eitaa logo
🌷شهد شیرین شهادت🌷
846 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
8.8هزار ویدیو
13 فایل
﷽ ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌹 شهد شیرین شهادت🌹 ⬇️ 🆔 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱 ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و مطلب @sms121labaykayazeinab غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷...🇮🇷 ✍مجید یک نیسان داشت که با آن کار می‌کرد و روزی‌اش را در می‌آورد. پشت دخل نان بربری هم تنها به این دلیل می‌رفت تا اگر مستمندی را می‌شناسد، نان مجانی به دستش بدهد. به همین دلیل هم معروف شد به مجید بربری!آمجید از آن دست بچه‌های جنوب شهری لوطی مسلکی بود که دست خیرش زبانزد است. مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. غیر از نیسان، یک زانتیا هم برای سواری خودش داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمی‌کرد که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی طی یک روز کلی با نیسانش کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت..! ته توی کارش را که درمی آوردی می‌فهمیدی کل درآمد روز قبلش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت،تکه کلامش این بود که خدا بزرگ است می‌رساند. 🌷سالروز شهادت شهید مجید قربانخانی شادی روح پاکش صلوات ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
مادر دریا.mp3
4.15M
میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها مبارکباد. •┈••••✾🌷••✾•••┈• @shahidanehha •┈••••✾🌷••✾•••┈•
🕊•° خواب (س) رو دیده بود بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از گذشتی ما هم شهیدت میکنیم. موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام حضرت رقیه بخون گفتم نمیخونم، داری میری حسین هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های میکرد. . هر خانمی ڪہ چادر بہ سر کند و عفت ورزد، و هر جوانی که نماز اول وقت را در حد توان شروع کند، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (ع) خواهم کرد و او را دعا مے کنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالی قرار گیرد. 🌷 هدیه محضر همه شهدا صلوات ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🌷 همیشه یه عکس حضرت آقا روی سینه اش داشت! یه بار پرسیدم این چیه؟ گفت این باطریه! نباشه قلبم کار نمیکنه..!♥️ ⚡️شـــادی روح پــاک مـحــمــد هــادی ذوالــفــقــاری صـلـوات⚡️ ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ﺳﺮ ﻗﺒﺮی نشسته بوﺩﻡ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻲ‌ﺁﻣﺪ، ﺭﻭی ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ ﻧﻮشته ﺑﻮﺩ "شهید مصطفی احمدی روشن" ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﻳﺪﻡ، مصطفی ﺍﺯﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭی کرﺩه ﺑﻮﺩ ﻭلی ﻫﻨﻮﺯ ﻋﻘﺪ ﻧﻜﺮﺩه ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺗﻌﺮﻳﻒ کرﺩﻡ ﺯﺩ زیر ﺧﻨﺪه ﻭ به ﺷﻮخی ﮔﻔﺖ∶ ﺑﺎﺩﻣﺠﻮﻥ ﺑﻢ ﺁﻓﺖ ﻧﺪﺍﺭه.. ﻭلی یه ﺑﺎﺭ خیلی ﺟﺪی ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: کی شهید میشی مصطفی؟ ﻣﻜﺚ ﻧﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ: سی ﺳﺎلگی. ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻲ ﺑﺎﺭﻳﺪ، شبی که خاﻛﺶ می کرﺩﻳﻢ.💔 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
•═┄•※☘🌹☘※•┄═• 💌 به روایت مادر: دو ماه قبل از رفتنش به سوریه که ماه مبارک رمضان هم بود. برای من و پدرش بلیت گرفت و ما را برای ۱۰ روز به مشهد برد. تمام این ۱۰ روز زیارت‌نامه عاشورا و نماز می‌خواند و در حرم بود. فقط سحر و افطار می‌دیدمش. روزهای آخر دیگه سحر و افطار هم نمی‌آمد، در حرم می‌ماند. آن شب که رضایت می‌خواست بیست‌ویکم ماه رمضان و شب احیا بود. من هم دیدم خیلی بی‌تاب است که برود، گفتم به خاطر این که این راه را انتخاب کرده‌ای و این راه را دوست داری رضایت می‌دهم بروی. 🌷 ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🕊✨ یک نفر طوری شهید می‌شود که «حول حالنا الی احسن الحال» می‌شود و این تحول حال؛ نه تنها در یک کشور که در یک دنیا اتفاق می‌افتد. الان حرف ما مجاهدت در راه خداست که فضل الله المجاهدین علی القاعدین می‌باشد. در درجه اول مجاهد بود و اول با خودش جنگید تا شاهدا، مشهودا، مستشهدا و شهیدا شد. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش میسوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری،می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!» بلند بلند فریاد می‌زد:خدایا...الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه... خدایا! الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم...نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغلکرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت: ما جواب اینا را چه جوری بدیم ما فرمانده ایناییم؟اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟ ''شهید حسین خرازی'' ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🌹وصیت شهید حمید رستمی: به پهلوی شکسته‌ی‌ فاطمه زهرا قسم‌تان میدهم که حجاب را ، حجاب را ، حجاب را رعایت کنید. 🕊 ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
پنهان در برف در بحبوحه عملیات «بیت المقدس ۲» در ساعات ابتدایی اولین روز از بهمن ماه ۶۶، طی درگیری هایی در منطقه کوهستانی ماووت عراق، این دو شهید بزرگوار و تعدادی از نیروهای گردان عمار لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) در تاریکی شب توسط تیربار عراقی به شهادت میرسند. به جهت گره خوردن کار و لزوم عقب نشینی سریع نیروها، ابتدا پیکر مطهر این عزیزان رو در همان منطقه، زیر برف پنهان می کنند و به عقب برمی گردند اما آقا عطا (نفر وسط) و چند نفر دیگه می مانند تا به هر شکلی شده پیکر جامانده دوستان‌شون رو برگردونن. در طی روشنی روز حرکتی نداشتند چون دشمن نسبت به منطقه تسلط و دید کاملی پیداکرده بود، لذا با بهره‌گیری از تاریکی شب و در اوج برف و سرمای کوهستانی منطقه، ابدان مطهر شهدا رو با مشکلات بسیاری روی دوششون حمل کرده و به عقب منتقل می‌کنند سه شبانه روز طول میکشه تا به نیروهای خودی برسند و پیکرها رو تحویل بدن، که اونجا این عکس به یادگار می ماند. «هدیه کنیم به روح مطهر همه ی شهدا صلوات بر محمد و آل محمد (ص)» ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
نزدیک عملیات بود. می‌دانستم دختردار شده ، یک روز دیدم سرپاکت نامه از جیبش زده بیرون - این چیه؟! + عکس دخترمه ! - بده ببینمش + خودم هنوز ندیدمش - چرا؟! + الان موقعِ عملیاته، میترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده، باشه بعد 💔 ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🌹 مــادر شهیدان هـادی و رضـا قنـبـری: 🔰پسرها هر دو بسیجی وارد جبهه شدند و بعدها رضا پاسدار شد. یادم هست یکبار با بچه‌‌ها سر سفره غذا بودیم که رادیو اعلام کرد به جبهه‌ها بروید. بچه‌ها تازه از منطقه برگشته بودند. تا اعلام کردند؛ همانطور که قاشق به دست بودند، گفتم: «پاشـید ننه! حرکت کنید؛ برگردید جبـهه. غذا هم نخـورید؛ بــروید.» 👈 چون امام اعلام کرده بود، باید زود اطاعت می‌کردند... وسط غذا خوردن گفتم بلند شوید و بروید. سفره را در زیر زمین پهن می‌کردیم معمولاً. فکر کنم آبگوشت داشتیم آن روز... 🔸 هــادی بارها به من گفته بود که: «چون تو راضی نیستی، من شهید نمی‌شوم؛ واِلا تا حالا باید بارها شهید می‌شدم.» آنقدر این حرف را تکرار کرده بود که دست‌هایم را بالا بردم و گفتم: «خدایا! اینها مال تو هستند؛ آرامش ندارند. اگر می‌خواهی آنها را ببری خودت می‌دانی.» 🌹 یک هفته بعد، هــادی شهید شد. 🔸 رضــا هم بارها شوخی و جدی عنوان میکرد که: «دوست دارم روز شهادتِ من یا اربعین باشد یا شهادت امام حسن مجتبی ع.» شهادت هــادی/ عاشورای 61 شهادت رضــا/ بیست و هشت صفر 64 🔻 مزار متبرک شهیدان: قطعه 26 ردیف 35 بالای مزار شهید پلارک 📝 وصیت شهید رضا قنبری : بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش امام زمان(عج) باز می شود. نکند خدای ناکرده امام زمان(عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود… ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🌹...هنوز حرفهایم تمام نشده بود که یکی از همان تیـرها به آصفی خورد و او را در کنارم به زمین انداخت. 🌷 آصـفی با صورتی نورانی به من نگاه میکرد و حرف میزد؛ ولی سر و صدا آن قدر زیاد بود که نمیشنیدم. بعد با دست مرا کنـار زد؛ گویــا به جـایی خیـره شـده بود؛ بعد تمــام کرد و چه زیبــا هم تمــام کرد. در حالی که صحنه جان دادن آصفی ذهنم را مشغول کرده بود، پیـکر پاکـش را به گوشه ای کشیدم تا سر راه نباشد. 🔹 حالم خیلی گرفته بود؛ همه اش فکر بابایی، صابری، فروزانفر و آصفی بودم اما چه میشد کرد فعلا وقت این حرفها نبود؛ شاید هم بود و من غافـل بودم. رفتم داخل کانال؛ تیر قناسه و تیربار تانکها فضای بالای کانال را پوشش داده بود. 🌹 جنازه بچه ها کنار هم لاله زاری را به تماشا گذاشته بودند.به زحمت پیکر بابایی را پیدا کردم آنهم از روی کلاه آهنی او که رویش نوشته بود: «میخواهـم زنـده بمــانم» واقعا هم زندگی جاوید و ابدی را به دست آورده بود. به بیرون کانال سر کشیدم؛ چند عراقی در دشت فرار میکردند. پشت دژ هم، جنازه عراقیها روی هم ریخته بود. 📚 زنده باد کمیل/ محسن مطلق ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🌹عمو عابدی هم با تویوتاش آمده بود خط و برای گردان اسلحه و تجهیزات جمع میکرد. 🌷 بچه های تعاون لشکر، مشغول جمع آوری شهـدا و انتقال آنها به عقب بودند. تویوتای تعاون درست جلوی درِ سنگر ما ایستاده بود و جنازه بچه ها را مرتب کنار هم می چید. 🌹 ما هم به چهره شهــدا خیره شده بودیم. چند تن از بچه ها گریه میکردند. جنازه ها آن قدر متین و جذاب بودند که آدم هوس میکرد کنارشان بنشیند و درد دل کند. بعد از مدتی بچه ها، دورتادور تویوتای تعاون را گرفته بودند؛ گویا زیارتگاه است و واقعا هم که شهید زیارت کردن دارد آن هم در همچون جایی و با همچون حالی. 💐 ناگهان یکی از بچه ها گفت: «منزل نو مبارک؛ یاد ما هم باشید. دست ما را هم آن طرف خط بگیرید.» امـان همه را برید. صدای گریه اوج گرفت .. 📚 برگرفته از کتاب: « زنده باد کمیل»/ محسن مطلق نشر سوره مهر ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘🇮🇷⚘ ⚘ شهید محمدرضا شفیعی ، اهل قم در جنگ اسیر میشود و به شهادت میرسد ، 🍁 در عراق دفنش میکنند ، پس از ۱۶ سال که نبش قبر میکنند تا با اجساد عراقیها مبادله شود ، بدن کاملا سالم بوده است. 🍁 والده ایشان که در آخر کلیپ توضیح میدهد مرحوم شده است. در این شب رحمت برای شادی ارواح طیبه شهداء و والدین مکرمشان ، فاتحه و خلاص و صلوات هدیه بفرمایید. التماس دعا ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🤲 ‏دعایی که در هنگام شهادت در جیب شهید ابومهدی المهندس بود: یامَن یَقبَلُ الیَسیرَ وَیَعفُو عَن الكَثیر، اِقبَل مِنّى الیَسیرَ وَ اعفُوعَنى الكَثیر، اِنّكَ اَنتَ الغَفورُ الرّحیم اى خداوندى كه عمل اندک را مى‌پذیرى و ازگناه بسیار مى‌گذرى ، عمل نیکِ اندكم را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش ، همانا كه تو آمرزنده مهربان هستی... ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
از بیت رهبری می آمدیم بیرون، گفتم: بیا کاندیدای ریاست جمهوری بشو! گفت: این را که می گویم به مردم بگو، بگو من کاندیدای شهادت ام؛ کاندیدای گلوله ام؛ نه کاندیدای ریاست جمهوری! • شهید جانفدا قاسم سلیمانی🕊• ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱