است...
یا نسلِ بےبخار است، جز دردِ نان ندارد....
این نسلْ نسلِ #عشق است... نسلِ #بصیرت و درد...
هرگــز دلــِــ خوشــے از، عهــــدِ خَســان ندارد...
آن عهدِ باطلی ڪہ، با اهلِ خُدعه بستید؛
این نسلْ مطمئن بود، غیر از #زیان ندارد...
ما پایِ عهدِ #غیرت، تا پایِ جان مقاوم،
هستیم و دیگر امروز، دشمن امان ندارد....
#غـــزلــ🌱
یہ جورایے #سیاسے💣
#شهیــد_جـابــر❤️❤️
💖@shaerane_ta_khoda💖✌️
اینم #وصیتنامه #شهید_جابر سعیدی❤️........
به دلیل حضور آقایون تو کانال فایل صوتی رو از کانال پاک کردم. خانما خواستن پیوی
💖@shaerane_ta_khoda💖✌️
دوباره آمد و اصرار...
دوباره دعوتم میکرد...
ولی با وعده ی دیدار
میانِ صبحِ روزی سرد...
پس از یک سال گفتم: «چشم...
میایم حتما این دفعه»...
میامد مشکلی هر بار...
ولی این بار..... این جمعه.....
به یاد آوردم آن شب را
که گفتم خسته ام دیگر...
گمانم بعدِ چندین روز
ز داغِ محسنِ بی سر....
برایم از «سر» و «نِی» گفت...
ولی با خنده و شادی....
برایم از گروهی گفت
شبیهِ حلقه ی «هادی»...
همیشه دعوتم میکرد...
همیشه دل هوایی بود...
ولی بیماریِ مادر
مرا سرّ جدایی بود...
پس از یک سال و اندی بود
که دیدم #عشق و #غیرت را...
نگاهِ دخترش پر بود...
پر از یک آهِ بی همتا...
تمامِ مدّتِ یک سال
دلم دنبالِ «او» می رفت...
به دنبالِ گروهی که
خودش میگفت خواهی رفت...
پس از یک سال و چندین ماه...
و یا شاید دو سالی شد؟...
شبیهِ معجزه آن روز
مسیرم آن حوالی شد...
دویدم تا خودِ مسجد...
شمیمی غیرِ عادی بود...:
تِمِ دیوارِ آن مسجد
که «ابراهیمِ هادی» بود....
______________
فضا از عشق جاری بود...
و دل شد بندِ «یازهرا»...
توسّل کردم از آن روز
به بازوبندِ «یازهرا»....
#دوبیتےنو🌱
#شهـیــد_جــابــر❤️❤️
💖@shaerane_ta_khoda💖✌️
شاعـرانـہ تا خــ💞ــدا....💌
💠غیرت... 🔵بانو لطفا، لطفا، لطفا، مطالعه شود.🔵 ⬅️ارزش خوندن داره!✅ . ⬅️مطمئن باش مردی که تو را دو
شاعـرانـہ تا خــ💞ــدا....💌
براے اینکه رو کسے غیرتے بشیم نیازی بہ نسبت نیست..... همـہ دختراے هم دینمون و حتے غیر همدینمون ناموسم
براے اینڪہ ناموسمون باشن نیازے نیست حتما نسبتے با ما داشتـہ باشن......
#شهیــد_جـابــر❤️
هدایت شده از کانون فرهنگی تبلیغی نورالهدی
#شهید_جابر:
تموم عشق و علاقه ی یه مرد به ناموسش خلاصه میشه تو غیرتی که بهش داره!!!
#غیرت
#رومینا
@noorolhodaa
www.noorolhoda85.blog.ir
#شهید_جابر:
تموم عشق و علاقه یه مرد به ناموسش خلاصه میشه تو #غیرتش...
#رومینا
#غیرت_را_با_تعصب_اشتباه_نگیریم
تا وقتے #آقام لبـــ♥️ــخند میزنــہ،،من دلـم با #هیچی نمیلࢪزھ ((:
#شهید_جــابر❤️
#تولدتمبارڪــــ♥️ــ #مولاجـــــان
@shaerane_ta_khoda
غم بیتابِ دلم، بهانهبردار نبود...
اشک، میریخت! و من.. فرصتِ انکار نبود!..
#غیرت ت قلبِ مرا به شوقِ تحسین آورد
«رفتن» ت کاش ولی؛ اینهمه دشوار نبود..💔
زخمهای بدنت را به تحمـّــل دیدم...
فقط ای کاش رُخَت غریب و تبدار نبود:)
سرِ تابوت، دگر قلب من و تاب و توان؟!
چشم بستم.. دگرم طاقتِ دیدار نبود...
همه با سوزِ دل «ای اهلِ حرم» میخواندند
که در آن روزِ عزا، دیگر «علمدار» نبود...
گشتم آنروز به دنبال مزاری از تــو
بین «گلزار» ولی یک اثر از یار نبود!...
جابرم!.. برادرم!.. جامعِ گلهایی تو!
پس مزارِ پاکِ تو، کجای گلزار نبود!؟
هفتهها، روز به روز، از تو نوشتم.. اما..
پاره کردم همه را! جرئتش انگار نبود...
این تو بودی که به روح همه وسعت دادی
لحظاتِ تو به جز جلوه ایثار نبود...
#غزلــ
#شهید_جابر
@shaerane_ta_khoda
باز هم بر دلِ این طایفه زد داغِ گرانی دیگر
اربا اربا شدن و پر زدنِ تازه جوانی دیگر...
باز هم عشق خریدار شد از اهلِ فروش بازار
یوسفی دیگر و «سربازِ حسین»ی، ز زمانی دیگر...
باز هم عشق از این طایفهٔ دلشده قربانی خواست
راهِ عشق است و تو «برکان تفجر»... فورانی دیگر...
باز هم دستِ پلیدی به تبر رفت و از این باغ شکست
شاخه ها را؛ که شود دفن، و ثمر داد کسانی دیگر!...
باز هم چید از این شاخهٔ نوبر که رطب کم بشود...
ثمرش شد چو تو نخلی، که نروییده مکانی دیگر!...
هرچه خواهند که دفنت بکنند عاقبتش، اما؛ تو
خودِ بذری، که به این خاک دهی رونق و جانی دیگر...
تو همانی که شدی «جابر» از این بهر که جبران بکنی،
بدمی روحِ بهاری به تب و تاب خزانی دیگر...
#غزلــ
#شهید_جابر
@shaerane_ta_khoda