ما وارث ذوالفقار، تیغی دو دَمیم
با صاعقه های آسمان هم قسمیم
سر را به کف دست گرفتیم اکنون
سینه سپر مدافعان حرمیم
#حسین_جعفری
✅️عضوکانال
#شهید_سید_رضی_موسوی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
چون که میسنجم تو را
با آنچه در من بوده است
خانهای آباد در شهرِ
خرابی بودهای
#حسین_منزوی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥
#پارت شانزدهم💚🍀
بعد امیررضا رو صدا کرد.امیررضا از اتاقش بیرون اومد و گفت:
-جانم بابا؟
-بیا بشین.
امیررضا نشست.حاج محمود به فاطمه گفت:
-اون پسره همکلاسیته؟
-نه.
-دانشگاه میاد؟
-گاهی میبینمش.
حاج محمود به امیررضا گفت:
_میتونی از این به بعد فاطمه رو هرجایی خواست بره،ببری و بیاری؟
امیررضا گفت:_بله،حتما.
-هروقت کاری برات پیش اومد یا نتونستی قبلش به من بگو،خودم میرم.
-چشم.
فاطمه گفت:
_ولی بابا اینجوری که شما و رضا از کار تون میفتین!
امیررضا گفت:
_من کاری مهمتر از مراقبت از آبجی کوچیکم ندارم.
به شوخی گفت:
_هنوزم بچه ای و باید مواظبت باشیم. پس کی میخوای بزرگ بشی نی نی کوچولو؟
-هروقت ظرف شستن یاد گرفتم،خان داداش
زهره خانوم و حاج محمود هم لبخند زدن. حاج محمود به امیررضا گفت:
_تو دانشگاه هم حواست بهش باشه ولی از دور.کسی متوجه نشه.
-چشم بابا،حواسم هست.
از فردای اون شب،
فاطمه دانشگاه میرفت.برای اینکه خیلی وقت امیررضا رو نگیره،کلاس هایی که استادش به حضور و غیاب حساس نبود،غیرحضوری میخوند.
باشگاه و جاهای مختلفی هم که قبلا میرفت، دیگه نمیرفت.امیررضا تو دانشگاه هم از دور مراقب بود.
چندبار افشین رو دید که روی نیمکتی سر راه فاطمه می نشست و خیره نگاهش میکرد.اما فاطمه حتی نگاهش هم نمیکرد.امیررضا هم هربار بیشتر عصبانی میشد.افشین هم برای اینکه امیررضا رو عصبانی کنه،اینکارو میکرد.
چند روز گذشت.
امیررضا،فاطمه رو رسوند خونه و دنبال کارهاش رفت.به مغازه ای رفت.وقتی از مغازه بیرون اومد،افشین جلوش ایستاد. با لحن تمسخرآمیزی گفت:
_تا کی میخوای راننده شخصی باشی؟
امیررضا عصبانی نگاهش میکرد.افشین گفت:
_نگاه و اخمت خیلی شبیه خواهرته.ولی چشم هات شبیه نیست،چشم های خواهرت خیلی قشنگ تره.
امیررضا که دنبال فرصت بود،
چنان مشتی به افشین زد که افشین یه کم دور خودش چرخید.چند مشت دیگه هم زد و افشین بدون اینکه از خودش دفاع کنه،روی زمین افتاد.روی سینه ش نشست و مدام به سر و صورتش ضربه میزد.
مردم جمع شدن و به سختی امیررضا رو جدا کردن. پلیس....
#ادامهدارد...
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
َ
💢 آرامش آسمان شب
⭐️سهم قلبتان
💢و خداوند،روشنی بی خاموش
⭐️تمام لحظه هايتان باشد
💢در این شب زیبا
⭐️آرزو دارم غیر از خدا
💢محتاج کسی نشوید
⭐️شبتون بخیر
💢فرداتون
⭐️پر از موفقيت
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون در پناه خدا
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
تو ماه شدی تا که سیاهی برود
آیینه شدی تا که تباهی برود
ای کوه ،غمِ نبودنت جانکاه است
نگذاشته ای به سینه آهی برود!
#صفيه_قومنجانی
💠💠💠💠💠
🆔@nabzeghalam
شاعرانه ای برای شما ادب دوستان
🔖نبض قلم🖊
💠@nabzeghalam
💠@arayehha
⏪برای صیانت از شعر👇
لطفا ارسال شعر با نام شاعر
امانتدار باشیم🙏
هـمراه خـود نسیم صبا می بـرد مرا
یارب چو بوی گل به کجا میبرد مرا؟
سوی دیار صبح رود کاروان شب
باد فنا به ملک بقا می برد مـرا
#رهی_معیری
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون بخیر
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
دوست داشتن... - دوست داشتن....mp3
5.23M
صبح چهارشنبه 6 دی
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
45.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀اگر عباس ماه هاشمین است
🥀هنر جوی امیر المومنین است
🥀اگر اسطورهی فخر و ادب شد
🥀چو مامش حضرت امالبنین است
🏴سالروز وفات شهادت گونه حضرت امالبنین (س) تسلیت باد.
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حكمها قیاسی نیست
خدا کسی است که باید به دیدنش بروی
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست
به «عیب پوشی» و «بخشایش» خدا سوگند
خطا نکردن ما غير ناسپاسی نیست
به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست
#فاضل_نظری
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ما ملت استقامتیم ای دنیا
جان برکف و سروقامتیم ای دنیا
از عزم و ارادههایمان کم نشود
ما منتظر شهادتیم ای دنیا
#پریسا_مصلح
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky