eitaa logo
🌷شهد شیرین شهادت🌷
846 دنبال‌کننده
5هزار عکس
8.8هزار ویدیو
13 فایل
﷽ ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا را چیدند 🌹 شهد شیرین شهادت🌹 ⬇️ 🆔 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱 ✅ ارتــبــاط ، انتقاد و مطلب @sms121labaykayazeinab غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 ماجرای خودرویی که شهید شیروانیان برای خانواده فرستاد 🔹️ بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشین‌ها. ◇ همان‌طور که پیاده می‌آمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.» ◇ حاج آقا گفت: «خانم چه می‌گویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.» ◇ همان‌طور که سه تایی می‌خندیدیم، یک ماشین که داشت می‌رفت برای تعویض خادم‌ها نگه داشت جلوی پای‌مان. پرسید: «علقمه؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه می‌کردیم. ◇ حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ما‌ها دقت نمی‌کنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.» شهید مدافع حرم ابوالفضل شیروانیان تاریخ شهادت۱۳۹۲/۹/۲۳ @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
خانواده.wavشهید_01.mp3
25.01M
🔷امروزمصادف است باسالروز شهادت مجید قربانخانی ، شهید مدافع حرمی که در۲۱دیماه۱۳۹۴ در سوریه به شهادت رسید... 💠۱۳ دیماه، در سالروز شهادت حاج قاسم عزیز، والدین شهید قربانخانی ، به گلزار شهدای کرمان آمدند و در برابر زائرین به بیان خاطره پرداختند. غوغایی به پا شد... روضه به پا شد... 🔹حتما گوش کنید... التماس دعا داریم. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
📌 شهیدی که خود را به داعش فرزند حضرت زهرا معرفی کرد 🔹️ دوستانش می‌گفتند: بچه مشهد بود ،برای اعزام به سوریه حدود چند ماه تلاش کرده بود تا مسئولان لشکر فاطمیون قبول کنند و اعزامش کنند ... ◇ همان روزهای اول ، او را مسئول تک تیراندازها کردند ◇ (دوستش) می‌گفت: خیلی برای بچه هایش کار می‌کرد ، مثل مـادر بود برایشان ، صبح تا شب خدمت می‌کرد به بچه‌ها ◇ فروردین ۹۳ اعزام شد به سوریه (حلب) و ۲۲ روز بعد هم ... ◇ داوطلب شدند ساختمان۳ را که سقوط کرده بود، پاکسازی و آزاد کنند ◇ حسن و مصطفی (شهید صدرزاده) و ٦ نیروی داوطلب ... شدند ۸ نفر ... ◇ حسن گفت : ۸ نفریم ،اسم عملیات هم باشد (؏) ◇ همه با فریاد یا (؏) ریختند داخل ساختمان و پاکسازی را شروع کردند ◇ دشمن با زبان عربی می‌پرسید :شما که هستید؟ ◇ حسن فریاد می‌زد : نحن_شیعه_علی_بن‌_ابیطالب (؏) نحن_ابناء_فاطمه‌_الزهراء (س) ◇ آن روز خیلی شجاعانه جنگید ، وسط معرکه تیر خورد ، به سختی بچه ها حسن را به عقب بردند ، فردایش هم در بیمارستان پر کشید ... ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 لحظات زیبای دعای ظهور امام زمان(ع) ونابودی داعش توسط شهید مالامیری 🔹️ روحانی شهید مدافع حرم محمدمهدی مالامیری در راه زینبیه به همراه مدافعان حرم است که از ایشان می پرسند که دعا کنید. ◇ محمد مهدی ابتدا برای سلامتی مدافعان حرم و سپس نابودی داعش و در آخر هم زمینه سازی ظهور امام زمان(عج) را دعا می‌کند. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
📌 «قرار با قلبی از گل رز..» 🔹 هر وقت که از ماموریت میومد، به تلافی اینکه دل منو به دست بیاره، گوشه سفره غذامون یه قلب کوچیک با گلهای رز درست میکرد. ◇ منم دیگه به تلافی اون، قرار گذاشتم هربار که بیام گلزارش، براش یه قلبی با گل رز درست کنم.... ◇ یبار که از ماموریت های زیادش، خیلی ناراحت بودم، به من گفت خانوم قول میدم جبران میکنم، یه کوچولو هم که شده جبران میکنم. ◇ روز پنجشنبه بود، من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایی ببره.میخواد یه کاری انجام بده... ◇ صبح شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمه سبزی گذاشته. آشپزیشم خوب بود. ◇ گفت امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش، گفت: موقعی که میخوام سفره رو بچینم، میری تو اتاق نمیای، سفره که چیده شد شما بیا... ◇ بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده. یه گوشه سفره یه قلب با گل رز درست کرده بود. اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته ... ‌‌✍ راوی: همسرشهید 🩸شهید سید محمدحسین میردوستی در تاریخ ۱۳۷۰/۴/۱۳ به دنیا آمد و در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۱ هم‌ زمان با تاسوعای حسینی در هنگامه دفاع از حرم مطهر عمه سادات، حضرت زینب کبری(س) به فیض شهادت نائل آمد. ◇ از این شهید والامقام «محمد یاسا» (متولد ۱۳۹۳/۷/۷) به یادگار مانده است. ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
به شهید فردایتان جا نمی‌دهید! محمدحسین ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل (ع) داشت، سال آخر قبل از اعزامش به سوریه، در ایام محرم، تیشرت با اسم «یا ابوالفضل (ع)» پوشیده بود، در آخرین ماه محرمی که در سوریه حضور داشت نیز به صورت اتفاقی تیشرت و سربند «یا ابوالفضل (ع)» به محمدحسین رسید. روز تاسوعا در حلب سوریه همانند حضرت ابوالفضل(ع) به شهادت رسید. البته او وصیت کرده بود انگشترش را به پسرش برسد، اما بعد از شهادت، دستی نداشت که در آن انگشتر باشد.  شب قبل از عملیات، همرزمانش در تپه بلندی نشسته بودند. محمدحسین همراه با چندنفر دیگر به سمت تپه می‌رود که به جمع آن‌ها ملحق شود. دوستانش به شوخی به او می‌گویند: اینجا نیا! جا نداریم. محمدحسین می‌گوید: یعنی به شهید فردایتان جا نمی‌دهید! در همان شب به یکی از دوستانش گفته بود که من فردا مانند حضرت ابوالفضل (ع) شهید می‌شوم و فقط صورتم به خاطر مادرم سالم می‌ماند. بعد از این جمله، سه بار می‌خندد و می‌گوید: حالا من شهید می‌شوم، شما باورتان نشود.   ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
🌷 ؛ ، روز دوم شهریور ۱۳۶۳ در مشهد دیده به جهان گشود. او دومین پسر خانواده بود و به‌ غیر از خودش ۳ برادر دیگر هم داشت. پس از اخذ دیپلم در دانشگاه شهرستان «بردسکن» قبول شد، اما به آن‌جا نرفت و در نانوایی پدر مشغول به کار شد. او از روحیه برخوردار بود و به رزم علاقه داشت که این خصوصیت، از او یک بسیجی ساخته بود که همیشه در رزمایش‌های عمومی، حضور داشت. حسن به حضرات معصومین علیه السلام ارادت ویژه‌ای داشت و این دوستی به گونه‌ای بود که دو ماه محرم و صفر را می‌کرد و لباس مشکی از تنش خارج نمی‌شد. او همیشه به فکر می‌کرد و دل‌نوشته‌های زیادی از او برجای مانده که از خدا مرگ باعزت و جان‌دادن برای (ع) را خواهان است. دوره سربازی‌اش را در زاهدان گذراند. با آغاز جنگ در حرم معصومین (س)، دوباره لباس رزم پوشید و در فرودین ٩٣ به طور داوطلبانه به سوریه رفت. در همان مدت کوتاه ۲۲ روزی که در آنجا بود، در عملیات‌های زیادی شرکت کرد و لیاقت‌های بی‌شماری را از خود نشان داد. اما طولی نکشید که در ۲۵ فروردین ۱۳۹۳ در امام رضا (ع) بر اثر اصابت چند گلوله به رسید. پیکر پاکش همزمان با سالروز وفات حضرت زینب (س) در تشییع و در خواجه ربیع به خاک سپرده شد.🌷 ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
📌 گریه های پیرمردی که اختلال حواس داشت برای شهید سیاهکالی 🔷️ درکوچه ی ما پیرمردی بود که اختلال حواس داشت. همیـشه صنـدلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. ◇ هر وقت حمیـد به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سـلام و علیک میکرد.اگر سوار موتور بود، توقف میکرد و بعد از سـلام و احـوال پـرسی، حـرکت میکـرد. 🔸️ یک شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمـه شـب گذشتـه بـود و پیـرمرد همچنـان در کوچه نشسته بود. ◇ حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سـلام و علیـک کرد. 🔹 وقتـی دور شـدیم، گفتـم: «حمیـد جـان! لازم نیست هر بار به ایشان سلام کنی.او بخاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست.» 🔻 حمید گفت: «عزیـزم! شـاید ایشـان متوجـه نشود؛ امـا من کـه متوجـه می شوم. مطمـئن بـاش یک روزی نتیـجه محبت من به این پیـرمرد را خـواهی دید.» 🌹 بعداز شهـادت حمید وقتی برای همیشه از آن کوچه میرفتیم؛ همان پیرمرد را دیدم که برای فراق حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. 🎙 راوی: همسر شهید 📚 کتاب: یـادت باشـد / محمد رسول ملا حسینی ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱
📌 الگو برداری از اخلاق ویژه عرفانی شهید بیضایی 🔹️ یکی از دوستان شهید محمود بیضایی درباره شاخصه های اخلاقی این شهید می گوید: ◇ محمود هیچوقت «التماس دعا» نمی‌گفت، هیچوقت «قبول باشه» نمی‌گفت. ◇ می‌دانستم شهادتش حتمی است برای همین یکی دو باری از او طلب شفاعت کردم اما سکوت کرد و هیچوقت از سر شکسته نفسی نگفت «ما لایق نیستیم» یا «ما را چه به این حرفها» 🔸️ هیچوقت در مورد معنویات حرف نمی‌زد، اهل ادا نبود، تا جائیکه می‌توانست آدم را می‌پیچاند که حرفی از زبانش راجع به معنویات از او پرسیده نشود. ◇ سلوک معنویش بسیار پوشیده بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از نشان دادن تقوای او در جمع را داشته باشد همیشه پرهیز کرد. ◇ معامله‌ای که با خدا کرده بود را تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت. و بالاخره اینکه شهادت را در آغوش گرفت و رفت! ❤️ 🤲 @shahde_shirine_shahadat🇮🇷🚀🇮🇱