شھادٺ ³¹³
. .🤍🪶 .
کاشبشهآخرقصهبرسمیهجاییکهبگم
دیدیتونستم . (: 🤍🍍 ⸣
•. ⇲
شھادٺ ³¹³
-
خانههای قدیمۍ، تُشكهایش بوی
نفتالین میداد اما توی بالشمان گلِ
محمدی بود. همیشه کیسھی سبزِ
_وَانْیَکاد_ بر لباسمان بود.
در حیاط خانه آفتاب بیداد مۍکرد
مادربزگ کنارچرخ خیاطیِ مارشال
برایمان سایۀ سَرو را میخواند!
- مکتوبه خیال. ملیحہ ترکمنزاده -