یه شب تا صبح بارون اومد🌧🌧🌧
💐آقا مهدی که شهردار بود
و تلفن رو ورداشت و به گروه های امداد خبر داد
مهدی خودش رو سریع به منطقه سیلاب رسوند
😲😲😲دید پیرزنی فریاد میزنه و کمک میخواد سریع خودش رو به خونه پیر زن رسوند و وارد شد
پیرزن انگار جان تازه ای گرفته و به مهدی گفت ☺️☺️
سلام پسرم بدووو همه وسایلم زیر آبه
مهدی سریع به همکارانش خبر داد و باهم سدی جلوی در خانه درست کردند
وسایل پیرزن رو سریع بیرون آوردند
پیرزن خوشحال شد و تشکر ویژه ای از مهدی کرد
پیر زن گفت ان شاءالله شهردار خیر نبینه
نیومد یه سر بزنه 😡😡😡
و مهدی و همکارانش خندیدن 😁😁😁
خداحافظی کردند ✋✋✋
#شهردار
#مهدی_باکری
📚کتاب آقای شهردار
آهاااااای مسئولین
جمهوی اسلامی به همچین مسئولینی نیاز داره
رای گرفتین حواست تون باشه
⭐️راه و رسم شهدا ⭐️
وَ قَالَ علی عليهالسلام
لِلْمُؤْمِنِ ثَلاَثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ
و درود خدا بر او، فرمود:
مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه قسم تقسيم كند،
یک؛
زمانى براى نيايش و عبادت پروردگار،
دو؛
زمانى براى تأمين هزينه زندگى،
سه ؛
زمانى براى واداشتن نفس به لذّتهايى كه حلال و مايۀ زيبايى است
📚حکمت ۳۹۰ نهج البلاغه
ان شاءالله بتونیم وقتمون رو هدر ندهیم
راستی نمازشب یادت تون نره 😉😉
منو هم دعا کنید 🤲🤲🤲
⭐️راه ورسم شهدا ⭐️
نمايندگي تبريك ندارد!
مادر دیالمه می گوید:
به دنبال شناسنامه اش كه آمدند، گمان كردم مي خواهد ازدواج كند. گفتم
عبدالحميد چه خبر است شناسنامه را براي چه مي خواهي؟ مي خواهي داماد شوي؟
خنديد
و گفت:" نه مادر چند تا از علماي مشهد با من صحبت كردند كه نماينده شدن براي تو واجب است."
وقتي هم مردم مشهد به او راي دادند و به خانه آمد،
خواهرش رفت جلو و گفت:
"مباركه داداش"
رو كرد به دخترم و گفت:
"نمايندگي يعني مسووليت، تبريك نداره
⬅️ شهید دیالمه عزیز! مجلس ما سال هاست خالی از مثل شماست، ما را دریابید
✍ ارجمندی
#مسئولیت
#مردم
📱راه و رسم شهدا دنبال کنید
❣@shahadatdostan
✍🏻 اقدامات دولت در ۴۸ ساعت گذشته در سیل سیستان و بلوچستان
📱راه و رسم شهدا دنبال کنید
❣@shahadatdostan
⭐️راه ورسم شهدا ⭐️
مهدی آرام آرام رسید و سلام کرد 🚶♂🚶♂🚶♂
و به اسماعیل که سرکارگرها بود گفت برای کار آمده ام
اسماعیل که فهمید نیرو آمده خوشحال شد 👷♂👷♂👷♂
دیگر کارگرها به مهدی گفتن کارقحط بود آمدی کارگری اونم برا شهرداری
مهدی لبخند زد و شروع به کار کرد
دید یکی از کارگرها خیلی تنبل بازی در می آورد بهش گفت داداش میشه تندتر هم کار کرد
کارگر ناراحت شد و گفت به کسی چه مربوط بااین ۵۰ تومنی که میگرم حرف هم بشنوم 😡😡😡
بعداز مدتی معاون شهردار برای بازرسی رسید و با اسماعیل سلام و احوال پرسی کرد و گرم گفت وگو شدند که یهو 😳😳😳مهدی آمد و
معاون از دیدن مهدی تعجب کرد و گفت جناب رئیس شما اینجا چیکار میکنید
و اسماعیل تعجبش بیشتر شد تا فهمید که مهدی شهردار است و آمده دارد کارگری میکند
مهدی به معاون گفت چرا این کارگر ها اینقدر حقوقشان کم است و معاون حرفی برای گفتن نداشت 🙋♂🙋♂
مهدی به معاون گفت شما اخراجی
و به کارگرها گفت از فردا حقوقتان درست و کمال پرداخت خواهد شد
کارگری کا ناراحت شده بود آمد جلو و از مهدی عذرخواهی کرد
مهدی خندید و گفت حق دارید با این حقوق کم تان ناراحت شوید ولی از فردا درست میشود
✅آری میتونی شهردار تبریز باشی و خودت بیای تو میدون و از درد کارگرها باخبر باشی
#شهردار
#مهدی_باکری
📚کتاب آقای شهردار
آهااااای مسئولینی که رای آورید 😲😲😲
🔰ما از شما مهدی باکری شدن میخواهیم
🔰دغدغه مندی میخواهیم
🔰مردمی بودن میخواهیم و...
⭐️راه و رسم شهدا⭐️
همسر شهید باکری فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا تعریف میکند:
«وزی در حالی که آقا مهدی، از خانه بیرون میرفت به او گفتم: چیزهایی را که لازم داریم بخر، گفت: بنویس، خواستم با خودکاری که در جیبش بود بنویسم، با شتاب و هراس گفت: مال بیت المال است و استفاده شخصی از آن ممنوع است و حتی اجازه نداد چند کلمه با آن بنویسم.»
#بیت_المال
#مهدی_باکری
📚خاطرات شهید باکری
⭐️راه ورسم شهدا ⭐️
وَ قَالَ علی عليهالسلام
مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَوَاتُهُكسى كه خود را گرامى دارد، هوا و هوس را خوار کرده است 📚حکمت ۴۴۹ نهج البلاغه
🍃اباعبدالله
💔هر شب ز غمِ عشقِ تومن خواب ندارم،
فڪر دلِ من ڪن ڪه دگر تاب ندارم،
بس گریہ نمودم ز فـــــراق غمِ عشقٺ
چشمم بہ زبان آمد و گفٺ اشڪ ندارم..💔
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
⭐️راه ورسم شهدا ⭐️
یکی از همرزمان شهید عالی مقام، مهندس مهدی باکری فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا میگوید:
آقا مهدی دوشنبهها و پنجشنبهها را روزه میگرفت، یکروز در جبهه حاج عمران، ناهار قرارگاه مرغ بود،
آقا مهدی که با سر و وضعی خاکی و و خسته از خط برگشته بود، به سر سفره آمد و تا چشمش به غذا افتاد،
گفت آیا بسیجیها هم الآن مرغ میخورند؟ و وقتی با سکوت همرزمان خود مواجه شد، مرغ را کنار گذاشت و به خوردن برنج اکتفا کرد.
#فرمانده
#مهدی_باکری
📚خاطرات شهید باکری