#لقمه_حلال
#قسمتهفدهم
خوب اقاپسر اسمت چیه وکجا به این سرعت میرفتی؟
پسره:اسمم حسن هست داشتم میرفتم سمت مسجد محله ,اخه گفتن امروز اقا مشهدی میاد از طرف حاج اقا برامون وسایل و خوراکی میاره....
واقعا این محله درفقرمطلق بود واین پسربچه به خاطر شاید یک تکه نان ,میخواست زیرماشین برود,واقعا ادم از کارکرد این مسوولان باید خجالت بکشه,مملکتی که روی نفت خوابیده والا زشته مردمش محتاج یک لقمه نان خشک باشند.
حسن راپیاده کردم ودیگه امیدی به پیدا کردن بابا رانداشتم,دور زدم ودست از پا درازتر برگشتم.
اما مهم نیست ,من هنوز وقت دارم,ماهی را هروقت از اب بگیری تازه است.فردا شب دوباره روز از نو وروزی از نو.
وقتی خونه رسیدم ,مامان هم اومده بود.
مامان:کجا تااین موقع؟چرا گوشیت راجواب نمیدی.
ببخشید یکدفعه شدوگوشیم هم روی سایلنت بود ,رفتم یکی از دوستام راببینم که موفق نشدم,ان شاالله فرداشب میرم.
مامان سری تکان داد وچیزی نگفت.
دوساعتی بعد بابا هم اومد ,باهمون کت وشلوار اتوکشیده.........
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
464.3K
🌺
هر روز می روم به مسیری که دیدمت
جایی که عاشقانه به جانم خریدمت
جایی که دیدم ای گل زیبا شکفته ای
اما برای اینکه بمانی نچیدمت
یادم نرفته است که چشمان خسته ام
افتاده در نگاه تو بود و ندیدمت
تا حال ندیدم آمده باشی برای من
اما به چشم سرمه می کشیدمت
گر من خدات میشدم ای نازنین من
این گونه با وقار نمی آفریدمت
مجنونم ، که با همه ی بی وفائیت
یک سالیست می نوشتمت و می شنیدمت
آری برای اینکه بدانی چه میکشم
هر روز می روم به مسیری که دیدمت
#فرامرز_عرب_عامری
خوانش:🎙#اسمهان_منصوری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هیچ شبی، پایان زندگی نیست
از وراے هر شب دوبارہ
خورشید طلوع میڪند
و بشارت صبحی دیگر می دهد.
این یعنی امید هرگز نمی میرد
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون پراز آرامش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بی سلام نگذرید از کنار یک گـل
بی سلام نگذرید از کنار یک دشت
دست تکان دهید برای یک رود
دست تکان دهید برای خنده های
یک کودک
دست افتاده سردی را بگیرید
بر دسـت عشق بوسه زنید
نگاهتان را ندزدید از هم
خنده بکارید بر لبان هم
مهر بورزید و نـور بپاشید.
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتونبخیر
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هراسانم لحظات بگذرند......
و چون کبوتر بر شانه ات بنشینم......
و نتوانم بر حریر روحت دست بکشم.....
می دانم خاموشیت شعر است...
پس مانند آذرخشی میان رگ هایم باش.......
وسرنوشتم را بساز.......
#اسمهان_منصوری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
پگاهی دیگر و جانی دوباره شکر
گرچه شب مرده بودیم به یکباره شکر
بسان ماهی غوطه وریم در امواجت
خالی ز تو نمانیم به هزار باره شکر
#ساره_ثریا_کریمی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
صدها سبد عاطفه تقدیم تو باد
گر هدیه دهی به قلب من لبخندی
#محدثه_اصغرنژاد
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
امروز که جُمعه هفتمِ دی ماه است
روزِ صَلَوات بر رسوُلَ الله است
خوشبو بِنِما دهانِ خود با صَلَوات
کُن بیمه خودت که عُمرها کوتاه است
#حسن_یزدان_پناهیـــفَسا
#اَللّٰهُمَّصَلّعَلٰیٰمُحمّدوَآلِمُحمّد
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
خدمتِ غم را زمانی ساده میانگاشتی
غصّه ی آیینه را از چهره اش برداشتی...
خونِ دل میخوردی از اندیشههای کاغذی
در عمل امّا خیالی غرقِ رویا داشتی...
سالها در بندِ دامِ خالِ مهرویی اسیر
بر لبِ مجنون سکوتی تلخ و تنها کاشتی...
باغِ غم آیینهای روشن دل و خندان نداشت
زندگی را مرغکی بی درد و غم پنداشتی...
نقد را آتش زدی دلخوش به عهدِ نسیهها
داغِ خود بر سینهی سیمینتنان بگذاشتی...
روزهای عمرِ خود را آتش از غفلت زدی
سالها اندوه و غم در قلبِ خود انباشتی...
آنقَدر خون خوردی از جامِ سیاهِ نحسِ بخت
تا که دست از شانههای آرزو برداشتی...
عاقلان از فهمِ میْ، اعجازِ ساقی عاجزند
خوب شد ایدل تو این دیوانگی را داشتی...
📓اندیشههای_کاغذی
✍حسن_کریمزاده
#منتظر ✓
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky