دانه‌های خاک زیر پاهایم تکان می‌خورد. آسمان تاریک است و ۴ تکه سنگ نیمه شکسته، تنها نشانه مزار عزیزترین هایم... نیازی به نشانه نیست! نیازی به نشانه نیست جایی که چهار نور از انوار چهارده گانه خلقت میان تاریکی شب می‌درخشند... مگر می‌شود میان این شهر سراسر ظلمت، انوار را گم کرد؟؟... مگر آنکه نابینا باشی و چشمانت جز پلیدی و سیاهی دنیا هیچ نشناسد... و ما یستوی الأعمی والبصیر... و لا الظلمات و لاالنور... اگر نابینا نباشی و بر چشمان دلت پرده نباشد، نور و ظلمت یکی نیستند... آدم‌هایی که چشم دلشان باز نشده نمی‌بینند چه نوری اینجا می‌درخشد. فوج فوج فرشته است که می‌آید تا حتی اگر شده گوشه بالش را به این نورالانوار آغشته کند... آدم‌ها مرا تنها زائر این مزار غریب و تاریک می‌بینند... بی‌خبرند... من از کوچکترین زائران این مزارم... کوچک‌تر از همه نیستم. آخر نمی‌دانید چه موجودات کوچکی که با چشمان شما دیده نمی‌شوند هم آرزو دارند فقط از این‌جا رد شوند و نوری با خود ببرند... آدم‌ها مرا لکه سفیدی بین تاریکی خاک شب‌های اینجا می‌بینند... اما اینجا آنقدر نور و سفیدی هست که من بین آن‌ها تاریکم... من همنشین خاک نیستم... هرروز با فرشتگانی که بالهای مرا با لطافت بالهایشان متبرک می‌کنند همنشینم... با آن‌ها به آسمان می‌پرم و تا میانه راه بدرقه‌شان می‌کنم و می‌بینم خشم لبریز از نگاه هایشان را وقتی چشمشان به یکی از آن مردان تیره پوش چماق به دست می‌خورد. اما بین تمام زائران این بیت الانوار به ظاهر متروک، یک نفر هست که خاص‌تر از همه است... نمی‌شناسمش. نه اینکه اسم و رسمش را ندانم؛ مگر می‌شود او را نشناخت؟؟ او صاحب عالم است... اما غم درون سینه اش و مهر لبریز وجودش را نمی‌شناسم. آخر من موجودی کوچک بیش نیستم. مرا چه به همنشینی با بزرگی چون او... وقتی می‌آید نور اینجا چندین برابر می‌شود... فرشتگان به احترامش بافاصله می‌مانند و با حسرت نگاه می‌کنند به دوستانشان که توفیق بال گشودن زیر قدم‌های او نصیبشان شده... نمی‌بینید چشمانشان از اشتیاق چه برقی می‌زند و چه صفی می‌کشند تا ببینندش و کنار او باشند یا حتی فقط یک لحظه چشمان پر از شور و شوق شان به جمال سراسر نورش بخورد... من شاهد کوچک شب و روز اینجایم... آه... آدم‌های ظاهربین دل‌کور... چه بی‌خبرید که چه دنیایی را از دست می‌دهید... چه بی‌خبرید که چشمانتان از چه چیزهایی محروم است... زائر کوچک نیمه شب های بقیع... کبوتر آستان حسن...💚🕊

- بغضِ آمریکایۍ . . ! وقتی انسانیت مرزبندۍ می‌شود بغض‌ها هم رنگ سیاسی بھ خود می‌گیرند... بغض‌های سیاسی با دیدن آوارگان اوکراینی شاید ترکیدھ شود اما بھ هنگام مشاهده تِکه تِکه شدن کودکان یمنۍ و یا بی‌خانمان شدن کودکان فلسطینی گویا میلی بھ باریدن نمی‌یابند... @shaerane_ta_khoda

از اونجا که امتحانای ترم دوم نزدیکه اگه خودتون یا اطرافیانتون راهنمایی دبیرستانی یا ترمهای اول حوزه یا دانشگاه هستین و به رفع اشکال برای درساتون نیاز دارین حتما بهم بگین چه حضوری چه مجازی @Jaber_2

این ۵ دقیقه صحبت‌های سید حسن نصرالله رو گوش کنید و لذت ببرید... @shaerane_ta_khoda

📽 نماهنگ بدون موزیک سلام فرمانده ✨🍃 سلام فرمانده، سلام از این نسل غیور جامانده سلام فرمانده، سید علی دهه ی نودی هاش و فرا خوانده ... 🌸🌱 🔖 کاری از مجموعه فرهنگی نورالهدی 🔘 فیلم کامل را آنلاین در آپارات ببینید 👇🏼 https://aparat.com/v/uBIzw 🆔 @noorolhodaa_ir 🔗 noorolhoda85.blog.ir

بچه ها تورو خدا هر چقد میتونید دعا کنید عمو کوچیکم تصادف کرده ضربه مغزی شده جوونه تازه ازدواج کرده بود خواهش میکنمم💔🚶🏻‍♂

🔰 صد و هشتاد و سومین اجرای تئاتر #جابر۱ ✅ پنجشنبه ٢٩ اردیبهشت ماه ۱۴۰۱، ساعت ۱۶ ✅ #قم، پلاتو شهید فخری‌زاده ✅ ویژه #بانوان ( ۱۵ سال به بالا) 📞 رزرو صندلی با شماره ۰۹۹۱۵۱۹۲۷۰۲ #مجموعه_فرهنگی_نورالهدی @noorolhodaa_ir

بسم الله الرحمن الرحیم "انّا لله و انّا الیه راجعون " خواهر عزیزمان سرکار خانم فاطمه رزاقی درگذشت پدربزرگ گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض می نماییم و همنشینی با اهل بیت طاهرین "علیهم السلام"را از خداوند منان برای آن عزیز سفر کرده مسئلت داریم. ما را در غم خود شریک بدانید . از طرف اساتید رزمی طلاب نوجوانان هیئت حضرت ام البنین "سلام الله علیها" و دانشجویان نورالهدی @noorolhodaa_ir www.noorolhoda85.blog.ir

غم بی‌تابِ دلم، بهانه‌بردار نبود... اشک، می‌ریخت! و من.. فرصتِ انکار نبود!.. #غیرت ت قلبِ مرا به شوقِ تحسین آورد «رفتن» ت کاش ولی؛ این‌همه دشوار نبود..💔 زخم‌های بدنت را به تحمـّــل دیدم... فقط ای کاش رُخَت غریب و تب‌دار نبود:) سرِ تابوت، دگر قلب من و تاب و توان؟! چشم بستم.. دگرم طاقتِ دیدار نبود... همه با سوزِ دل «ای اهلِ حرم» می‌خواندند که در آن روزِ عزا، دیگر «علمدار» نبود... گشتم آن‌روز به دنبال مزاری از تــو بین «گلزار» ولی یک اثر از یار نبود!... جابرم!.. برادرم!.. جامعِ گل‌هایی تو! پس مزارِ پاکِ تو، کجای گلزار نبود!؟ هفته‌ها، روز به روز، از تو نوشتم.. اما.. پاره کردم همه را! جرئتش انگار نبود... این تو بودی که به روح همه وسعت دادی لحظاتِ تو به جز جلوه ایثار نبود... #غزلــ #شهید_جابر @shaerane_ta_khoda

🏴 إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون ▪️روح بلند و ملکوتی استاد برجسته اخلاق حضرت آیت‌الله سید عبدالله #فاطمی_نیا آسمانی شد. ▫️خسران فقدان این عالم کم‌نظیر را به اعضاء محترم جبهه تسلیت می‌گوییم و از عزیزان درخواست قرائت فاتحه برای این استاد عزیز را داریم. #⃣ #تسلیت جبههٔ #انقلاب اسلامی در فضای مجازی

✊🏻 @jebheh

🔰 اجرای تئاتر نما رادیویی ستاره های شب 📆 دوشنبه ۲ خرداد ⏰ ساعت ۱۶:۰۰ 🔘 سالن پلاتو شهید محسن فخری زاده رزرو صندلی با شماره زیر : 09915192702 🏷 #مجموعه_فرهنگی_نورالهدی @noorolhodaa_ir

باز هم بر دلِ این طایفه زد داغِ گرانی دیگر اربا اربا شدن و پر زدنِ تازه جوانی دیگر... باز هم عشق خریدار شد از اهلِ فروش بازار یوسفی دیگر و «سربازِ حسین»ی، ز زمانی دیگر... باز هم عشق از این طایفهٔ دل‌شده قربانی خواست راهِ عشق است و تو «برکان تفجر»... فورانی دیگر... باز هم دستِ پلیدی به تبر رفت و از این باغ شکست شاخه ها را؛ که شود دفن، و ثمر داد کسانی دیگر!... باز هم چید از این شاخهٔ نوبر که رطب کم بشود... ثمرش شد چو تو نخلی، که نروییده مکانی دیگر!... هرچه خواهند که دفنت بکنند عاقبتش، اما؛ تو خودِ بذری، که به این خاک دهی رونق و جانی دیگر... تو همانی که شدی «جابر» از این بهر که جبران بکنی، بدمی روحِ بهاری به تب و تاب خزانی دیگر... #غزلــ #شهید_جابر @shaerane_ta_khoda