♦️شما اگر محمودرضا را با #کوثر میدیدید، لطافت خاص و دیدنیای در ارتباطشان💞 قابل درک بود. یک بار به #محمودرضا گفتم: «دخترت خیلی میخندد برای #دختر خوبیت ندارد🚫»
♦️در حالیکه کوثر در #بغلش بود و داشت بالا و پایین میانداختنش گفت: «این #مدلش خوشحال است». محمودرضا آرمانی داشت و همه چیز را آگاهانه✅ فدای آن #آرمان کرد و فدا کردن همه چیز به خاطر آرمان اسلام و در راه خدا💫 تأسی صحیح به #سیدالشهداء(ع) است.
راوی: برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌷
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
💠يه روز گرم تابستون بود سال
اگه اشتباه نكنم سال ۹۰يا ٩۱
#محمودرضا آخرهفته كه ميشد چون من مجرد بودم زنگ ميزد ميگفت : اگه ميشه بيا برو ميدون(ماموريت)
منم ميگفتم چشم .
🌷روز بعد كه رفتم ماموريت خود آقا محمودرضا هم اومد اون روز ٤ تا كلاس عملی مختلف بود و منم دست تنها بايد پشتيبانيشون ميكردم از لحاظ تسليحات و خوردو خوراک و... قبل ماه رمضون بود منم روزه مستحبی پيشواز گرفتم.
🍃🌸 اول صبح بود محمود اومد نفهميد كه روزه ام وسط گرمای بيابونا لبام از خستگی و گرما خشک شده بود محمود آبميوه بهم داد؛ گفتم : نميخورم
اصرار كرد متوجه شد كه روزه ام اصرار كرد كه بايد بخوری چون فشار كار به قدری زياد بود كه برای آدم جونی نمی موند.
نزديک ناهارشد برگشتيم مقر دست و صورتم رو شستم وقتی برگشتم اتاق محمود هماهنگ كرده بود كه دست و پام رو بگيرن و بخوابونن رو زمين چون ميدونست روزه ام رو ميگيرم.
🍃🌸وقتی منو رو زمين خوابوندن يه آبميوه اوردو ريخت تو حلقم
روزه رو افطار كردم بعدشم كلی بهم خنديدن و گفتن بفرما مثل بچه ی آدم نهار بخوريم.
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞