در دانشگاه رشته ی مدیریت می خوند ؛ سال ۸۸ در جریان #فتنه ڪلا چند روز وسط معرڪه بود ، شوخی ڪه نبود آن ها می خواستند به #ولایت و انقلاب ضربه بزنند ڪه خدا را شڪر و به یاری امام زمان ناڪام ماندند .
وقتـی پسرم در #سوریه به شهادت رسید و پیڪرش را آوردند چون بدن و صورتش زخم بسیاری برداشته بود قابل شناسایی نبود . من او را از ضربه های چاقوی #فتنه۸۸ در بازوی چپش شناختم .
#راوی👇
#پدر_شهید
#شهید_رسول_خلیلی
#شهدا_گاهی_نگاهی
@shahadat_arezoomee
#مـدافـعـانـه 🌹🍃
گفت : اگه روزی من نباشم تو بازم همین چادر
و حجابت رو داری؟
با تعجب نگاهی به صورتش کردم وگفتم:😐
من به چادرم افتخار میکنم معلومه که
همیشه باچادر میمونم...
مگه از اول نداشتم؟
گفت::دلـــــــــــــــــم میخواد به یقین
برسم، دلم میخواد خاطرم رو جمع کنی خانومم.😊
دلــــــــــــــــــــــم میخواد مرواریدی
باشی که تو صدفه بانوی من ...
گفتم:| مطمئن باش من همون جوری زندگی
میکنم که تو بخوای☺️
حرفهایش به وصیت شبیه بود
بار اخری بود که از لاسجرد میرفتیم تهران.
چند روز بعد از آن برای آخرین بار رفت جبهه
ومن را با یک وصیت نامه ی شفاهی تنها گذاشت ....
💠 #راوی:همسر شهیداسماعیل معینیان
✨| @shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست💚
#مـدافـعـانـه 🌹🍃
گفت : اگه روزی من نباشم تو بازم همین چادر
و حجابت رو داری؟
با تعجب نگاهی به صورتش کردم وگفتم:😐
من به چادرم افتخار میکنم معلومه که
همیشه باچادر میمونم...
مگه از اول نداشتم؟
گفت::دلـــــــــــــــــم میخواد به یقین
برسم، دلم میخواد خاطرم رو جمع کنی خانومم.😊
دلــــــــــــــــــــــم میخواد مرواریدی
باشی که تو صدفه بانوی من ...
گفتم:| مطمئن باش من همون جوری زندگی
میکنم که تو بخوای☺️
حرفهایش به وصیت شبیه بود
بار اخری بود که از لاسجرد میرفتیم تهران.
چند روز بعد از آن برای آخرین بار رفت جبهه
ومن را با یک وصیت نامه ی شفاهی تنها گذاشت ....
💠 #راوی:همسر شهیداسماعیل معینیان
ــــــــــــــــــــــــــــ🖤🍃
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@shahadat_arezoomee
ما #شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁