#خاطرات_شهدا
هر کاری از دستش بر میآمد ، برای دوستان و آشنایان انجام میداد.
یک روز قرار بود مسابقه بدهیم و یک نفر از بازیکنان کفش مناسب نداشت ، ناصر کفش ورزشی خود را در آورد و به او داد ، کفش برای پای او بزرگ بود ، خود ناصر سریع رفت ، کفی کفش گرفت و آورد ، تا آمد ، رفتم جلو و گفتم ،
ناصر خودت میخواهی چکار کنی؟! ، مگر قرار نیست بازی کنی؟
نگاهی به این طرف و آن طرف کرد و گفت ،
خدا کریم است ، یک کارش میکنم.
بعد رفت و کفش همان فرد را که پاره و کهنه بود ، برداشت ، اگرچه کفش برایش تنگ بود ، اما به زور آن را پا کرد و داخل زمین شد.
خدا میداند که خیلی عذاب کشید ، بعد از بازی ، دیدم که چند جای پایش زخمی شده است.....
راوی: محمد نیکخو
#شهیدناصر_کاظمی
📕 سایت شاهد
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞