﷽
#آیههایعشق 🍃
░انّ الله یحب المطهّرین ░
خدا پاکدامنان را دوست دارد♥️🌿
- چشم و دل را ز غیر ببند ،
خدا را خواهی دید !✨
#معشوق_خدا_باش
༺✾➣♡➣✾༺
⭕️ شهید مصطفی چمران:
🔰 من نمیگویم ولی فقیه معصوم است ولی ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد میکنند، خدا اجازه اشتباه به آن #رهبر را نمی دهد و به نوعی به او معصومیت می بخشد.
🔻 ظهور بسیار نزدیک است
••••
ایشہید،
پَرے براے پرواز ندارم!🕊
اما دلۍ دارم ڪہ در این
هیاهوےغریب بہ یادت پرواز مےڪند... :)🦋🙂
#شہیدبابڪنورے•♥️•
ᷝᷡᷝᷝᷝᷞ
♥️⃟🕊『 』
😍 #ویژه_بخونید اینو 👇👇
🍃🌸 جلوه ای از مراسم عروسی شهید مصطفی ردانی پور 👰🤵
عقدکنان مصطفی بود.اتاق تو در توی پذیرایی را زنانه کرده بودند و حیاط را برای مردها فرش انداخته بودند.
یک مرتبه صدای بلندی که از کوچه به گوش می رسید، نگاه همهی حاضران را به طرف در ورودی خانه برگرداند.
"برای شادی روح آقا داماد صلوات!"
صدای خنده و صلوات قاطی شد و در فضای کوچه و حیاط خانه پیچید. "برای سلامتی شهدای آینده صلوات!"
مصطفی سر به زیر و خندان در میان همراهانش و دوشادوش شهید حسین خرازی وارد خیاط خانه شد.
"صحیح و سالم بری رو مین و سالم برنگردی، صلوات بفرست!"
مهمانها هرچه سکه و نقل و شیرینی داشتند ریختند روی سر مصطفی که سرخ شده بود از خجالت.
"در راه کربلا بی دست و بی سر ببینمت، صلوات بعدی رو بلندتر ختم کن!"😂
و صدای بلند صلوات اطرافیان .... مصطفی مثل همیشه شلوارنظامیاش را پوشیده وپیراهن سادهی شیری رنگش را روی آن انداخته بود اما با این تفاوت که آنها را اتو کرده بود.
بیشتر مهمانها از دوستان او بودند، بچههای جبهه یا همدرسان دوران طلبگی که حالا مجلس را دست گرفته بودند و به اختیار خود میچرخاندند.
حاج حسین خطاب به ناصر گفت:" پاشو مجلس را گرم کن! مثلا عقدکنان رفیقمان است."
ناصر در حالیکه با عجله کیکهای داخل دهانش را قورت می داد گفت: چشم فرمانده !
آنگاه پارچ آب را برداشت و سرکشید و بلافاصله بلند شد و وسط مجلس ایستاد، بی مقدمه و با صدایی که فقط خودش معتقد بود که زیباست! شروع به خواندن کرد:
شمع و چراغ روشن کنید
بسیجیها رو خبر کنید
امشب شبیخون داریم
ببخشید امشب عروسی داریم... 😂😂
و دست زد و بقیه هم با او دم گرفتند و دست زدند :
خمپاره بریزید سرشون
امشب عروسی داریم...
احمد گفت: ناصر ببینم کاری می کنی که عروس خانم همین امشب از آقا مصطفی تقاضای طلاق کنه یا نه؟
سحرگاه در آستانه اذان صبح ، خواهر مصطفی سراسیمه و حیران زده از خواب پرید.
بی درنگ به سوی اتاق مصطفی رفت و در زد. یقین داشت که مصطفی در آن موقع در سجادهی نماز شب در انتظار اذان صبح به تلاوت قرآن مشغول است.
مصطفی آرام در را گشود و با چهرهی حیرت زدهی خواهرش مواجه شد که بریده بریده کلماتی بر زبان می راند:
مصطفی... مصطفی!... به خدا قسم حضرت زهرا به همراه سیدی نورانی و بانویی دیگر در مراسم عروسیات شرکت کردند.
وقتی... وقتی خانم را شناختم عرضه داشتم: خانم جان! فدایتان شوم! قدم رنجه فرمودید! بر ما منت گذاشتید...اما شما و مراسم عروسی؟!
فرمود: به مراسم ازدواج فرزندم مصطفی آمدهایم... اگر به مراسم او نیاییم به مراسم که برویم؟...
و تعجب زده از خواب پریدم.
یک مرتبه مصطفی روی زمین نشست ، دستهایش را روی زمین گذاشت و شروع کرد های های گریه کردن... مرتب زیر لب
می گفت: فدایشان بشوم! دعوتم را پذیرفتند.😍❤️
کدام دعوت داداشی؟! تورو خدا به من هم بگو.
چون خواستم مراسم عروسی ما مورد رضایت وعنایت امام زمان(عج) قرار گیرد، دعوتنامهای برای آن حضرت و دعوتنامهای برای مادربزرگوارشان حضرت زهرا(س) و عمه پرکرامتشان حضرت معصومه (علیهاالسلام) نوشتم.
نامه اول را در چاه عریضه مسجد جمکران انداختم و نامه دوم را در ضریح حضرت معصومه...
و اینک معلوم شد منت گذاشتهاند
و دعوتم را پذیرفتهاند...
حال خیالم راحت شد که مجلس ما مورد رضایت مولایمان امام زمان (عج) واقع گشته است.
همزاد كویرم تب باران دارم
در سینه دلى شكسته پنهان دارم
در دفترخاطرات من بنویسید
من هر چه كه دارم از شهیدان دارم
آن روزها دروازهی شهادت داشتیم ولی حالا معبری تنگ، هنوزهم برای شهید شدن فرصت هست باید دل را صاف کنیم.
( مقام معظم رهبری)
بسم الله الرحمن الرحیم
🖊سوره مبارکه اسراء آیه 23
🌺وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا
🌺پروردگارت مقرّر داشت كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو نزد تو به پيرى رسيدند، به آنان «اُف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجيده و بزرگوارانه سخن بگو....
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
با سلام خدمت دوستان گرامی
صبح همگی بزرگواران بخیر
روز خوبی داشته باشید
✳ اینگونه قرآن بخوان!
🔻 #اقبال_لاهوری میگوید پدرم یک جملهای به من گفت که آن جمله برایم درس شد. یک روز صبح مشغول تلاوت #قرآن بودم. پدرم گفت: چه میکنی؟ گفتم: قرآن میخوانم. گفت: قرآن را آنچنان بخوان که گویی #وحی بر #تو نازل شده است. همین جمله مثل نقشی که روی سنگ کنده باشند در دلم اثر گذاشت و از آن به بعد به هر آیهای که رسیدم، تا #تأمل و #تدبر نکردم رد نشدم.
👤 #شهید_مطهری
📚 #اسلام_و_نیازهای_زمان ج۱
📖 ص ۱۴۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اذان مغرب به افق تهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ بسیار زیبا
عمرم تمام گشت به هجران روی تو
ترسم شها به خاک برم ارزوی تو
☀️ فکر و خیال من شده ای چند گاه هست
کی می شود راه بیایم به سوی تو؟
عشقی نمانده در دل ما از فراق تو
ای یوسفم چگونه ببینیم روی تو
🍃ای که هستی ما منتظر بر تو
ده یک نشان که ببینم اثر از کوی تو
🌼نادم که سالها طلب یاری ات نمود
اذنی بده تا برسد بر سبوی تو
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ
🌴💎❄️🌹❄️💎🌴
💌 میرزا اسماعیل دولابی میگه
تو حسنت رو مخفی کن، خدا آشکار میکنه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فضیلت ماه رجب
🎙️ حاج آقا مجتبی تهرانی
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج
🌴💎❄️💎🌴
خلق افسانه جومونگ.......
✨امام خامنه ای:✨
شما مىبینید که این حضرات کُرهاىها - من از کار اینها خوشم مىآید
- تاریخ ندارند؛
لذا میگویند «افسانهى جومونگ»،
افسانهى فلان.
یعنى از اوّل حساب را تصفیه می کنند؛
[می گویند] افسانه است،
واقعیّت نیست.
یکچیزى در مىآورند،
یک تاریخ براى گذشتهى خودشان
درست می کنند،
که وقتى یک جوان کُرهاى
به این فداکارىها و به این شجاعتها
و به این کارهاى عجیب غریبِ
سینمایى نگاه می کند،
خب احساس هیجان می کند،
احساس هویّت می کند،
احساس افتخار می کند.
ما اینها را در واقعیّت زندگى خودمان داریم، اتّفاق افتاده، پیش آمده؛
چرا از اینها استفاده نمی کنیم؟
بهنظر من یک قصور بزرگى
- نمی گوییم تقصیر؛
لااقل قصور بزرگى
- اتّفاق افتاده است،
باید جبران بشود.
بهنظر من ما پنجاهسال دیگر
هم بایستى دربارهى دفاع مقدّس بنویسیم، بگوییم، توصیف کنیم،
تشریح کنیم، انواع و اقسام هنرها را
به خدمت بگیریم،
براى اینکه این حادثهى عظیم
( دفاع مقدس) را تبیینکنیم.
۱۳۹۳/۳/۲۶
آقـآ جانم؛مھدۍ♡
تُـۅ مپنداࢪ ڪھ از یاد..
تـۅ را خواهـم برد!
من،بدونتــو بـه یک؛
پلـک زدݩ ؛ خواهـم مُرد...
#اللهمعجللولیکالفرج 💚
•
🍁بسم رب الشهدا🍁
🌷#شهید_علی_بلورچی🌷
🍃یکم فروردین 1345,درتهران چشم به جهان گشود.
دانشجوی کارشناسی در رشته برق بود.
به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.
❣12 اسفند1365با سمت اطلاعات شناسایی بر اثر اصابت ترکش به قلب شهید شد.
❤️🕊 بخشی از وصیتنامه:
آن چه از عمرم فهمیده ام اینست که باید همه چیز را با ناله برای خدا در دل نیمههای شب حل کرد.
بهترین راه نجات را آدمی با تقوی پیدا میکند. اگر باتقوی باشیم، همه چیز حل است.
🌹یاد همه شهدا با ذکر صلوات 🌹
💐اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم💐
سید ابراهیم میگفت دفعه اول که به سوریه اعزام شدم در عملیات تدمر خمپاره درست خورد کنار من ولی به من نخورد..
گفتم شاید مشکل مالی دارم خدا نخواسته شهید بشم..
آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم..
🍃دفعه دوم
که رفتم سوریه،باز خمپاره خورد کنار من و به من چیزی نشد..
گفتم شاید وابستگی به خانواده و
بچه هاست که نمیذاره شهید بشم..
آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم..
🍃و برای بار سوم
که به سوریه اعزام شدم در عملیاتی ترکش خوردم و مجروح شدم
ولی شهید نشدم..
🍃 به ایران که آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشكلم را پرسیدم..
ایشان گفتند:
"من كان لله كان الله له"
تو برای خدا به جبهه نمیروی
برای شهادت میروی..
نیتت را درست کن
خدا تو را قبول میکند..
🍃پدرش میگفت :
این دفعه آخر مصطفی (سيدابراهيم)
عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینی نبود..
رفت
و به
آرزويش
رسيد..
🌷شهید مصطفی صدرزاده🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
خانم زینب سلیمانی:
این پلاک را اولینبار که با هم به سوریه رفتیم به من دادید و گفتید بابا اینو به همراه داشته باش تا اگر اتفاقی برایمان افتاد، بدانند تو دختر من هستی... سکوت کردم و گفتم یعنی با هم شهید میشویم؟ گفتید: بله؛ با اینهمه اصرار برای کنار من ماندن در همه جا، آخر با من شهید میشوی... بعد مکثی کردید و گفتید: البته من خوشحال میشوم تو با من شهید شوی.
هر سفر که با هم میرفتیم این پلاک را به همراه داشتم و منتظر لحظه شهادت با شما بودم... چه انتظار بیثمری شد... آخر به شما نرسیدم... و شما پر کشیدید... شاید بالهای من برای پرواز و اوج با شما خیلی کوچک بود و باید میماندم تا بالهایم را قویتر کنم تا اوج بگیرم...
امسال تلخترین سال زندگیم شد و هر سال تلختر و تلختر خواهد شد... نمیدانم تا چند ساعت تا چند روز تا چند هفته تا چند ماه تا چند سال باید انتظار دیدن روی ماهتان را بکشم اما باور دارم در حال آماده شدن برای بازگشتید و با مهدی فاطمه خواهید آمد... ان روز دور نیست...
سال نو را پیشاپیش بر تمامی مردم شریف و صبور این آب و خاک تبریک عرض میکنم.
التماس دعا
یقینا_کله_خیر
#ياامام_هادے_ع🥀
ما سامرا نرفتہ گداے تو مےشويم
اے مهربان امام فداےتو مےشويم
هادےِ خلق،ڪورے چشمان گمرهان
پروانگان شمع عزاے تو مےشويم
#شهادت_امام_هادی(ع)🏴
#تسلیت_باد🥀