فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنبال شیخ اگر بفرستی غلام را
آغاز کردهای ستمی ناتمام را
شأن کریم نیست در اندیشه لئیم
ذلت چگونه حس کند عزّ و مقام را
عادی است انتخاب کند جای در زدن
تمثال ناکسی ره دیوار و بام را
سجاده داشت در دل خود فجر صادق و
در صحن خانه شبپَره دید آن امام را
حرمت شکست از حرم صادق خدا
قدری امان نداد امام همام را
خورشید؛ بی عبا و عمامه، برهنهپا
حتی نگه نداشت کمی احترام را
شیخالائمه بود که بردند یا که باز
بردند ابوالائمه علی را؟ کدام را؟
بر دست روز، بند که بستند شامها
کردند تازه داغ اسیران شام را
خواری سوار و در پی او آسمان دوان
تقدیر داده دست زبونی زمام را
از بس شتاب کرد، زمین خورد آسمان
بر کوچه زد گریز، غم مستدام را
او ساعتیاست ذکر لبش وای مادر است
وقتی که دید دورِ دری ازدحام را
آتش زدند مثل در خانهاش دلِ
آن حضرت رئوف علیهالسلام را
از پیش چشمهای ترش روضهها گذشت
آن لحظه دید آتش جان خیام را
وقتی که بین بوی غم و درد و دود و خون
آزرد بوی چادر سوزان مشام را
در داستان حضرت بابا دوباره دید
یک کربلا و دلهرههای مدام را
بردند سمت کاخ سیاه سخیفها
جانِ اَبان، زُراره، مُفَضَّل، هشام را
تیشه به قتل ریشه کمر بسته بود و دید
در برق تیغ مصطفوی انتقام را
افتاد لرزه در تن شب، صبح شد رها
دیدند نصرِ صاحب بیتالحرام را
حق خواست او قعود کند در کلاس عشق
تا مکتبش مقدمه باشد قیام را
برگشت صبح صادق و شبنم به چشم داشت
چون دید امانِ احمدِ خیرالاَنام را
برگشت روضهخوان که: نبودید یا رسول
وقتی به قتلگاه، شه تشنهکام را...
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#شاعر_حسن_صیاد
#بسیج_هنرمندان_استان_قزوین