eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
3.5هزار ویدیو
30 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
789.9K
غمخوارِ من!به‌خانه‌ی‌غم‌ها خوش‌آمدی با من به«جمعِ» مردمِ‌تنها خوش‌آمدی... بینِ... جماعتی که مرا سنگ می‌زنند می‌بینمت... برای تماشا خوش آمدی... راهِ..نجاتم از شبِ گیسوی دوست‌نیست ای‌دل..به‌آخرین شبِ دنیا خوش آمدی... پایانِ.. ماجرای دل و عشق، روشن‌است ای قایقِ.. شکسته به دریا خوش آمدی... با برفِ.. پیری‌ام سخنی غیر از این نبود منت.. گذاشتی به سرِ ما خوش آمدی... ای عشق... ای عزیزترینِ میهمانِ عمر دیر آمدی... به دیدنم اما خوش آمدی... خوانش ،🎙 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
نامِ پروانه مکن یاد، که نسبت نبوَد با منِ سوخته‌دل، سوخته‌دامانی را هرچه خواهی بکن ازدوریِ دیدار مگو وحشت‌آباد مکن خاطرِ ویرانی را عشق در دل چه خیالست که پنهان گردد پرده‌پوشی نتوان آتشِ سوزانی را... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🎬: باز سفره ساده افطار را گستراندند و چند قرص نان جو برای افطار روی آن قرار گرفت. باز هم هنوز کسی دست به طرف نانها نبرده بود که درب خانه را زدند، گویا خداوند امتحانی دیگر برای این استادان دانشگاه هستی ، داشت.... فضه بی درنگ به سمت درب خانه رفت و این بار یتیمی درمانده ، که تقاضای غذایی داشت را پشت درب دید... حالا فضه هم می دانست که چه کند ، دوباره تمام افطار ساده این خانواده آسمانی به یتیمی گرسنه بخشیده شد و فضه هم نیز سهمش را بخشید ... یتیم که از بوی نان هایی که عطر بهشت را میداد و متبرک به دستان زهرا سلام الله علیها بود ، سرمست شده و شادمان به طرف خانه اش حرکت نمود. و باز هم افطار اهل خانهٔ علی ،جرعه ای آب شد... روز سوم روزه داری رسید ، آخرین سهم جویی که مولا علی علیه السلام تهیه کرده بود ،داشت نرم نرمک آرد می شد و آتش تنور به هوا میرفت و فضه همانطور که دلش همانند دل اهل خانه از شدت گرسنگی ضعف میرفت ، نگاهی به شعله های سوزان چوب های داخل تنور کرد و با خود گفت : یعنی امشب ما ،سهمی از این نان ها و رزقی از این افطار داریم؟! نماز را خواندند و نان های گرم که هنوز حرارت از آنها بلند میشد و بوی نان تازه مشام هر گرسنه ای را مینواخت ، روی سفره قرار گرفت. هنوز داغی نان به جان سفره ننشسته بود که باز درب خانه را زدند و همگان فهمیدند که دوباره افطارشان انفاق خواهد شد. فضه درب را گشود و این بار اسیری گرسنه که به بوی کرم اهل خانه به آنجا کشیده شده بود ، طلب نان کرد. فضه هنوز به درب اتاق نرسیده بود که بانوی خانه ، نان ها را در بغلش گذاشت و فرمود تا این افطار هم بار دیگر در راه خدا انفاق کنند . گویی از آسمان ندایی بلند بود که هان ای فرشتگان ، خوان رنگارنگ بهشتی را بگسترانید که امشب خانواده علی علیه السلام قرار است غذای بهشتی را متبرک کنند. سه شبانه روز ،چیزی جز جرعه ای آب به لب اهل خانه نرسید ، در شب سوم بود که پیامبر صلی الله علیه وآله به خانه علی علیه السلام وارد شد... فضه چون مجنونی که عشقش را دیده ، بوسه بر خاک قدم های پیامبر می زد و زهرا سلام الله علیها چون کبوتری پاک آغوشش را برای پدرش باز نمود و حسن و حسین کوچک ، سراز پا نشناخته از سر و کول پدر بزرگشان بالا می رفتند. پیامبر در حالیکه دو کودک زیبایش را روی دوش قرار داده بود و دست زهرایش را نیز در دست داشت ، همراه علی کنار سفره ای بهشتی نشستند. پیامبر نگاه مهربانش را به یکی یکی اهل خانه دوخت و فرمود : چه کرده اید ای مدارهای آرامش زمین ؟! دوباره عشق خدایتان فوران نموده و باز هم برایتان شعر سروده...آخر هر عاشقی در وصف معشوقش شاعر می شود...براستی که خداوند عاشق این خانواده است و این خانواده سرسپرده خدایشان... خدا آیه ای بر من نازل نموده در ستودن شما، بشنوید تا غزل های پروردگارتان را برایتان بخوانم :«آنان به نذر خود وفا می کنند و از روزی که شر آن همهٔ اهل محشر را فرا گیرد، میترسند و برای دوستی خدا، فقیر و مسکین و اسیر را طعام می دهند ،(گویند) ما به خاطر خدا به شما غذا می دهیم و از شما هیچ پاداشی و حتی هیچ سپاسی نمی طلبیم، سوره انسان آیه ۹» وبراستی که فضه هم با عملی که از بانویش الهام گرفت و انجام داد ، خود را مشمول این شعر زیبای خداوند خلقت نمود... ...🌷 🖍به قلم :ط_حسینی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🎬: روزها از پی هم می آمد و می گذشت و فضه این شاهزادهٔ دیروز در کلاس شاهزادهٔ عالم هستی درس ها می گرفت...درسهایی که در این خانهٔ خشت و گلی فرا می گرفت در هیچ قصری روی زمین یا هیچ‌ مکتبی در دنیا ،تعلیم داده نمی شد و اساتید این مکتب ، درس شناخت خداوند را در آسمانها آموخته بودند ،گویی پروردگار عالم در گوششان با عشق این دروس را زمزمه کرده بود و انها با عمق جان، فرا گرفته بودند. آری فضه از لحظه لحظهٔ حضورش در این خانهٔ ملکوتی استفاده می کرد و چه خوب این دخترک ده ساله ، عمق تمام اتفاقات را می فهمید ، درک می کرد و به خاطر می‌سپرد، گویا می دانست که در آینده ، خود باید استاد درس مکتب علوی و عدالت فاطمی باشد و می دانست وظیفه ای سنگین بر دوشش خواهد بود پس خوب به گوش جان می کشید آنچه را میدید و می شنید تا استادی کامل و موفق باشد. یکی از روزهای خوب خدا بود ، درب خانه گشوده شد و بوی بهشت همراه با عطر محمدی در فضا پیچید و فضه چشمانش را بست و می خواست این عطر را با تمام وجود در ریه هایش حبس نماید، فضه با همان چشمان بسته هم می دانست که این عطر جز بوی عزیز رسول خدا صلی الله علیه واله نمی تواند باشد. پیامبر وارد خانهٔ دخترش شد ، علی و فاطمه و بچه ها ، همانند همیشه به استقبال پیامبر جلوی درب خانه شتافتند و همانطور که دست زهرا سلام الله علیها در دست پدر بزرگوارش بود و علی علیه السلام شانه به شانه او ‌حرکت می کرد به درب اتاق رسیدند و وارد اتاق شدند. پیامبر در صدر اتاق نشست و علی و زهرا دو طرفش و بچه های کوچک این زوج آسمانی مانند پروانه دور و بر این گل خوشبوی محمدی می گشتند. در این هنگام پیامبر رو به علی علیه السلام نمودند و فرمودند: خدا به من دستور داده است تا تو را به خود نزدیک گردانم و از تو دوری نجویم و مرا فرموده است که آیات قران را به تو بیاموزم و تو هم آنها را به خاطر بسپاری و این حق توست که آنچه را به تو آموزش می دهم به خاطر بسپاری.. در این هنگام بود که ناگهان حال پیامبر دگرگون شد ، گویی فرشتهٔ وحی بار دیگر بر او نازل شده بود و می خواست شعری دیگر از غزل های خداوند در مقام و مرتبت معشوق خدا ، علی اعلی ،خدمت این فرشیان عرشی ، عرضه دارد... ...🌷 🖍به قلم : ط_حسینی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای ساز خوشِ ترانه مادر ای مهرتو جاودانه مادر درصدق وصفا نمونه ای تو گنجینه ی بی کرانه مادر ای باغ همیشه سبز وخرم گل خانه ی عاشقانه مادر دنیای من آن نجابت تو در عاطفه خالصانه مادر دُرّیمنی ،عقیق خالص همواره مرا خزانه مادر سرچشمه مهروجود وبخشش مهتاب رخت شبانه مادر وای ازدل من که ازنبودت اندوه زندجوانه مادر با لطف توبانگ شور وشادی سرداده صلای خانه مادر خاموش نگردد از وجودت این محفل عارفانه مادر هرگاه ؛بشیر؛می سراید از شان تو بی بهانه مادر افسوس ودریغ نیست دیگر آن مهروصفا روانه مادر (بشیر) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
📲 🌺 (ع) 🌺 (ع) 🌺 (ع) 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky