「 شھـادت + دهــ⁸⁰ـه 」
~•°•~•💓•~•°•~ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_چه
~•°•~•💓•~•°•~
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_چهل_و_چهارم4⃣4⃣
محمد با قاشق تا ذره آخر سوپ رو بهم داد.
احساس خوبی داشتم.
فکر میکنم همه دردام تموم شده و الان آرومم خدایا شکر😍
محمد: نازگل خانوم کجا سیر میکنی😉
_نازگل کیه
محمد: نازگل... نفس... نازنین... زیبا... عزیز... گل... زندگی... همشون یعنی فائزه... یعنی فائزه من😍
_محمد😊
محمد:جان محمد؟ نفس محمد؟ بگو فائزم😍
_فقط پنج روز دیگه پیشمی؟😔
محمد با افسوس گفت: هی... فقط یک روز😔
_چرا😳مگه قرار نبود یک هفته بمونین تازه دو روزش گذشته که...
محمد: چیکار کنم مامان اصرار داره برگردیم قم... مجبورم به جان خودت... ولی ان شاالله آخرای مهر میام کرمان دوباره...
حالم بد شده بود... نا خداگاه سرمو با حالت قهر برگردوندم...😔
محمد: الهی من دورت بگردم تورو خدا از دستم ناراحت نشو😢 خانووومم... ببینمت... نگاه کن منو... فائزه جان محمد نگام کن...😢
قسم جونشو که داد ناخداگاه نگاهش کردم بغض داشتم.
محمد: فائزه بقران یه قطره اشک بریزی یه بلایی سر خودم میارم ها😔
خودمو کنترل کردم که گریه نکنم.
_محمد دلم برات تنگ میشه...😢 محمد: الهی قربون اون دلت بشم قول میدم فردا تا شب قبل رفتنمون کنارت باشم... هرچند خیلی کمه...😔 _ممنون... محمد من حتی یک ساعت کنارت بودنم با دنیا عوض نمیکنم.😢
محمد: الهی قربون خانم گلم بشم
محمد تا شب پیشم موند و بهم محبت کرد مطمئنم دیگه اثری از بیماری نمونده توی وجودم.😍
شب که محمد رفت توی اتاقم نشستم و شروع کردن به نوشتن خاطره این چند روز که کنارم بوده و عکس هایی که با دوربین گرفته بودیم رو نگاه کردم... چقدر دوسش دارم خدایا.. 😍
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد...
@shahadat_dahe_hashtad
💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
「 شھـادت + دهــ⁸⁰ـه 」
~•°•~•💓•~•°•~ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_چه
~•°•~•💓•~•°•~
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_چهل_و_پنجم5⃣4⃣
امروز روز آخریه که محمد کنارمه😢
امشب ساعت هشت قراره با خانوادش برگردن قم😔
ساعت ده صبحه آماده شدم و و دم در خونه منتظرم تا محمد بیاد دنبالم و بریم بیرون... دوس دارم این روز آخری واقعا خوش بگذره... هرچند حتی وقتی میبینمش انگاری دنیا مال منه....
یه پیراهن سبز پوشیده و یه شاخه گل سرخ دستشه و داره بهم نزدیک میشه... با لبخند نگاهش کردم وقتی بهم رسید گل رو بهم داد و سرمو بوسید😘
محمد: سلام عرض شد فرمانده❤️
_علیک سلام سرباز😜 ماشینت کو😁
محمد: فرمانده جان سردار با مافوقش میخواستن دو نفره برن کرمان گردی ماشین رو بردن 😉
_پس بزن پیاده بریم ای سرباز😆
محمد: فرمانده جانم حالا کلشم پیاده لازم نیس که تاکسی هم میگیریم😀
_باشه حالا وقت تلف نکن روز آخری بیا بریم محمد😣
محمد سرشو پایین انداخت و با افسوس گفت: میدونم از دستم ناراحتی... میدونم میگی بدقولم... میدونم دیگه قبولم نداری... ولی بخدا بخاطر زندگیمونه... نمیخوام بهانه دست مامان بدم... شرمندتم فائزم...😔
با اینکه بغض داشتم و غم عالم رو سینم بود ولی طاقت شرمندگی محمدمو نداشتم.
_آخه این حرفا چیه میزنی تو محمد... بخدا بازم از این حرفا بزنی واقعا از دستت ناراحت میشم... 😒
محمد سعی کرد خودشو شاد بگیره: چشم ماه بانو... _خب کجا بریم😁
محمد مثل آدمای متفکر دستش رو زیر چونه اش گذاشت و سرشو تکون داد و یهو گفت: بریم اولین پارکی که بهش رسیدیم. اوکی😉
_اوکی😊
کنار هم راه افتادیم . دست منو گرفت توی دستش و برام حرف زد. حرف هایی که دلمو مثل نسیم بهاری نوازش میکرد. از عشقش بهم گفت. از این که اولین دختریم که دلشو برده. از اینکه میخواد کنار هم یه زندگیه امام زمان پسندانه بسازیم. از اینکه نمیزاره حتی کسی بهم نگاه چپ کنه. نمیزاره یه غصه تو دلم باشه.
محمد گفت و گفت و گفت و من با همه وجودم باور کردم...
محمد از عشق گفت و من حرفاشو با عشق شنیدم...
محمد گفت یکی از واحد های همون آپارتمان پنج طبقه ای که توش زندگی میکنن رو باباش برای محمد گرفته و اونجا قراره زندگی کنیم.
محمد گفت از هر اتفاق خوب و از هر چیز خیری که قراره پیش بیاد...
غرق خوشی بودم....
و همه چیز کامل بود...
چرخ گردون بر وفق مراد میچرخید و غافل از اینکه طوفان حادثه از پیش خبر نمیکنه و وقتی بیاد همه چیز رو با خودش میبره...
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد...
@shahadat_dahe_hashtad
💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
「 شھـادت + دهــ⁸⁰ـه 」
~•°•~•💓•~•°•~ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_چه
~•°•~•💓•~•°•~
#بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین
#رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه
#نویسنده_فائزه_وحی
#قسمت_چهل_و_ششم6⃣4⃣
کم کم همه درختا داشتن به استقبال پاییزی میرفتن که از پنج روز دیگه شروع میشد.
هوا اصلا گرفته و پاییزی شده بود نمیدونم چرا...
با محمد پیاده رفته بودیم تا کوه های صاحب الزمان و اونجا از بالای یکی از کوه ها پایین و نگاه میکردیم.
محمد دستشو دور شونم انداخته بود و با گوشی آهنگ لشگر فرشتگان حامد رو گذاشته بود.
محمد: میدونستی فائزه از وقتی حامد این آهنگ رو خوند هر دفه که گوشش میدادم یاد تو می افتادم.
_یعنی بقیه آهنگاشو گوش میدادی یاد من نمیوفتادی😔
محمد: خانوم گل من با گوش دادن هر آهنگی از حامد یاد تو میوفتم ولی لشگر فرشتگان بیشتر😍
نمیدونستم چیزی که میخوام رو باید به زبون بیارم یا نه... اما دلمو به دریا زدم و صداش زدم.
_محمد☺️
محمد:جان محمد
_تو صدات خیلی شبیه حامد زمانیه... میشه همین آهنگشو بخونی... میخوام ببینم فقط صدای صحبت کردنت مثل اونه یا صدای آهنگ خوندنتم همونجوره...
محمد: من که بلد نیستم اهنگ بخونم.
همه تمنا و خواهشمو گذاشتم تو صدام و صداش زدم.
_محمد😢
محمد صدای آهنگو تا آخرین اندازه کم کرد و شروع کرد به خوندن... و هر چه که بیشتر پیش میرفت بیشتر یقین میاوردم که صداش عین حامد زمانیه😍
*وقتی که میوفته به پر سرخ
رو نبض یه خاک آسمونی
یعنی که میشه فرشته باشی
با بال و پرت رجز بخونی
یعنی میشه پا به پای یاسر
از حق بگی و سمیه باشی
یا فاطمه ای بگی و بی ترس
پای هدف علی فدا شی
چون آسیه میشه آسمون شد
فرعون و میشه تو کاخ لرزوند
چون ام وهب میون میدون
تنها میشه یک سپاه و ترسوند
ای ماه به خون نشسته برخیز
فریاد بزن که زن شکوهه
این رود زلال زندگی هم
وقتش برسه خودش یه کوهه
میشه که تو راه شام بود و
فریاد کشید و گفت خورشید
میشه که با دست بسه حتی
تومار سیاه مکرو پیچید
خون یه فرشته روی چادر
پررنگ تر از تموم خوناس
لیلای جزیره های مجنون
سردار سپاه آسموناس
ای ماه به خون نشسته برخیز
فریاد بزن که زن شکوهه
این رود زلال زندگی هم
وقتش برسه خودش یه کوهه
از دامن تو چه پهلوونا
عطر سفر خدا گرفتن
مردای علم به دست میدون
از نور دل تو پا گرفتن
با هفت هزار قلب عاشق
در لشگری از فرشتگانی
پرپر شدی ای پر بگیری
رفتی که تا ابد بمانی*
وقتی که آهنگ و خوند و تموم شد ناخداگاه به سمتش برگشتم گونه شو بوسیدم😘
_محمدم.... ممنون... ممنون عشقم.
محمد آروم تو گوشم گفت: قابل تورو نداشت... تو کافیه فقط اراده کنی... من برای تو هرکاری میکنم فائزه ی من...
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
#ادامه_دارد...
@shahadat_dahe_hashtad
💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
🌝|یه چنـــــل اوردم براتون ماه
🌱|پر از عطر خــــــــــدا
❣️|حس عشـــــق
🖤|عاشـــــقانہ های چادࢪ
از دستش ندین☺
@sfsfsfsma💝
یک قدم تا حـــــجاب👣
ما با دروغ به دنبال جذب مشتری نیستیم
بلڪه به شدتــــ بہ ایݩ جمݪــــــــــہ معتقدیمـ:
"کسب و ڪار حلال،سود ڪم ،رضایت مشترے،برڪت از خـــــــــــداوند"
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
مفتخـــــــــریم عزیزانی چون شما ما را دنبال میکنند
🧕گالری حجاب حنــــــــــــــــــــــانه🧕
👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2924085281Ce21e0c8ede
✈️ ارســــال به ســـــراســــــر کشــــور✈️
از #گناه خسته شدی ؟ ❌🤨
دلت یه حال معنوی 🌸✅💚 خوب میخااااد😍
دوست داری با امام زمانت باشی
دلت میخاد محبوب خدا بشی 👌
میخای از بند گناه آزاد بشی 🕊
💠میخای 👈 #چله_ترک_گناه🤗🤗😇🤩 بگیری 😍
زود زود بیا اینجا⏬ جلسه مشاوره در مدت 9 روز
📢کانال تخصصی ترک گناه
🔰مشاوره رایگان😍
⌚️تا دیر نشده شروع کن🧗♂
💯خیلی ها ترک کردن تو هم میتونی💪
✅ با ما در راه پاکی قدم بردار
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2408710178C1aa150fb5b
#در_راه_پاکی
میخوام یه کانال بهت معرفی کنم😍👇
کانالی از جنس دخترانی تمدن ساز☺️، دغدغه مند 🤓و دهه هشتادی😎
برای خواهرایی که عاشق ارثیه مادرشونن🙃
اگرمیخوای جزو ما تمدن سازان باشی
انگشتتو روی لینک زیر بزن😉👇
https://eitaa.com/yazainab314
#پیشنهاد_عضویت
مطمئن باش پشیمون نمیشی😉😊
ما دختریم🧕🏻 دخترایی که از جنس ظهور
دختران دهه هشتادی و تمدن سازیم ..😍✌️
ما دخترایی هستیم ڪہ عشقمون چادرمونه وکار فرهنگی در زمینه عفاف و حجابه ..!😋💪
ما دخترایی هستیم کہ شاید بارها به خاطر حجابمون و کار فرهنگی مون تمسخر شدیم 💝
ولی پا پس نڪشیدیم...! 🙆🏼♀🤞
ما دختران دهه هشتادی هستیم که داخل کانالمون همه چی هست 🤩
از چالش +جایزه گرفته🙊 تااا هیئت های دلچسب دخترونه و استوری مناسبتی و جمله های انگیزشی کہ خیلی بهتون انگیزه میده 😍💪و... خیلی چیزایی باحال و دخترونه و یک سری کارها در زمینه عفاف و حجاب و سبک زندگی ایرانی اسلامی به حول قوه الهی انجام دادیم و میخوایم انجام بدیم داخل کانالمون هست که باید خودت ببینی 😍🤭
💥لطفا انگشت مبارکتون روی لینک کانالمون بزنید و آرزوی شهادت برای ادمین های دهه هشتادی بکنید و وارد بشید 🤗👇
⚪️ آیدی کانالمون در ایتا👇
https://eitaa.com/yazainab314
🔴 پیجمون در اینستاگرام👇
https://www.instagram.com/dokhtaran_tamadon_saz
دخترا دهه هشتادی منتظرتونیما ... 🤞🤠
هدف ما دختران تمدن ساز رسیدن به آرمان شهر مهدوی و لبخند رضایت بر لبان امام زمان (عج)و حضرت اقاست به امید آن روز ❤️😍
#دختران_حضرت_آقا
#دختران_حاج_قاسم
#دختران_تمدن_ساز
♡|﷽|♡
بیـــا تا رهگذر هستیم در ایـن دنیا
تمام عاشقانہ هارا خلاصہ ڪنیم در عشق﴿مولا﴾
یه کانال دلی🍃 بہ نام👑 ٺـاج بـندگے👑 ️
جاے براےشما عزیزان 💛😊
بہ صرفـ چاے و نباتـ و
یا قندے که با
وجود تڪ تڪ شما
آب میشود و میریزد 😉
تموم چیزایے ڪه دنبالش بودے
همش یہ جا جمع شده🙂
دلنوشتہ هاے دلے♥️
تڪبیتے هاے شهدایے💌
پروفایل هاے علوےو زهرایے✨
عاشقـانہ هاے با چاشنے لیلے و مجنون🙈
منتظر چی هستے 🤗 بزن رو لینڪ مسلمون 😉
👑ٺـاج بـندگے👑
👑 @tajebandegi1
منتظرتون هستیم🙂
هدایت شده از 𝑟𝑖ℎ𝑎𝑛𝑒
•••﷽•••
اینجاجایےبراےماست....
ماهایےکه قراره امروز تلاش ڪنیم وفرداان شاءالله ملحق بشیم به آقامون امام زمان(عجـ) و افسران ارتش آقا صاحب الزمان باشیم😍
گاهےوقتا برای صعود ڪردن لازمه شعله ور بشیم...
دراین ڪانال قراره راه و رسم عاشقی و انتظار اماممون رو یاد بگیریم☺️
اگه دوست دارےبه عاشقان آقا بپیوندی و در ظهورشون نقش داشته باشے بزن روی لینڪ زیر👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2861629486Cf87046cb78
هدایت شده از 𝑟𝑖ℎ𝑎𝑛𝑒
🔵اگرعاشق آقا صاحب الزمان(عج) هستےبیابه ڪانالمون👇🍃
https://eitaa.com/joinchat/2861629486Cf87046cb78
•♡ #ریحانہ_خلقت ♡•
در روزگارے ڪه :
زن را به #تن میشناسند❄
#غیرت را به #بددلے🌑
و با حجاب را #اُمل میخوانند🌾
تــو همچنان یڪ #فــرشـــته بمانـ🌙
خلاصه بانوجانم🎨:
شمارو پروردگارمون
#ریحانه_خلقت،خطاب کردند🍒🍯
یه پیشنهاد دوستانه براتون دارم
ما دوستان ریحانه خلقت خیلی دوست داریم داشته هامون رو باشما به اشتراک بزاریم💞
پس به جمعمون ملحق شید↓🍃🍁
🎀 https://eitaa.com/rihanehkhelghatt 🎀
🚫ورود اقایان ممنوع🚫
الان تو تاکسی رادیو روشن بود...
سوال مسابقشون این بود که «اون چیه که نیاد داغون میکنه بیاد دنیارو گلستون میکنه؟»
همه میگفتن بارون...
چرا هیچکی نگفت تو؟؟!! 🙁
#ناحلـــــہ'🦋
@shahadat_dahe_hashtad
💞 شهادت + دهه هشتاد 💞