eitaa logo
منتـ💚ـظران،ظهورنزدیکه🚩
9.3هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
33 فایل
بسم رب المهدی💚 السلام علیک یااباصالح المهدی💞 درخدمتـ👇🏻ــم ازسومین حرم اهل بیت علیه السلام(شاهچراغ) eitaa.com/khadam_mahdi_karbalaye ✍️سهیم شدن درثواب جهاد باحمایت ازکانال 6037997315875865 تبلیغات👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/476184766C9d92be78b3
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * بنا به گزارشات رسیده به دفتر عملیات ، در مقابل هر پایگاه یک اکیپ از ارتش بعثی ها مستقر بود و یک پرده پوششی در آنجا درست کرده بودند که از جای جای آن عراقی ها و ضد انقلاب ، به داخل ایران رفت و آمد داشتند .🚶‍♂ دره حاج عمران یکی از آن سوراخ سنبه ها بود .همیشه پر آب و سرسبز ، تابستانها شده بود پایگاه تجهیز و آموزش و تدارکات ضد انقلاب . دشمن سرمایه گذاری وسیعی روی این منطقه کرده بود و ما این محل را برای عملیات والفجر ۲ ، انتخاب کردیم . خدا رحمت کند شهید مهدی باکری ، این منطقه را پیشنهاد داده بود✨ .با شناختی که از منطقه داشت می گفت :«اگر ما اینجا را بگیریم شاهراه بزرگی را تصرف کرده ایم» هر چه بیشتر منطقه را زیر و رو می کردیم شناسایی ها بیشتر ما را نگران می کرد 🥺.تا آن زمان تیپ المهدی عملیاتی در غرب کشور نداشت و خصوصا مناطق دو عارضه و کوهستانی ، بیشتر ما در جنوب و دشت سر و کار داشتیم.اما آنها خط پیوسته ای نداشتند که بشود ارزیابی کرد و ابتدا و انتهای آن را تخمین زد.😕 می خواستیم از دو طرف آنها را قیچی کنیم تا بلکه بتوان خط را جمع و جور کرد .اگر جمعا ۵۳ پایگاه در منطقه دره حاج عمران بود ، برای هر کدام جداگانه نیرویی آماده و هر نیرو برای خودش تقسیم کار می کرد .هر پایگاه را از دو یا چند محور باید مورد هجوم قرار می دادیم تا کاری صورت بگیرد که می خواستیم.👍 بیشترین توجه و دقت برای گردانهای عمل کننده در طول جنگ را در عملیات والفجر دو به خرج دادیم.آن وقت با اصراری که عمو مرتضی داشت و مرتب به ما سر میزد ، به گردان فجر رفتیم و وضعیت دشمن را گوشزد کردیم .یادم هست گفتم : _محلی که شما وارد می شوید جاده ای است که از زیر پارک موتوری عبور می کند ‌و کلیه پایگاه های دشمن را تغذیه می کند .اگر شما بتوانید گلوگاه را بگیرید دشمن در چنگال ما خفه می شود 👊.اما اگر خدای نخواسته نتوانستید منطقه را حفظ کنید همان واقعه که در صدر اسلام در احد پیش آمد برای شما اتفاق می افتاد. هرکسی سوالی داشت و پرسید و شنید . حالا که مدت ها گذشته ،هرگاه به کوه سر به فلک کشیده ای نگاه می کنم یاد دلاوری ها ، سادگی و ایثار همه بچه ها می افتند و مرتضی را چکاد آن کوهها می بینم که به ما لبخند میزند و اشلو می گوید.❤️ •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🌼 🚫کپی بدون ذکر نویسنده حرام و حق الناس است🚫 با دیدن قیافش خندم گرفت زدم رو دماغش و گفتم _چیهه بازم قهریی ؟؟؟ حق ب جانب سریع برگشت طرفم و گفت: + ۱۰۰ بارررررر صداتتت زدممممم .عه عه عه معلوم نی حواسش کجاست نشنید حتیییی !!!! لپش و کشدم‌و گفتم : _خو حالا توهم حرص نخور جوجه کوچول چش غره داد ک گفتم : _سلام بر زشت ترین خواهر دنیا حال شما چطورههه با همون حالت جواب داد: + با احوال پرسی شما .راسی بابا چطوره .کجاست ؟ _خونس پیش داداش .رفتیم خونه زود اماده شو که بریم. پکر گفت : +چشم _نبینم غصه بخوریا لبخند قشنگی زد و دوباره ب دستش خیره شد ___ رسیدیم خونه داداش علی برامون ناهار و آماده کرده بود ما که رسیدم خونه خیالش راحت شد ورفت سر کارش خیلی زود آماده شدیم و بعد خوردن ناهار اینبار با پدرم نشستیم تو ماشین بابام اولین الگوی زندگی بود واز بهترین آدمایی که میشناختم !!! حاضر بودم جوونمم بدم تا کنار ما بمونه داغ مادرمون نفس گیر بود وطاقت غمِ دیگه ای رو نداشتیم ___ یکی دوساعت بود که تو راه بودیم بی حوصله به جاده خیره شده بودم بابا خواب بود صدای زنگ موبایل ریحانه همین زمان بلند شد از توآینه نگاش کردم و گفتم کیه ؟ صداشو قطع کرده بود و به صفحه اش نگا میکرد وقتی دیدم جواب نمیدع دستم و بردم پشت تا گوشی و بده بهم بی چون و چرا موبایلش و گذاشت کف دستم تماس قطع شده بود گوشی و گذاشتم روی پام ک اگه دوباره زنگ زد جواب بدم چند ثانیه بعد دوباره زنگ خورد جواب دادم و گفتم:الو؟ بازم قطع شده بود .بعد چندلحظه زنگ خورد حدس زدم مزاحمیه و بازیش گرفته واسه همین لحنم و ملایم کردم و گفتم : _ سلام وقتی جواب نداد اماده شدم هرچی میتونم بگم ک صدای نازک ودخترونه ای مانع حرف زدنم شد گفته بود:الو بفرمایین حدس زدم از دوستای ریحانه باشه وقتی ب جملش فکر کردم .یهو منفجر شدم گوشی وازخودم فاصله دادم و لبم و به دندون گرفتم تا صدام بلند نشه ریحانه که قیافه سرخمم و دید دستپاچه گفت : +کیه داداش دوباره گوشی و کنار گوشم گرفتم.... نویسندگان:🖊 💙و 💚