eitaa logo
شهید محمد رضا تورجی زاده
268 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
9.9هزار ویدیو
158 فایل
🌟🌹ستارگان آسمان🌹🌟 ♡″یا زهرا″♡ ✿محمد رضا تورجي زاده✿ ✯🔹فرزند: حسن ✷🌺ولادت:۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳ °❥🌹شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶ محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱۰ 💫🌹مزار: گلستان شهدای اصفهان
مشاهده در ایتا
دانلود
sticker_mazhabi(31).mp3
6.76M
🎧 اَلــــوِداع ماهِ مُــــحَرّم مــــاهِ گِـــــریِه مـــــاهِ ماتَـــــم حَســــرَتِش رویِ دِلَــــم موند کِه شَــــباش بِمــــیرَم از غَــــم کــــاش میــــشُد بَرات بِــــمیرَم... 😭 🎙کربلایی
🚩 یعنی، متفاوت به آخر برسیم و گرنه، پایان همه قصه‌هاست …
‼️ اگه به گناهے مبتلا شدے؛ 😔 نذار قلبت بهش عادت ڪنه...!🙅🏻🙅🏻‍♀ عادت به ؛ اضطراب و ترسِ از گناه رو از قلبت میگیره...! 😰 اونوقت به جاے لذت بردن از ، ✨ دیگه از گناه لذت میبرے...!🤯 ...❗️
🍂🌹👆🍂🌹👆🍂🌹👆🍂🌹👆🍂🌹 ✅ 👈نماز اول ماه👆 لبیک یا حسین (ع)✋✋✋ 🌹👈حلول ماه صفر✋🌹🍂 تسلیت😭😔😭 التماس دُعای فرج که درمان همه دردهاست✋🌹🍂 🌸🌺دائم الوضو باشیم🌺🌸 🍂🌹👆🍂🌹👆🍂🌹👆🍂🌹👆🍂🌹👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نماهنگ ترانه عشق.mp3
3.65M
....میراث جاودانه عشق امام زمان🌹🍃🍃🍃🍃 ‌
سر سجاده های عشقمان دعا برای سلامتی رهبرعزیزمان یادمان نرود ❣
عاشقی گفت... آنچــــــه دل تنگت میخــــــواهد بگــــــو!؟ با دلے غمـــــــبار |گفتم ؛گفتم حســــــین‌ع⚘ 💔🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ فوق العاده زیبای کربلا با صدای حسن کاتب 😍😭😍😭😍😭😍😭😍 👆👆👆👆👆👆👆👆👆 👌👌👌👌👌👌👌👌👌 ✅☑️✅☑️✅☑️✅☑️✅ ✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
گر کرببلا نبوده ایم حال هستیم گر شام بلا نبوده ایم حال هستیم ای مردم عالم همگی گوش کنید تا آخر عمر مطیع رهبر هستیم
😍 عشق ڪیسٺ؟ -ڪاربر گرامے! این چہ سوالیھ مےپرسے؟معلومہ ایشون🤩
دست نوشته شهید حججی: برای فرهنگ جنگ، جنگ است؛ چه سخت باشد و چه نرم... عده‌ای را با جسمشان میکُشند و عده‌ای را با فرهنگشان، هشت سال، زدند و زدند و زدند خواستند ریشه اسلام را بزنند، بیشتر رشد کرد. چندین سال است از شاخ و برگها شروع کرده‌اند؛ کمر بسته‌اند کل درخت را بسوزانند ،از جنگ نرم غافل نشوید... جنگ نرم، مَرد میخواهد،محکم و استوار شاید گلوله و ترکشی نباشد، اما... طوری ذهنت را هدف گرفته‌اند که حواست نباشد خوردی اگر فشنگت بزنند میشوی الگو، مایه افتخار اما اگر نیرنگت بزنند چه...؟ خواهرم، برادرم، خیلی حواست به سنگرت باشد چادرت، غیرتت، ایمانت، درست همه و همه را هدف گرفته‌اند... همه را دشمن جنگ نرم را از جنگ سخت جدی‌تر گرفته است، مبادا تو به بازی بگیری که باخته‌ای... فرهنگ تو، ایمان تو، عقیده تو، همه و همه برای توست و دشمن فقط به فکر گرفتن آن از توست... ایمانت را ازت بگیرند چه چیزی دیگر داری؟خیلی حواست باشد دشمن تو جلوی خدای خودش ایستاد چه برسد به تو... جنگ نرم، جنگ نرم، جنگ نرم... را جدی بگیرید . یاد داشتی از 🌷شهید محسن حججی🌷
💚 چقد گاهی غریبانه دلم تنگِ تو میشود، کاش سر بزنی به منِ سرگردان🥺💔
• نمی دانم تا به حال سفره های پهن شده یِ بزرگ دیده ای؟ نمی دانم تا به حال چه تعداد میزبان همزمان دیده ای؟ نمی دانم تا به حال چه مقدار پیاده راه رفته ای؟ چه فاصله ای را؟ نمی دانم تا به حال چند بار جمعیتی را دیده ای که همه همزمان به قصدی خاص در مسیری راه بروند؟ بی ازدحام! بی اختلال و با همدلی! سالها پیش جمعی از اسرا در همین مسیر، گرسنه و تشنه، کوچک و بزرگشان راه رفتند، و هیچ میزبانی از آنان پذیرایی نکرد . فقط صدای هلهله بود و قدری خاکستر و مقدار کمی نان و خرمای صدقه ای و آن مصیبت زدگان ، در بیابانهای تفتیده، راه رفتند و زمین خوردند و بلند شدند و کشیده شدند و باز راه رفتند... ...♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 13 حدوداً دو سه هفته گذشت و مژگان هم هر روز کہ مےگذشت، حساسیتش از روی آرمان برداشته مےشد؛ این هم دلیل داشت ؛ چون آرمان اهل باشگاه و ورزش شده بود و در نتیجه نشاطش هم بیشتر شده بود ، خوب غذا مےخورد و...... در این مدت ؛ چون تمرکز و استرس مژگان به خاطر آرمان کمتر شده بود ، بیشتر به درس ، خودش و زندگی اش مےرسید و این وسط نفیسه همه کاره بود ؛ نفیسه بود که بسیاری از وقتش را در خانه مژگان مےگذراند و حدوداً هفت هشت ساعتش را در طور شبانه روز ، خانه مژگان بود . تا اینکه در عینه ناباوری ، دوباره مژگان تب مےکند؛ تمام آن روز های آرام به هم خورد ، دوباره مژگان تب کرد و همه بدنش به لرزه و رعشه افتاد ، از هوش نمےرفت ، صرع نداشت ، فقط تب میکرد. نفیسه که بغض داشت و نزدیک بود هق هق کند، دستش روی پیشانی مژگان بود و گفت: «مژگانم! من نمےتونم امشب تنهات بذارم، بذار امشب پیشت بمونم؟» و این طور شد که از آن شب ، تلسم خوابیدن نفیسه در خانه مژگان شکسته شد . فکر کردم که نیم ساعت مےنشینم با عمار حرف مےزنم و عمار هم توجیحم مےکند ؛ اما دیدم این طور نمےشود و باید خیلی دقیق تر از این حرف ها پرونده را مطالعه کنم ؛ اما این پرونده، کد خورده بود؟؟ وقتی پرونده ای کد میخورد؛ یعنے به هیچ وجه بیرون برد و باید تمام کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی اش همان جا صورت بگیرد! 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕 نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 14 این را که شنیدم بیشتر ترغیب شدم که تمام وقتم را روی این پرونده بگذارم . فقط همین را بگویم که حدوداً ، هر روز ده تا دوازده ساعت طول کشید تا با وسواس و دقت فراوان مطالعه اش کردم . تازه کار نیستم؛ اما این سومین پرونده داخلی هست که باید تا آخرش میرفتم؛ چون اکثر پروژه هایم مشترک و فرامرزی بوده ؛ اما این پرونده از اولش ، از دیدن حال و روز عمار از کد خوردنش، از خط و ربط هایی که تا حالا به دستم داده بود ،همه چیزش خاص بود؛ هنوز نمیدانستم چه چیزی در انتظارم است . بسم الله گفتم و با دقت بیشتری نشستم و مطالعه اش کردم. آن شب نفیسه خانه مژگان مےخوابد و حتے صبح زود هم به خانه شان بر نمےگردد، بلکه تا دم دمای ظهر خوابیدند و بعدش بلند شد و رفت . همه از آن شب به بعد ، متوجه رابطه عمیق تر مژگان و نفیسه شدند خب تا حدی هم طبیعی به نظر مےرسید که دوتا دختر باهم خیلی دوست باشند و باهم خیلی رفت و آمد داشته باشند ؛ ولی بنظرم اگر از این قسمت به بعد را از زبان خود مژگان بشنوید بهتر است : 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕 نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی