⚘﷽⚘
#سیره_شهدا
🔸مثل بچه #بسیجی ها زندگی میکرد
خیلی ساده و به دور از تجملات. نمی پذیرفت درخانه حتی مبل🛋 داشته باشد؛ نه این که بخواهد #تظاهر به زهد کند و از روی تصنع باشد؛ روحیه اش😇 این طور بود!
🔹این اواخر در میدان #آرژانتین روی چمن ها🌱 نشسته بودیم که پرسیدم: "با حقوق💰 پاسداری #زندگی چطور میگذرد؟ "
🔸گفت: من راضی به گرفتن همین حقوق هم نیستم❌ دنبال کاری هستم که زندگی را بچرخاند و شغل #پاسداری برای #تأمین_زندگی نباشد!!
#شهید_محمودرضا_بیضایی
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#سیره_شهدا 🌼🍂
هر شـب وسط ،ِ های های گریه هایش می زد روی شانه ام ، می گفت ،
رفیق ! دعا کن منم این طور شهید بشم ؛
وقتی از ارباً اربا شدن علی اکبر (ع) می خواند ، وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر (ع) می گفت ، وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس (ع) می گفت ، وقتی از بی سر شدن امام حسین (ع) ضجه می زد و حتی از اسارت حضرت زینب (س) ....
یک شب از دستش کلافه شدم ، بهش توپیدم ! ، مسخره کردی ما رو هر شب هر شب دوست داری یه شکلی شهید بشی!
لبخندی زد و گفت ،
حاجی ، دعا کن ، فقط !!....
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
📕 سر بلند
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#سیره_شهدا 🍂🌼🍂
از هیچکس چیزی به دل نمی گرفت ، بدی دیگران رو فراموش میکرد و در مقابل ؛ خوبیهاشون رو به خاطر می سپرد.
وقتی یکی با رهبر یا سپاه مخالف بود ، اصلا سکوت نمی کرد ، ولی طوری با زبان و بیانش برخورد و بحث می کرد که طرف مقابل تاثیر منفی نگیره و خودش هم جبهه ی خیلی معترض نمی گرفت.
خادم الشهدا بود ،
ترک محرمات و انجام واجبات ، روی این موضوع با هیچکس شوخی نداشت.
خیلی با معرفت بود ، هر جای زیارتی هم که میرفت پیام میداد و یاد می کرد.
تا جایی که می شد حرفش رو میزد.
خیلی رک بود و با کسی رودربایسی نداشت. به زندگی و زندگی کردن خیلی امیدوار بود و لذت بردن از زندگی رو دوست داشت ولی اصلا از یاد مرگ غافل نبود.
عاشق و سینه سوخته ی حضرت زینب سلام الله علیها بود و برای ظهور آقا صاحب الزمان (عج) عمل رو انتخاب کرد ، تا حرف !!
و آخر هم زیر پرچم بیبی ماند و شد یکی از علمداران ظهور...
مدافع حرم
#شهیدمحمدرضا_دهقان
📕 مدافعان حرم
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد💞
#سیره_شهدا 🌺
یک روز به او گفتم ،
عیسی ! ، مگر از لباس نو بدت می آید !؟
خندید و گفت ،
نه بابا !! ،
می ترسم به درد تکبر دچار شوم !!
دیگه چیزی نگفتم.....
#شهیدعیسی_خدری
📕 امام سجاد و شهدا ، ص43
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#سیره_شهدا🍃🌸🍃
برای یکی از عملیات ها آماده می شدیم.
علی هاشمی اومد و مسئولیتها رو مشخص کرد ،
سید حمید شد مسئول گردان در منطقه دهلاویه ، یادم هست که فرمانده بود و با بچه ها می رفت کانال می کند !
گفتم ، سید بچه ها که هستند ، چرا شما ؟!
می گفت ، بچه ها هستند ، اما خسته شدند !
خوب یادمه اون روزها گرما بیداد می کرد و پشه ها نیش های بدی می زدند ! ،
کمتر کسی توی این شرایط طاقت می آورد ، سید فرمانده بود اما وقتی دشمن جلو میومد ، جواب پاتک دشمن رو می داد ،
آرپی جی زن خوبی بود ، از بس آرپی جی زده بود از گوشش خون میومد ،
اسمش فرمانده گردان بود ولی با بلدوزرچی ها ، با بچه های شناسایی ، با بچه های لجستیک ، با بچه های تدارکات بود و به همه کمک می کرد !
باسردار ناصری برای شناسایی منطقه جلو می رفت ، علی هاشمی گفته بود ، خودتون جلو نرید ، فقط ناظر باشید !
ولی سید قبول نمی کرد
می گفت ، چطور به بچه ها بگم برید جلو و خودم نرم؟!
برای همین جلو تر از بقیه درعملیات های سخت پیش قدم می شد.
حتی یک لحظه هم آرامش و سکون نداشت ، بار ها دیدم که حتی در حال راه رفتن داره غذا می خوره ،
انگار خستگی ناپذیر بود....
#شهیدسیدحمید_میرافضلی
📕 پابرهنه در وادی عشق
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#سیره_شهدا 🍃🌼🍃
نامش را فراموش كردم ، اما پسری سيزده ساله بود كه پدرش راننده بود و در يك سانحه از دنيا رفت. ابراهيم خیلی مراقب اين پسر بود. برايش خرج می كرد ، او را باشگاه برد و وقتش را پر كرد بعد متوجه شد كه اينها مستأجر هستند و چند ماهی است اجاره منزلشان عقب افتاده .
روز بعد همان پسر در جمع ما گفت ، خدا اين همسايه روبرویی ما رو حفظ كن ، تموم اجاره های عقب افتاده را پرداخت كرد و به صاحبخانه ما گفته كه از اين به بعد اجاره ها را او پرداخت می كند !
او خوشحال بود و ابراهيم هم ساكت ، اما من می دانستم كه ابراهيم با همسايه صحبت كرده و هزينه ها را پرداخت كرده!!
خدای ابراهیم فرموده است ،
فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ
و اما ( به شکرانه این همه نعمت كه خدا به تو داده ) یتیم را خوار و رانده و تحقیر مکن.... (ضحی/9)
#شهیدابراهیم_هادی
📕 خدای خوب ابراهیم
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد💞
#سیرهـ_شهدا
😊هرگاه صدای اذان به گوشش می رسید بلافاصله وضو می گرفت و به نماز می ایستاد . این عادت همیشه ی حسین بود.
یک شب که همه خواب بودند از رختخواب برخواستم تا یک لیوان آب بخورم . نور ضعیفی را در آشپزخانه دیدم . به سمت آشپزخانه رفتم . حسین را دیدم که با صدای زیبایش زیارت عاشورا می خواند . گفتم: مادر چرا چراغ را خاموش کرده ای ؟ گفت می خواستم شما بیدار نشوید.
زمزمه های زیبای حسین هنوز در خانه به گوشم می رسد.😔💔
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#سیره_شهدا 🍃🌸🍃
ابراهیم با افراد مختلفی رفاقت میکرد ، اگر می دید رگه های انسانیت در وجود آن فرد هست ادامه می داد اگه نه ارتباطش را قطع می کرد.
ویژگی های مثبت افراد را می دید. اگر با شخصی دوست می شد و دیگران اعتراض می کردند نقاط مثبت رفتاری شخص مقابل را مطرح می کرد و نقاط ضعف او را مطرح نمی کرد.
ابراهیم به دستور اهل بیت عمل می کرد که می فرمایند ،
مردم را به سوی خدا دعوت کنید با وسیله ای غیر از زبان....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام برابراهیم_۲
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#سیره_شـهـدا🌷
💠اخلاص
⚜دلش نمی خواست ڪارهایش جلوی دید باشد🚫 مدتی را ڪه در #جبهه بود، اجازه نداد حتی یڪ عڪس📸 یا فیلم از او تهیه شود❌
⚜آخرین بار ڪه به #مرخصی آمده بود، قبل از رفتن همه ی عڪس هایش را از بین برد💥 تا پس از #شهادت چیزی از او باقی نماند😔
⚜همین طور هم شد و برای شهادتش🌷 حتی یڪ عڪس هم در خانه نداشتیم. همیشه #پنهان کار بود، حتی زخمی💔 شدنش را هم از دیگران پنهان می کرد.
#شهید_مجید_زین_الدین
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#سیره_شهدا 🌺🍃
وقتی مادر و خواهرهاش زیاد مشغول کارهای خونه می شدند ،
توصیه می کرد ،
خودتون رو خیلی درگیر کار نکنید ،
دو رکعت نافله و چند آیه قرآن بخونید که اینها براتون می مونه ،
اگه همه عمر هم بشورید و بپزید و تمیز کنید ، در آخر هیچ سودی براتون نداره ،
پس خودتون رو زیاد به زحمت نیندازید.....
#شهیدکمیل_قربانی
📕 ستارگان خاکی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#سیره_شهدا
همسر شهید دقایقی:
🌼یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم؛ هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم؛ او عصبانی شد؛ اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت. شب که برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: «بابت امروز صبح معذرت می خواهم.» می گفت: «نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند...»
📚«نیمه پنهان ماه/ جلد چهارم/ صفحه 37»
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#سیره_شهدا
🌷با عصای زیر بغل از پله های اداره کل آموزش و پرورش بالا و پایین می رفت. آمدم جلو و سلام کردم. گفتم: آقا ابرام چی شده؟ اگه کاری داری بگو من انجام میدم.
🌷گفت: نه، کار خودمه.
بعد به چند اتاق رفت و امضاء گرفت. کارش تمام شد. می خواست از ساختمان خارج شود؛ پرسیدم: این برگه چی بود. چرا اینقد خودت رو اذیت کردی؟!
🌷گفت ی بنده خدا دوسال معلم بوده اما هنوز مشکل استخدام داره کار او را انجام دادم. پرسیدم از بچه های جبهه است؟ گفت فکر نمی کنم اما از من خواست براش این کارو انجام بدم.من هم دیدم این کار از من ساخته است برای همین امدم.
🌷بعد ادامه داد آدم هرکاری که می تواند باید برای بنده های خدا انجام دهد. مخصوصا این مردم خوبی که داریم. هرکاری که از ما ساخته است باید برایشان انجام دهیم. نشنیدی که حضرت امام فرمودند مردم ولی نعمت ما هستند....
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
❤️یادش با ذکر #صلوات
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞