شاید حرمت خوݧ شهیداݧ
از "ثاراللہ" بودݧ حسیݧ است..
و چہ معاملہ زیبائے!
ڪــہ تو پاســدار دیــݧ خــدا،
و خدا پاســدار حرمت خوݧ تو باشد...
#شبتون_شهدایی
یاعلی🖐
#شهید محمودرضا بیضایی🥀
تولد:۱۳۶۰/۹/۱۸
محل تولد:تبریز
شهادت🥀:۱۳۹۳/۱۰/۲۹
محل شهادت🥀:سوریه،منطقه《قاسمیه》درجنوب شرقی دمشق
مزار:تبریز
شهیدبیضایی🥀 در خانوادهای #مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدائی، راهنمایی و دبیرستان را در تبریز گذراند. در دوره تحصیلات دبیرستان به عضویت #پایگاه مقاومت شهید بابایی 🥀– مسجد چهارده معصوم (ع) شهرک پرواز تبریز – درآمد و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقههای عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت🥀 را در او بوجود آورد.
در همین ایام با رزمنده هنرمند #بسیجی، حاج بهزاد پروین قدس، آشنا شد. این آشنایی، بعدها زمینه ساز آشنایی مبسوط با میراث مکتوب و تصویری دفاع مقدس و انس با فرهنگ جبهه و جنگ شد. #دیدار و مصاحبه با خانواده شهدا و گردآوری خاطرات شهدا🥀 و جمع آوری کتابها و نشریات حوزه ادبیات دفاع مقدس از ثمراتی بود که آشنایی با حاج بهزاد با خود داشت. #ورزشکار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی به این ورزش پرداخته بود. در سال ۷۲ همراه تیم استان آذربایجانشرقی در مسابقات چهارجانبه بین المللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد. فوتبال، دیگر ورزش مورد علاقه او بود و بدنبال تعقیب حرفهای این ورزش بود که بخاطر پرداختن به درس از پیگیری آن منصرف شد.
#با اخذ دیپلم متوسطه در رشته علوم تجربی، در ۱۸ شهریور ماه ۸۰ عازم خدمت سربازی شد. دوره آموزش را در اردکان یزد گذراند و ادامه خدمت را در نیروی هوایی سپاه به مدت ۱۹ ماه در #پادگان_شهیدباکری🥀 و ۲ ماه در پادگان الزهراء (س)🥀 در تبریز به انجام رساند و در ۱۸ خرداد ۸۲ خدمت را به پایان رساند. آشنایی نزدیک با نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این دوره، نقطه عطف زندگی #شهیدبیضائی🥀محسوب میشود
بعد از اتمام #خدمت_سربازی، علیرغم تشویق اطرافیان به ادامه تحصیل در دانشگاه، با اختیار خود و با یقین کامل، #عضویتدرسپاه پاسداران انقلاب اسلامی را انتخاب نمود و در بهمن ماه سال ۸۲ وارد دوره افسری دانشکده امام علی (ع) 🥀سپاه شد. ورود او به دانشکده افسری ملازم با هجرت او از تبریز به تهران بود که با این هجرت ادامه زندگی را در جهاد فی سبیل الله♡ رقم زد.
او نام مستعار «حسین نصرتی» را در سپاه برای خود انتخاب نموده بود که به گفته خودش برگرفته از #ندای «هل من ناصر ینصرنی» مولای خود حسین بن علی (ع)🥀 و کنایه از لبیک به این ندا بود.
بدلیل #علاقهفراوان به کار خود، برای تشکیل خانواده حاضر به رجعت به تبریز نبود و در ۲۵ اسفند سال ۸۷ مقارن با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع)🥀با #همسری فاضله از خانوادهای ولایتمدار در تهران ازدواج کرد و ساکن تهران شد.
ویک دختر گل متولد 25اسفند91 از ایشون به یادگار موند.
#علاقه و عشق وصف ناشدنی محمودرضا🥀 به آرمان جهانی امام خمینی (ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی بوجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانه روزی داشت. همواره مطالعه دینی و سیاسی داشت و به اخبار و وقایع داخلی و خارجی بخصوص تحولات جهان اسلام اشراف داشت و این وقایع را تحلیل میکرد. تعصب آگاهانه و وافری به انقلاب اسلامی، رهبری و نظام داشت.
⛔️در ایام فتنه ۸۸ شب و روز آرام و قرار نداشت. تمام اخبار و وقایع فتنه را #رصد میکرد و در معرکه دفاع سخت از انقلاب اسلامی در ایام فتنه، چندین بار جان خود را به خطر انداخت. صاحب موضع بود و در بحثها بخوبی استدلال میکرد. میگفت این انقلاب تنها نقطه امید مستضعفین عالم است و هرگونه تهدیدی که متوجه موجودیت انقلاب اسلامی باشد، میتواند جبهه مستضعفین و علاقمندان انقلاب اسلامی در جهان را سست کند و نگرانی عمیقی از این بابت داشت...
#با آغاز جنگ در سوریه از سال ۹۰ برای دفاع از حرمهای آل الله (ع)🥀 و یاری جبهه مقاومت، آگاهانه عازم سوریه شد. اعزامهای داوطلبانه مکرر و حضور مداوم در جبهه سوریه، روحیه رزمندگی را در وجودش تثبیت کرده بود و در دو سال آخر حیات ظاهری خود، به معنی واقعی کلمه زندگی یک رزمنده را داشت. بخاطر تعلقی که از نوجوانی به ثبت اسناد میراث دفاع مقدس داشت، در #جبهه سوریه نیز به جمع آوری اسناد جنگ همت گماشته بود و در هر بار بازگشت به ایران، آثاری از جنگ از جمله تصاویری که با دوربین خود ثبت کرده بود و آثاری که از تکفیریها در صحنههای درگیری بجا مانده بود را همراه داشت. اوج توفیقات خود در این جبهه را حضور در عملیاتی میدانست که #در تاسوعای سال ۹۲ در منطقه « #حجیره» برای آزادسازی کامل اطراف حرم مطهر حضرت زینب (س)🥀 انجام گرفت و منجر به پاکسازی حرم تا شعاع چند کیلومتری از لوث وجود تکفیریها شد.
در آخرین اعزام خود در دیماه ۹۲ به یکی از یاران نزدیک خود اعلام کرد که این سفر برای او بیبازگشت است و از دو ماه پیش از اعزام بدنبال هماهنگی برای محل تدفین خود بود.😔
#سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر ۲۹ دیماه ۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع)🥀در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در حالیکه فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، در اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض #شهادت🥀 نائل آمد.😔
#شهیدبیضایی و شهیدهادی شجاع🥀
وقتی خبر #شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان و مادرش را دیدم و عکس شهید بیضایی🥀 بر دیوار اتاق نصب بود
به مادر شهید شجاع گفتم هادی می گفت میخواهم انتقام شهید بیضایی🥀 را بگیرم.
مادرش همینطور که اشک می ریخت😔 گفت
وقتی آقای بیضایی🥀 به شهادت رسید عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد
این عکس را برای همیشه نگه دار مادر، شهید بیضایی🥀 به گردن من خیلی حق داشته است.
#وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم، از طرف #همسر معززش گفتند محمودرضا🥀 سفارش کرده #چفیهای که از آقا♡گرفته با او دفن شود،
جا خوردم نمیدانستم از آقا♡چفیه گرفته، رفتند چفیه را از داخل ماشین آوردند، مانده بودم با پیکرش چه بگویم،
همیشه در ارادت به آقا خودم را بالاتر از او میدانستم، چفیه را که روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گرد پایش هم نرسیدهام
در این چند وقت، یادم هست یکبار چند سال پیش گفت شیعیان در بعضی از کشورها بدون #وضو تصویر آقا را مس نمیکنند و گفت ما اینجا از شیعیان عقب افتادهایم....