هدایت شده از 🌹یا علی...
غزلی از امام خامنه ای
ساقی زپافتاده شدم جام ده مرا
حرفی بگوی و از لب خود کام ده مرا
ساقی زپافتاده شدم جام ده مرا
فرسود دل ز مشغلهی جسم و جان بیا
بستان ز خود فراغت ایام ده مرا
رزق مرا حواله به نامحرمان مکن
از دست خویش #بادهی_گلفام ده مرا
بوی گلی مشام مرا تازه میکند
ای گلعذار! بوسه به پیغام ده مرا
بنما تبسمی و خزانم بهار کن
ای نخل بارور گل بادام ده مرا
عمرم برفت و حسرت مستی ز دل نرفت
عمری_دگر ز معجزهی جام ده مرا
ای عشق! شعله بر دل پرآرزو بزن
چندی رهایی از هوس خام ده مرا
جانم بگیر و جام می از دست من مگیر
ای مدعی هرآنچه دهی نام ده مرا
مرغ دلم به یاد رفیقان به خون تپید
یا_رب امید رستن از این دام ده مرا
بشکفت غنچهی دلم ای باد نوبهار
خندان دلی بهسان #امین وام ده مرا
#وصف_عشق
#چادرانه♥️
از دامـ🍃ـن حیا
مرد بـه✨مـعـراج✨
میرود..اصلا شهیــد🌹
حـاصل پـر هاے🦋
چـادر🌸اسٺ
بگذار تـا خلاصه
بگویـم🗣برایتان
در یڪ کلام فاطـمہ
معناے چادر اسٺ😍💞
♥️🍃°•
هدایت شده از 🌹یا علی...
امام_زمان_عج
یلدا رسید و شمس جمالت عیان نشد
باران حریف دیده گریانمان نشد
در آتش فراق تو خاکستری شدیم
وقت وصال را تو بگو وقت آن نشد
شرمنده ایم سهم تو کردیم اشک و آه
بر منبر خودت ز خودت هم بیان نشد
ما را ببخش نوکر خوبی نبوده ایم
کنج قفس که حال خوش آسمان نشد
هر جا که میرویم نباشی جهنم است
جایی برای ناله زدن جمکران نشد
طرح چله کشوری:
استغاثه و دعا برا ظهور امام زمان💚🍃
کار دیگه ای که از دستمون برنمیاد لااقل یه دعایی بخونیم.
ده دقیقه بیشتر شب ها وقت نمیگیره .
خسته ایم بخدا ...هممون ! 😔
💠#مهاجران
#وحید
داستان اول
(۱)
💠فواد بد بلا بود.از همان بچگی بدبلا بود.همیشه نگران بودند یک وقت چیزیش نشود.خب اوایل طبیعی بود.توی فرهنگی که بیشتر چشم امیدها به پسر هاست.حالا اگر تک پسر هم باشی بیشتر توی چشم و توجهی.اصلا همه جا تک پسرها عزیزند.فواد تک پسر بود و خیلی هم مودب.آن روزهای بچگی هم که تازه از اصفهان آمده بودندآبادان،ماها همه میدیدیم مادرش یک جور دیگری این پسر را تربیت کرده.مثل ما پسربچه های آبادانی.شر و شور نبود و زیاد توی کوچه نمی آمد.من و فواد هم سن ایم.یک وقت می گویم هم سن یعنی سن شناسنامه ای،ولی یک وقت هم منظورم همراه بودن است.ما همیشه با هم بودیم.از همان مهدکودک تا ایام مدرسه،تا کار.همیشه.رابطه ما کمی خاص هم بود.همین حالا هم همین جور است.توی هر خانواده ای نمی شود برادرزاده ای باشد که عموی هم سن و هم کلاس و هم قد داشته باشد.برای همین توی دبستان یا راهنمایی وقتی می دیدند فامیل ما دوتا مثل هم است،فوری از نسبت مان می پرسیدند،فواد رویش نمی شد بگوید که من عمویش هستم.حالا یا رویش نمی شد یا واقعا هنوز توی کتش نرفته بود که من عمویش هستم.فکر کنم دلیلش همین دومی بود.چون من همیشه حتی تا همین اواخر دلم می خواست عمو صدایم کند.به جای این که من را رفیق یا فامیل معرفی کند دوست داشتم بگوید(وحید عمومه)
نمی گفت.ولی من توی مدرسه همیشه می گفتم(فواد پسر کامامه)
این یک افتخاری به من می داد.انگار بزرگ ترم می کرد.اوج نوجوانی با همین یک جمله مرد می شدم انگار.ولی خوب فواد همین جوری اش هم بزرگ تر بود.توی چشم تر بود.این ها را حالا دارم می گویم.آن وقت ها نمی گفتم.چیزی مثل رقابت بین ما نبود.نمی دانم،حالا که نگاه می کنم شاید آن چیزی که بین ما بود و آن حسی که من بهش داشتم حسادت بود.ولی کی فکرش را می کرد یک روز توی خنده ها فواد را راهی کنیم سفر،بعد دیگر برنگردد تا همین الان.کی فکرش را می کرد بلا این جوری بیفتد توی خانه ما.
شهید #حاج_فوادمشعلی
منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۹و۱۰
🔻🔻🔻🔻
°°°
شهادتِ شهید فقط دست خودش است 🌿
°• یکبار خوابی دیده بودم که آن را برای محمودرضا تعریف کردم.من خواب دیده
بودم کهباحاج همت دستدادم وهمدیگر را بغـل کردیم و به او گفتم حاجی دست
مــا را هم بگیر😢😞. منظورم هم از این حرف این بود که باب شهادت را به روی ما هم
باز کنید 💔
که #حــاج_همت دستش را کشید
و گفت: «دست من نیست».
قبل از اینکه این خواب را برای اخوی تعـــــریف کنم،
روی این خواب زیاد فکـــر کرده و بـرای دوستانی هم تعریف کرده بودم.باخـودم میگفتم مگـر میشود⁉️ همه چیز دســت
شهداست و شهـــــدا دستشان بـاز است.
این معمـا برای من حل نمیشد و همیشه
فکر میکردم که تعبیــرش چیست؟ برای محمـودرضـــا که تعریف کردم به راحتی برایم حلش 1کرد. گفت: «شهــادتِ شهیــد
دست هیچکس نیست؛فقط دستخودش است☝️. شهیـــد تا نخــــــواهد شهید شود،
شهید نمیشود.» و در حرفهـایش به مـن فهماند که خـودش هم بخاطر تعلقـــاتش هســـــــت کــه شهیـــــــد نمیشـــــــود...🕊
•|به نقل از برادر شهید|•
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌹
✨